اتحاد اقوام، ستون ثبات و اقتدار افغانستان

در طول تاریخ پرفرازونشیب کشور، هرگاه ملت با هم متحد بوده‌اند، این سرزمین از بحران‌ها عبور کرده و به سوی شکوفایی گام برداشته است. اما هر زمان که تفرقه‌ی قومی، مذهبی و سیاسی در میان مردم رخنه کرده، دشمنان خارجی از همین روزنه‌ها وارد شده و بنیان کشور را متزلزل ساخته‌اند.

امروز نیز تجربه نشان می‌دهد که اتحاد و همبستگی اقوام افغانستان نه‌تنها یک نیاز اخلاقی و انسانی، بلکه ضرورتی حیاتی برای بقای سیاسی و ثبات پایدار در این سرزمین است. پیش از کودتای داوودخان و در دوران حاکمیت‌های شاهی، هرچند افغانستان در تیررس قدرت‌های خارجی قرار داشت و گاه‌به‌گاه جنگ‌های ناخواسته با متجاوزان رخ می‌داد، اما ملت افغانستان هرگز با یکدیگر درگیر نشدند و کشور از نظر ثبات و امنیت داخلی پیشگام بود.
با این حال، پس از کودتا و نفوذ حلقات استخباراتی بیرونی در درون نظام، افغانستان روی آرامش و ثبات را ندید و جنگ‌های قومی و گروهی در این سرزمین شعله‌ور شد؛ جنگ‌هایی که مردم تا امروز با پیامدهای آن دست‌وپنجه نرم می‌کنند.

پس از چهار دهه بی‌ثباتی، اکنون باید دریافته باشیم که اتحاد، ریشه‌ی ثبات و امنیت در افغانستان است. زمانی که مردم با هر زبان، قوم و مذهب در کنار هم بایستند، هیچ نیرویی توان ایجاد ناامنی را نخواهد داشت. در سال‌های ایستادگی در برابر تجاوزات خارجی، همچون انگلیس و شوروی، نمونه‌های فراوانی از این همبستگی دیده می‌شود؛ تاجیک‌ها، پشتون‌ها، هزاره‌ها، ازبک‌ها و سایر اقوام، با وجود تفاوت‌های فرهنگی، برای حفظ خاک خود شانه‌به‌شانه ایستادند.
این اتحاد بود که دشمن را از رسیدن به اهدافش بازداشت. اما در دهه‌ی هفتاد، با افزایش نفاق قومی و بی‌اعتمادی میان مردم، زمینه برای سقوط نظام‌ها و دخالت بیگانگان فراهم شد.

ثبات در افغانستان زمانی پایدار می‌شود که مردم از درون به این باور برسند که سرنوشت همه‌ی اقوام به یکدیگر گره خورده است و هیچ قومی بدون دیگری نمی‌تواند به توسعه و پیشرفت برسد. یکی از بزرگ‌ترین تهدیدهایی که در چند دهه‌ی اخیر دامنگیر افغانستان شده، نفوذ خارجی‌ها از مسیر اختلافات قومی و مذهبی است. کشورهای غربی که منافع خود را در بی‌ثباتی افغانستان می‌جویند، همواره کوشیده‌اند با دامن زدن به تفرقه، از درون این خاک را تضعیف کنند.
اما اگر اتحاد و هم‌پذیری ملی میان مردم تقویت شود، این نفوذ از اساس خنثی خواهد شد. وقتی مردم دریابند که دشمن مشترک بیرون از مرزهاست، نه در میان اقوام، دیگر هیچ قدرت خارجی قادر نخواهد بود از تفرقه‌ی داخلی به‌عنوان ابزار نفوذ استفاده کند. تجربه‌ی تلخ فروپاشی نظام‌های گذشته نشان می‌دهد که ریشه‌ی بیشتر بحران‌ها از درون کشور و از نبود اتحاد ناشی می‌شد، نه صرفاً از فشار بیرونی.

در این راستا، حذف آدرس‌های سیاسی قدیمی و بازگشت به آدرس مردم بومی افغانستان گامی حیاتی است. سیاست‌مدارانی که سال‌ها با نگاه قومی و جناحی کشور را اداره کردند، نتوانستند منافع ملی را بر منافع شخصی ترجیح دهند. نتیجه‌ی این رویکرد، شکاف میان ملت و دولت، افزایش بی‌اعتمادی و زمینه‌سازی برای مداخله‌ی بیگانگان بود.
اگر تمرکز از چهره‌های فرسوده‌ی سیاسی به مردم عادی، روستاها، مناطق و نخبگان بومی منتقل شود، نگاه از درون به درون کشور تقویت می‌گردد. این تحول می‌تواند سیاست را از انحصار چند چهره بیرون آورد و به دستان ملت بسپارد؛ مردمی که درد واقعی کشور را می‌دانند و از صمیم دل برای آبادانی آن کار می‌کنند.

اتحاد اقوام نه‌تنها راهی برای مقابله با بحران‌های سیاسی است، بلکه مانع بازگشت حلقات بدنام گذشته نیز می‌شود. گروه‌هایی که سال‌ها با نام قوم، مذهب یا زبان منافع شخصی خود را تأمین کردند، زمانی دوباره قدرت می‌یابند که مردم از هم جدا باشند. اما وقتی مردم در یک صف واحد قرار گیرند و با روحیه‌ی ملی به آینده بنگرند، این حلقات دیگر جایگاهی در میان ملت نخواهند داشت. اتحاد از درون باعث می‌شود که مردم، به جای پیروی از چهره‌های فاسد، خود به بازیگران اصلی ثبات و اقتدار کشور بدل شوند.
این اتحاد نه با شعار، بلکه از راه احترام متقابل، عدالت اجتماعی و مشارکت واقعی در تصمیم‌گیری‌ها تحقق می‌یابد.

در این میان، نقش حاکمیت کنونی در ایجاد اعتماد ملی بسیار مهم است. اگر حکومت بتواند زمینه‌ای فراهم آورد که مردم از هر قوم و زبان در تصمیم‌گیری‌های سیاسی سهم داشته باشند، پایه‌های نظام از درون تقویت می‌شود. دادن فرصت واقعی به مردم برای مشارکت در سرنوشت سیاسی‌شان، سبب می‌شود حلقات استخباراتی بیرونی از هم بپاشند.
زیرا زمانی که مردم خود را صاحب کشور بدانند، دیگر نیازی به تکیه بر حمایت خارجی نمی‌بینند و از درون، روح اعتماد و همبستگی می‌جوشد. در چنین فضایی، مشروعیت سیاسی حکومت از درون ملت برمی‌خیزد، نه از رضایت بیرونی؛ و این، ضامن استحکام و پایداری نظام است.

افغانستان تنها زمانی می‌تواند به ثبات واقعی دست یابد که همه‌ی اقوام در کنار هم با هدفی مشترک زندگی کنند: ساختن کشوری آزاد، آباد و مقتدر. در کشوری که اقوام گوناگون با فرهنگ‌ها و زبان‌های متفاوت در کنار هم زندگی می‌کنند، همبستگی باید به‌عنوان یک ارزش ملی شناخته شود. هیچ زبانی نباید بر دیگری برتری یابد، هیچ مذهب یا قومی نباید خود را محور قدرت بداند. بلکه باید همه خود را شاخه‌هایی از یک درخت بدانند که ریشه‌اش در خاک مشترک افغانستان است؛ شاخه‌ای که بشکند، کل درخت آسیب می‌بیند.

تجربه‌ی کشورهای چندقومیتی مانند سوئیس، کانادا و هند نشان می‌دهد که تنوع قومی، اگر با عدالت و احترام مدیریت شود، به‌جای تهدید، فرصتی برای رشد و خلاقیت است. افغانستان نیز با بهره‌گیری از این واقعیت می‌تواند از تنوع قومی خود به‌عنوان منبع قدرت استفاده کند، نه ضعف. برای رسیدن به این هدف، نظام آموزشی، رسانه‌ها و نهادهای مدنی باید به‌جای تفرقه‌افکنی، فرهنگ همزیستی، احترام و برادری را ترویج دهند.

اتحاد اقوام افغانستان نه شعاری سیاسی، بلکه نیاز حیاتی امروز و فردای این سرزمین است. اگر امروز ملت تصمیم بگیرد اختلافات را کنار بگذارد و با نگاهی ملی و انسانی به آینده بنگرد، هیچ نیروی خارجی نخواهد توانست در امور داخلی کشور مداخله کند. اما اگر تفرقه و بی‌اعتمادی ادامه یابد، چرخه‌ی سقوط‌های سیاسی تکرار خواهد شد و فرصت طلایی بازسازی کشور از دست خواهد رفت.

بنابراین، اتحاد اقوام، هم‌پذیری ملی و بازگشت به صدای واقعی مردم افغانستان تنها راهی است که می‌تواند این کشور را از دور باطل بحران نجات دهد. وقتی مردم با عشق به وطن و احساس مسئولیت برای آینده‌ی خود تصمیم بگیرند، افغانستان نه‌تنها ثبات سیاسی را تجربه خواهد کرد، بلکه به الگویی از همزیستی و اقتدار در منطقه تبدیل می‌شود.
آینده‌ی روشن این سرزمین در دستان مردمی است که متحد باشند، نه در سایه‌ی قدرت‌های خارجی یا سیاست‌مداران فرسوده. تنها اتحاد است که می‌تواند افغانستان را از خاکستر تفرقه به قله‌ی عزت و اقتدار برساند. مدیریت این اتحاد و انسجام اکنون در دستان حکومت کنونی است؛ این‌که آیا به چنین گزینه‌ای بها می‌دهد یا همچون گذشته، این فرصت را از دست خواهد داد.

نویسنده: شکیب احمد سروش

لینک کوتاه

https://sarie.news/s1308a
دکمه بازگشت به بالا