ترور خلیل الرحمن حقانی؛ لزوم به بازنگری درون ساختاری طالبان

ترور و تروریست در هر لباس و قامت و مظاهری که عملیاتی گردد، محکوم و مطرود و خلاف اصول دین و انسانیت است، پدیدهی ترور با ابزار انتحار و انفجار که شخص انتحار کننده از جسم خود به عنوان بمب جهت از بین بردن هدف استفاده میکند وحشتناکترین پدیدهی است که علاوه بر قتل نفس و کشتن انسانهای بی گناه، اعتماد میان انسانها را نیز خدشه وارد کرده و ارزش انسانی متعالی را از بین میبرد.
مردم مسلمان و معتقد افغانستان طی چهار دهه جنگ و خونریزی تحمیلی، انواع مصیبتها را به جان خریدند و با اندک امکانات و تسلیحات ابتدایی دست داشته شان، در برابر قدرتهای متجاوز و تا به دندان مسلح انگلیس و شوروی مردانهوار رزمیدند صدها هزار کشته و زخمی و معلول را متقبل شدند و میلیونها فرد آواره حاصل این جنگ بود؛ اما میدان مبارزاتی شان آشکار و معلوم بود و هیچگاه به پدیدهی ترور و خود کفانی و انتحاری رو نیاوردند؛ زیرا ذات و غیرت افغانی با خود کفانی و خودکشی نا همگون است و این را نیاکان ما و تاریخ جنگهای این سرزمین ثابت کرده است.
پدیدهی انتحار، همزمان با حضور امریکا در افغانستان آغاز گردید، جبهه مخالف دولت وقت، با استفاده از هر آموزش و ابزاری که اینگونه حملات را آموخته بودند نزدیک به بیست سال مکررا علیه اهداف شان استفاده میکردند، با توجه به اینکه نیروهای خارجی به رهبری امریکا در کمپهای حصار شده و تانک و موترهای زرهی در تردد بودند، آسیب کمتری از این نوع حملات متحمل میشدند؛ اما نیروهای دولت پیشین اعم از نظامی و ملکی به ویژه مردم عام و کسبه کاران بازار بیشترین قربانی را از عملیات انتحاری متحمل شدند، اکنون چه بسا خانوادههای افغان که به اثر حملات انتحاری جوانان و نوجوانان و عزیزان شان را از دست داده و در سوگ شان تا پایان عمر غمبار اند، حملات انتحاری در اسلام هیچ ارزش و جایگاه ندارد؛ بلکه مطرود و مذموم است؛ زیرا آموزههای دین اسلام قتل نفس را از هر نوع اش که باشد مطرود و عامل اش را مرتد میداند.
با توجه به اینکه این نوع حمله در جهان اسلام اکنون ترویج شده است که عموم گروهها و حلقات تندرو که اعمال خود را اسلامی میپندارند با انتساب آن به آیات و روایات، انتحار را صبغهی دینی و شرعی میبخشند جفا به آموزههای دین اسلام است، زیرا در این صورت هر گروه جهت رسیدن به اهداف شان آیات و روایات را به راحتی تفسیر به رأی کرده، جانب مقابل را به کفر و ارتداد متهم کرده و خود را مسلمان ناب پنداشته و با استفاده از قتل نفس « انتحار» خود و چندین انسان بی گناه را به خاک و خون میکشند که نمونههای آن به کرات در جوامع اسلامی در حال جنگ به خصوص افغانستان قابل مشاهده است.
بنا بر این خوب است که رهبران حکومت سرپرست بابت تهداب گذاری حملات انتحاری در افغانستان که منجر به قتل انسانهای بی گناه زیادی گردید، شجاعانه از مردم افغانستان معذرت بخواهند و اینگونه حملات را قویا محکوم نموده و در راستای محو فرهنگ خودکشی و دیگر کشی « انتحار» گامهای اساسی بردارند تا ضریب جامعه پذیری حکومت سرپرست و نیروهای حاکم میان ملت افغانستان تحقق یافته و مرهم بر زخم بازماندگانی گردد که در پی این نوع حملات عزیزان شان را از دست داده اند. در اینصورت است که اگر به اثر رقابتهای درونی و اختلافات دچار تقابل گردند هیچ جانب نمیتواند علیه دیگری با استفاده از بمب انسانی وارد عمل شود.
جدا از اینکه عامل حمله چه فرد و جریانی بوده است؛ اما واقعیت این است که با استفاده از اختلافات درونی که میان حکومت سرپرست به وجود آمده است امکان هرگونه نفوذ توسط جانب مقابل و حلقات استخباراتی در درون وجود دارد؛ هرچند که این حمله را داعش بر عهده گرفت و گمانه زنیها بر این است که استخبارات پاکستان با استفاده از پوشش داعش در امن ترین مکان وزارت داخل شده و از دستگاههای فلزیاب نیز عبور کرده اند تا زمانیکه خود را به خلیل الرحمن حقانی رسانده و وی را ترور کرده است؛ اما با این وجود، با استفاده از حلقات و مهرههایی که داعش و پاکستان درون طالبان دارند توانسته است که خود را تا عمق هدف در امن ترین نقطه برسانند.
در صورتیکه مخالفین درون گروهی چنین همکاری با استخبارات پاکستان و داعش نداشته باشند هرچند که آنان بخواهند مرتکب چنین عملی گردند برای شان میسور نیست و توطئه پیش از رسیدن به هدف خنثی میگردد؛ بنا بر این با رشد تقابل میان اعضای حکومت سرپرست و اعمال و تطبیق انواع قوانین که مورد پسند جامعه نیست و درون حلقات حکومت نیز مخالفین زیادی دارد انتظاری جز این نمیتوان داشت که به حذف فیزیکی همدیگر مبادرت ورزند.
بنا بر این بهتر است که حکومت سرپرست اختلافات درونی، انحصار قدرت و اعمال اراده شخصی را بر ملت که صبغهی قانونی به آن می بخشند کنار گذاشته و به سمت تشکیل حکومت فراگیر و همهشمول حرکت کنند. تشکیل حکومت فراگیر و همه شمول میزان بی اعتمادی میان دولت و ملت را کاهش داده و پشتوانه دولت را بیش از هر زمان دیگر مستحکم میسازد. علاوه بر آن ضریب نفوذ دستگاههای تروریستی و استخباراتی در میان اعضای حکومت کاهش یافته و افغانستان پس از چهل سال جنگ و بی اعتمادی، مسیر توسعه و شگوفایی را میپیماید، اگر حکومت سرپرست چنین بازنگری شجاعانه را در دستور کار قرار دهند، فرهنگ انحصار قدرت، رفع بدبینی و خطوط غالب و مغلوب را بر سر کسب قدرت در افغانستان دفن تاریخ کرده و نام شان را به عنوان وطن دوست ترین جریان سیاسی در لوح تاریخ حکاکی خواهند کرد؛ در غیر آن، افغانستان برای سالیان دور تاریخی چهل سال جور و ستم را تکرار خواهد کرد.