از خانه‌های خاکی تا فتح قله قهرمانی آسیا

در انتهای کوچه‌ای خاموش در یکی از محله‌های فقیرنشین غرب شهر کابل، خانه‌ای گِلی با دروازه‌ای زنگ‌زده و ساده قرار دارد. خانه‌ای که اگر رهگذری از کنارش عبور کند، شاید هرگز گمان نبرد که پشت این دیوارهای فرسوده، شخصی تربیه شده است که میلیون‌ها انسان ماتم زده افغانستان را به شور و غرور ملی رساند. بر دیوار خانه، عکسی نصب شده از جوانی با پیراهن تیم ملی فوتسال افغانستان، چهره‌ای مصمم و لبخندی فروتنانه. نامش «علیرضا احمدی» است؛ بازیکن جوان و پرافتخار تیم ملی فوتسال کشور که با گل سرنوشت‌سازش، افغانستان را بر قلهٔ فوتسال آسیا نشاند.

اما پشت این لبخند و افتخار، داستانی نهفته است از رنج، فقر، تلاش و ایمان. داستانی که از دل کوچه‌های خاکی برچی، برخاسته و تا سکوی قهرمانی آسیا رسیده است. خانهٔ گلی او امروز نه فقط نماد یک خانوادهٔ فقیر، بلکه نماد ارادهٔ نسلی است که با وجود تمام محرومیت‌ها، رؤیاهایش را با پای برهنه دنبال می‌کند.

در دل دیوارهای ترک‌خورده و دروازه زنگ‌زده‌ای که هنوز رنگ سبزش را حفظ کرده، حالا صدای شادی و افتخار می‌پیچد. همسایگان با چشمانی پر از اشک و لبخند از «پسر محل» سخن می‌گویند. از کودکی می‌گویند که در کوچه‌های خاکی با توپ پلاستیکی بازی می‌کرد، گاهی از روی ناداری، توپش را با دست خودش وصله می‌کرد و کفش تله‌کنده‌اش را با ریسمان می‌بست تا موقع شوت‌زنی کفش زود‌تر از توپ شوت نشود و رؤیای روزی را داشت که پیراهن تیم ملی پر افتخار افغانستان را بر تن نموده و برای هم‌وطنان دردمندش شادی به ارمغان بیاورد.

مادرش هنوز باور ندارد که پسرش حالا نام افغانستان را در دنیا طنین‌انداز کرده است. همان خانه‌ای که حتی توان خرید یک جفت کفش ورزشی را نداشت، امروز تصویر فرزندش بر دیوار خانه نصب شده و مردم دسته دسته به آن مراجعه کرده و از افتخارات ملی‌اش سخن می‌گوید.

علیرضا احمدی نماینده نسلی است که در سخت‌ترین شرایط اجتماعی و اقتصادی رشد کرده است. نسلی که ورزش برایش نه تفریح، بلکه راهی برای نفس کشیدن در میان فقر و بی‌عدالتی است. در جامعه‌ای که امکانات ورزشی محدود، حمایت‌های دولتی ناچیز، و آینده مبهم است، او و هم‌تیمی‌هایش با دست‌های خالی اما با دلی پر از ایمان، افتخاری تاریخی آفریدند. این قهرمانی فقط یک پیروزی ورزشی نبود؛ بلکه فریادی بود از اعماق محرومیت برای دیده شدن. افغانستانی که سال‌هاست زیر سایهٔ جنگ، مهاجرت و سیاست‌های تنگ‌نظرانه فرو رفته، در آن شبِ تاریخی که گل قهرمانی‌بخش زاویه دروازه حریف را لمس و با تور دروازه تماس گرفت بر لبان میلیون‌ها هموطن لبخند خلق کرد و مردم افغانستان به پاس این قهرمانی تاريخي اشک شوق ریختند.

تصویر خانهٔ علیرضا احمدی تضادی است میان ظاهر و باطن جامعهٔ ما. دیوارهای گِلی، لباس‌های آویزان بر طناب، و دروازه زنگ‌زده‌ای که رنگ باخته؛ اما یک ملت را سرخ‌رو کرد، این همه نشانه‌ای از فقر و باورهای طبقاتي و نژادی اند که واقعیت اجتماعی را به تصویر می‌کشد؛ اما در دل همین خانه‌ها، سرمایه‌هایی پنهان است که هیچ قدرتی نمی‌تواند آن را نابود کند؛ استعداد، غیرت، و عشق به وطن.

علیرضا از همین کوچه‌ها برخاست و نشان داد که هیچ فقر و تبعیضی نمی‌تواند مانع درخشش شود اگر ایمان به خویشتن وجود داشته باشد. او نشان داد که دروازه‌های زنگ‌زده هم می‌توانند راهی باشند به سوی بزرگ‌ترین افتخارات ملی.

وقتی توپ در دقایق پایانی فینال در پای علیرضا چرخید و تور دروازهٔ حریف را لرزاند، نه‌تنها یک گل، بلکه تاریخ تازه‌ای نوشته شد. در آن لحظه، تمام اختلافات قومی و مذهبی رنگ باخت. از شمال تا جنوب، از هزاره تا پشتون، از تاجیک تا ازبک، همه یک‌صدا فریاد زدند: «افغانستان قهرمان است!»

در کشوری که سیاست، قومیت و فقر بارها مردمش را از هم جدا کرده، فوتبال بار دیگر ثابت کرد که احساس ملی و عشق به پرچم عزتمند و مقتدر این سرزمین قدرتمندتر از مرز و حصارهای تبعیض‌آمیز است. و این اتحاد را پسرکی ازدل خانه‌ای گِلی در غرب کابل رقم زد.

اما این تصویر نباید فقط احساسی و لحظه‌ای باشد. قهرمانی فوتسال افغانستان و داستان علیرضا احمدی پیامی عمیق‌تر دارد و آن پیام این است که ما باید استعدادهای درخشان در گوشه‌گوشه کشور را ببینیم و حمایت کنیم. این خانه‌های ساده پر از استعدادهایی‌اند که فقط اندکی توجه می‌خواهند.

اگر حکومت و نهادهای ورزشی به جای شعار، برنامه‌ریزی واقعی برای پرورش ورزشکاران جوان داشته باشند، افغانستان می‌تواند در آینده نه‌تنها در فوتسال، بلکه در ده‌ها رشته دیگر بدرخشد.

حمایت از ورزشکاران جوان، در حقیقت حمایت از امید و عزت ملی است. علیرضا احمدی و امثال او نباید پس از چند ماه فراموش شوند؛ آنان سرمایه‌های زندهٔ کشورند.

پوستر نصب‌شده بر دیوار خانهٔ علیرضا، تصویری ساده اما پرمعناست. چهرهٔ جوانی که با فروتنی دستانش را بر سینه گذاشته، نماد احترام و عشق به وطن است. او نه از قصر آمده، نه از خانواده‌ای ثروتمند؛ بلکه از دل فقر برخاسته تا نشان دهد که افتخار، از دل مردم می‌جوشد نه از کاخ‌های قدرت.

آن تصویر، حالا برای هزاران نوجوان افغان الهام‌بخش است؛ پیامی روشن که می‌گوید؛ «اگر علیرضا توانست، تو هم می‌توانی.»

قهرمانی تیم ملی فوتسال افغانستان، در دل تاریکی‌های اجتماعی و ناامیدی‌های مردم، چون نوری بر قلب محزون و اندوه‌بار تابید. بسیاری از افغان‌ها پس از سال‌ها برای اولین‌بار احساس کردند چیزی برای شادی و افتخار دارند، گل علیرضا نه‌فقط در دروازهٔ حریف، بلکه در قلب مردم نشست.

او یادمان داد که وطن فقط جغرافیا نیست؛ وطن یعنی احساس مشترک، یعنی اشک شادی پدران، فریاد غرور کودکان، و لبخند مادرانی که سال‌ها طعم رنج را چشیده‌اند.

خانهٔ گِلی علیرضا احمدی حالا سمبل غرور ملی است. شاید حکومت‌های افغانستان ندانند و از آن قدر و عزت نکنند، اما مردم می‌دانند که افتخار از دل همین خانه‌ها زاده می‌شود. این خانه‌ها نیازی به سنگ مرمر ندارند، زیرا درونشان قلب‌هایی از جنس عشق و طلا می‌تپد، علیرضا احمدی، پسر خاک و آفتاب، در تاریخ افغانستان نامی ماندگار خواهد بود. او نه‌فقط قهرمان فوتسال، بلکه قهرمان ایمان، تلاش و وطن‌دوستی است. امروز اگر از برابر خانه‌اش بگذری و به عکسش بر دیوار نگاه کنی، احساس خواهی کرد که افغانستان هنوز زنده است، هنوز امید دارد، و هنوز می‌تواند برخیزد از همین کوچه‌های خاکی، از همین خانه‌های ساده و از دل همین مردم محروم.

نویسنده: شکیب احمد سروش

لینک کوتاه

https://sarie.news/a1294s
دکمه بازگشت به بالا