تیکهداران قومی، موثر ترین دستاویز در استحکام حکومت سرپرست
در کشورهای محل تنازع همچون افغانستان که هیچگاه در راستای دولت سازی و نظام سازی کار نشده است مخالفین سیاسی و یا مخالفین مسلح جریان حاکم، هرچند منفور، کوتاهبین، چندپارچه بی اتحاد و فاقد استراتژی واحد باشند موثرترین سرمایه و دستاویز جهت استحکام جریان سیاسی حاکم محسوب میگردد. از آنجایی که در افغانستان همواره منافع شخصی، گروهی و قومی بر منافع و صلاح دید ملی غالب بوده است هیچ جریان سیاسی حاکم حد اقل در پنج دههی اخیر فکر دولتسازی با قاعدهی وسیع را نکرده است. دولتها غالبا فرد محور بوده و در حیطهی انحصار چند فرد وابسته به جریان سیاسی خاص در چرخش بوده است. از این رو، ملت هیچگاه نتوانسته خود را در آئینه حکومت ببیند. در جریان پنج دهه اخیر ملت، تافتهی جدا بافته از حکومت ها بوده است؛ به همین دلیل چون حکومت ها فاقد پشتوانه و مشروعیت مردمی بوده اند بعد از چند مدت حکومتداری به مرحله سقوط رسیده اند.
ده دهه حاکمیت نظام جمهوری که متکی به نیرو، سرمایه و فکر خارجیها بود از افغانهای شامل سیستم حکومت، اشخاص سست عنصر، غیر مسئول، رباتیک و فاقد حس تعلق به وطن ساخته بود. مقامات نظام جمهوری، مردم را به فراموشی سپرده بودند؛ زیرا باورمند بودند که در تعیینات و واگذاری پستهای سیاسی، نقش خارجی ها برجسته است نه عوامل مردمی. ماموران حکومتی در ردههای پائینی و ردههای میانه که مامور کارهای اجرایی بودند و بیشتر با مردم سر و کار داشتند، چنان بی مسئولیت، فاقد حس انسانیت و دارای وجدان منجمد بودند که اگر یک فرد مراجعه کننده به اداره ماهها هم کارش بند میبود به عمد چند گره دیگر بر آن می افزودند. حالتی بود که نه اراده در محو این وضعیت موجود بود و نه سیستم های نظارتی پاسخگوی ایجاد سهولت بودند و نه حس تربیت و اخلاق و وجدان افغانی در ضمیر وجود داشت، در چنین حالت هر آنچه که زجر میکشیدند مردم بود، مسئولین نظام جمهوری اینگونه بود که پشتوانه نظام شان را سست کردند.
مقامات سیاسی مافوق رتبه و به اصطلاح رهبران سیاسی « تیکه داران قومی» که هر کدام در پستهای بالا، دفاتر مجلل و خانههای قصرگونه زندگی میکردند تنها چیزی که از آنان به مردم میرسید راه بندان ناشی از خط سیر و گرد و غبار موترهای شان که بر رخسار خسته و درماندهی مردم این سرزمین می نشست.علاوه بر آن، هر رهبر سیاسی چند تا لوچک و لا ابالی را نیز استخدام کرده بودند که در خارج از حیطهی حکومت، مصروف دزدی، چپاول، غارت و زورگویی بر افراد بی بضاعت بودند. قتل های هدفمند نیز توسط همین افراد صورت میگرفت. اگر گروههای مردمی جهت رفع چالش ها و مشکلات شان به آدرس تیکهداران قومی مراجعه میکردند از بدو ورود انتظار داشتند که مردم دست و بوس و تعظیم کننده شان باشد؛ ولی آنان در قبال رفع مشکلات مردم هیچ کاری نکنند.
حلقهدیگری که تحت عنوان «دیاسپورا» و یا «فولبرایتر» از آن یاد میگردید شامل چند مشت جوانان و نوجوانانی بود که در خارج متولد شده و در همان جا تحصیل یافته بودند، خصیصهی آن ها نسبت به افغانهای بومی، تسلط به زبان انگلیسی بود و محو شده در فرهنگ غرب. این حلقه اطراف رئیس جمهور را احاطه کرده بودند و تصمیم گیرنده نیز همان ها بودند. آنان آنقدر با عنعنات، فرهنگ جامعه افغانی و جغرافیای این سرزمین نا آشنا بودند که به جرأت میتوان گفت در شهر کابل خارج از اطراف ارگ را بلدیت نداشتند. ماموریت آنان ترویج فحشا و گسترش فساد اداری بود. اخیرا رهبران تنظیم های جهادی که به زعم خودشان ستونهای نظام بودند چنان حقیر و خودباخته شده بودند که با تمام طول و عرض شان تحت مدیریت همین چند فرد رفته بودند. طبیعی است در مملکتی که هنوز هیولای فقر هر لحظه به رخ مردم شاخ و شانه می کشد، پدر روزها را به فکر تهیه لقمه نان برای فرزند اش به شاقه ترین کارها تن میدهد و مادر جهت کمک اقتصادی به خانواده ظرفشویی و لباسشویی اجاره کند چنین فاصله فاحش طبقاتی را بر تافته نمیتوانند، از این رو، مردم افغانستان نسبت به آن اشخاص نه نسبت به نظام، تنفر عمیق دارند و همین حس سبب شده است که تیکهداران قومی در خارج از کشور منزوی گردند و در برابر حاکمیت کنونی نیز بی تفاوت بنگرند.
جامعه یک حس زنده و سیال دارد که در ظاهر مسکوت و آرام به نظر میرسد؛ اما در طولانی مدت اگر بی تفاوتی در قبال سرنوشت مردم محرز گردد منجر به فوران خشم اجتماعی و تحرکات فیزیکی مردم می گردد این حس باید مدیریت گردد و در مسیر درست از آن کار گرفته شود ورنه سبب تهدید حاکمیت ها می گردد.
برگ برنده حکومت سرپرست:
حکومت سرپرست افغانستان که مدت سه سال از حاکمیت اش میگذرد آنطوری که باید می بود تا کنون ظاهر نشده است، تحت حاکمیت این حکومت، امنیت فیزیکی آمد و امنیت روانی رفت، بازسازی جادهها و شهرها روی دست گرفته شد ولی فقر و سیل مهاجرت افزایش یافت. بدحجابی و فساد اخلاقی در منظر عام نسبتا کاهش یافت اما زنان حبس شدند و حق تعلیم و کار از آنان گرفته شد و… در واقع از دوران جمهوری تا کنون، تغییرات اجتماعی و اقتصادی به گونهی افراط و تفریط بوده است حد میانه، در خور شأن و مورد رضایت مردم کدام تغییری نیامده است. لذا در چنین حالت تنها برگ برنده حکومت سرپرست، وجود همین چهره های خائن، مفسد، فاقد برنامه و تجملگرای تیکهداران قومی است که در خارج متواری اند و هرازگاهی از آن دیار برعلیه نظام موجود بوق و کرنا سر میدهند که جز فحش و ناسزا و تمسخر از سوی مردم چیزی دیگری عاید شان نمیگردد. این دشمنان جاهل و شکمپرست حکومت کنونی که همه شان بی خانه و جغرافیا در کوچه های کشورهای خارج پرسه میزنند در امر بقا و استحکام حکومت سرپرست نقش گنج زیر زمین را دارند. هرگاه که مردم نسبت به وضعیت موجود ابراز نارضایتی کنند با یاد آوری از آن دوران تاریک و نقش بستن آن چهره های منحوس در ذهن شان، ساکت و آرام به گوشهی خزیده و تا حد ممکن فوران خشم شان را به سمت تیکه داران قومی رها می سازند. در واقع تیکهداران قومی گنجینهی استحکام حکومت سرپرست میگردند؛ هرگاه آنان از میان برداشته شوند و یا به نحوی دست از امور سیاسی بکشند گزینهی دیگری نیست که خشم مردم به آن سمت و سو هدایت داده شود؛ در چنین حالت نگاه های مردم متوجه کاستیهای وطن گردیده و مقایسه با کشورهای همسایه و جهان صورت میگیرد و در صورت یأس و نا امیدی از بهبودی اوضاع، اقدام به واکنش خواهند کرد. لذا پیشنهاد میگردد که حکومت سرپرست از خلأ و فرصت موجود بهترین استفاده را در راستای محبوب القلوب شدن ببرند. کاستیهای مملکت و قیودات اجتماعی را با چشمان حقیقتبین از میان مردم تماشا کنند نه از سکوی قدرت؛ زیرا قدرت چشمان حقیقت بین را ضعیف می سازد و در رفع معضلات مردمی گام های جدی بردارند.