از جنوب لبنان تا غزه؛ شکستن هیمنه اسرائیل با منطق مقاومت

جنگ ۳۳ روزه لبنان در تابستان ۲۰۰۶ یکی از نقاط عطف در تاریخ معاصر خاورمیانه و نبرد ملتهای منطقه با رژیم جعلی اسرائیل بود. این جنگ نهتنها از منظر نظامی بلکه از جنبه روانی، سیاسی و حتی اعتقادی، افسانه شکستناپذیری اسرائیل را در هم شکست و پایههای مشروعیت این رژیم را در سطح جهانی متزلزل ساخت. تهداب رژیم اسرائیل از آغاز بر اشغال، زورگویی و نقض آشکار حقوق انسانی ملتهای دیگر بنا نهاده شد؛ رژیمی که بر خاک فلسطین با زور اسلحه و حمایت قدرتهای استعماری تأسیس شد، و برای بقا نیز همواره بر اشغال سرزمینها و خشونت تکیه دارد. از روزی که طرح صهیونیسم بینالمللی با حمایت بریتانیا و سپس ایالات متحده به واقعیت تبدیل شد، منطقه خاورمیانه وارد چرخهای از بیثباتی، اشغال، و درگیری دائمی گردید. موجودیت اسرائیل از همان ابتدا با انکار موجودیت دیگران معنا پیدا کرد و این امر ریشه بسیاری از بحرانهای سیاسی و امنیتی در خاورمیانه است، چنانچه شاهد هستیم که تقریبا عموم کشورهای همسایه این رژیم هدف تعرض و اشغال این رژیم جعلی قرار گرفته است.
در این میان، جنگ ۳۳ روزه لبنان آزمونی بزرگ برای مقاومت اسلامی و ملتهای منطقه بود. رژیم اسرائیل در ۱۲ جولای ۲۰۰۶ با هدف شکست حزبالله و اشغال جنوب لبنان، حملات گسترده هوایی و زمینی را آغاز کرد. اما برخلاف پیشبینیها، نهتنها موفق به پیشروی نشد بلکه با مقاومتی بیسابقه روبهرو گردید. حزبالله لبنان با امکانات محدود، اما با ایمان راسخ، سازماندهی منسجم و پشتیبانی مردمی توانست ماشین جنگی اسرائیل را متوقف سازد. آنچه در آن جنگ اتفاق افتاد، معادلات نظامی منطقه را دگرگون کرد. اسرائیل که تصور میکرد ظرف چند روز حزبالله را شکست دهد، پس از ۳۳ روز ایستادگی حزب الله که منجر به تلفات گسترده برای رژیم اسرائیل شد ناگذیر به عقبنشینی گردید و قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت را پذیرفت، این جنگ از نظر روانی ضربهای سهمگین بر پیکره رژیم جعلی اسرائیل وارد کرد، زیرا برای نخستین بار پس از دههها، ارتش این رژیم که خود را شکستناپذیر میدانست، در برابر گروهی مقاومت مردمی متشکل از نیروهای داوطلب زانو زد. این شکست به جهانیان نشان داد که برتری نظامی بدون مشروعیت اخلاقی و مردمی، دوام نخواهد داشت. از سوی دیگر، حزبالله با مدیریت دقیق و فرماندهی مؤمنانه شهید سید حسن نصرالله توانست نشان دهد که مقاومت، نه یک واکنش احساسی، بلکه راهبردی محاسبهشده در برابر اشغال و تجاوز است. پیروزی حزبالله در این جنگ، روح تازهای به محور مقاومت در سراسر منطقه بخشید و الهامبخش جنبشهای آزادیخواه فلسطین، یمن، عراق و دیگر کشورهای منطقه شد.
پیامدهای جنگ ۳۳ روزه به تدریج در رفتار سیاسی و نظامی رژیم اسرائیل نیز آشکار گردید. اسرائیل دیگر جرئت تجاوز آشکار به لبنان را از دست داد و سیاست بازدارندگی بهجای حمله مستقیم را برگزید. این دگرگونی، نتیجه روشن تجربه تلخ جنگ ۳۳ روزه بود که نشان داد اشغال و زورگویی نمیتواند دوام یابد وقتی در برابر آن ایمان، آگاهی و اراده مقاومت قرار دارد، این واقعیت امروز در فلسطین نیز تکرار شده است. دو سال مقاومت حماس و ملت فلسطین در برابر تجاوزات بیرحمانه رژیم صهیونیستی، بار دیگر ثابت کرد که ایستادگی میتواند رژیم اشغالگر را وادار به عقبنشینی و پذیرش واقعیتهای میدانی کند. اسرائیل که در آغاز جنگ با هدف نابودی کامل حماس و پاکسازی غزه از ساکنان اصلی آن وارد میدان شد، اکنون پس از دو سال جنگ ویرانگر، خود را ناچار به گفتگو و پذیرش خواستههای ملت فلسطین میبیند. این وضعیت نشان میدهد که توازن قدرت در منطقه دیگر به سود اشغالگر نیست و منطق مقاومت جایگزین منطق سازش شده است، رژیم اسرائیل از این جنگ دو ساله آسیبهای جدی و چندوجهی متحمل شد. از نظر نظامی، نتوانست اهداف اعلامشده خود را محقق سازد؛ از نظر اقتصادی، هزینههای سرسامآور جنگ و تعطیلی بخشی از فعالیتهای اقتصادی در داخل سرزمینهای اشغالی بحران عمیقی در بودجه و تورم ایجاد کرد و شرکتهای حامی این رژیم در بسیاری از نقاط جهان تحریم شدند؛ از نظر دیپلماتیک، چهره اسرائیل بیش از هر زمان دیگر در مجامع جهانی منزوی شد و موج محکومیتهای بینالمللی علیه جنایات آن افزایش یافت. حتی متحدان دیرینهاش در غرب، در مواجهه با فشار افکار عمومی، ناگزیر شدند به انتقاد از عملکرد تلآویو بپردازند.
در سوی مقابل، ملت فلسطین با وجود تلفاتی که زنان و کودکان این سرزمین متحمل گردید و محاصره ناجوانمردانه و گرسنگی را نیز تحمل کردند، به ثبات در مواضع خود ادامه داد و توانست وضعیت را از فشار نظامی دشمن به فرصت سیاسی تبدیل کند. حماس با بهرهگیری از تجربیات حزبالله در جنگ ۳۳ روزه و با ایجاد هماهنگی میان جناحهای مقاومت، ثابت کرد که ایستادگی میتواند نه تنها امنیت و کرامت را حفظ کند، بلکه زمینهساز تشکیل دولت مستقل فلسطینی نیز گردد. امروز، سخن از تأسیس کشور مستقل فلسطین دیگر خیالپردازی نیست بلکه واقعیتی است که حتی قدرتهای بزرگ نیز نمیتوانند نادیده بگیرند، این تحولات نشان میدهد که هزینه مقاومت، هرچند سنگین است، اما در مقایسه با هزینه سازش و تسلیم، بسیار کمتر و شرافتمندانهتر است. تجربه دهههای گذشته نشان داده که هرگاه کشورهای عربی و گروههای فلسطینی مسیر سازش را در پیش گرفتند، نتیجهای جز تحقیر، تداوم اشغال و از دست رفتن هویت ملی نداشتند. اما هرگاه مقاومت برپا شد، اشغالگر ناچار به عقبنشینی گردید. لبنان با مقاومت خود جنوب این کشور را از اشغال آزاد کرد، و فلسطین نیز با استمرار مبارزه توانست موجودیت سیاسی خود را حفظ نماید.
از دیدگاه راهبردی، پیروزی در جنگهای نامتقارن، وابسته به ایمان، اراده و انسجام اجتماعی است نه صرفاً تسلیحات پیشرفته. حزبالله و حماس این واقعیت را با خون و فداکاری اثبات کردند. آنان نشان دادند که وقتی ملتی برای دفاع از کرامت و حق حیات خود برخیزد، حتی بزرگترین قدرتهای نظامی نیز در برابرش به زانو درمیآیند.
امروز، رژیم اسرائیل در بحرانهای عمیق داخلی، شکافهای سیاسی و نارضایتی اجتماعی گرفتار است؛ در حالی که محور مقاومت در منطقه بیش از هر زمان دیگر متحد و منسجم هستند. از جنوب لبنان تا غزه، از دمشق تا صنعا، یک پیام مشترک طنینانداز شده است، «مقاومت تنها راه آزادی است». این پیام نه از سر شعار، بلکه از دل تجربه تاریخی بیرون آمده است.
بنابراین، جنگ ۳۳ روزه لبنان و مقاومت دو ساله فلسطین دو فصل از یک کتاب واحداند؛ کتابی که در آن، ملتهای مظلوم منطقه به جهانیان نشان دادهاند که هیمنه اسرائیل نه بر واقعیت، بلکه بر توهم بنا شده است. هر گلولهای که در راه آزادی شلیک شد، هر خانهای که زیر بمباران فرو ریخت و هر کودکی که قربانی شد، در واقع سندی است بر بیداری وجدان بشریت و اثبات این حقیقت که مقاومت نه تنها حق، بلکه ضرورت تاریخی ملتهای تحت ستم است، اکنون، پس از سالها تجربه تلخ جنگ و سازش، منطقه به روشنی دریافته است که تنها راه صلح پایدار، عبور از سلطه و اشغال است. صلح واقعی زمانی تحقق مییابد که عدالت برقرار گردد و ملتها حق حاکمیت بر سرزمین خود را بازیابند. این همان پیامی است که از دل مقاومت لبنان و فلسطین برخاسته و امروز در سراسر خاورمیانه طنین انداز شده است که هزینه مقاومت به مراتب از هزینه سازش کمتر است.
یادداشت اختصاصی / خبرگزاری سریع