اعتیاد در سایهٔ فقر، انحصار قدرت و انسداد اجتماعی

اقدام وزارت داخله مبنی بر جمع‌آوری ۱۲۶ معتاد به مواد مخدر از نقاط مختلف کابل و انتقال آنان به مراکز درمانی، بار دیگر مسئلهٔ اعتیاد را به صدر اخبار بازگرداند؛ پدیده‌ای که سال‌هاست نه‌تنها چهرهٔ شهرهای کشور، بلکه ساختار اجتماعی افغانستان را نیز فرسوده کرده است. در نگاه نخست، چنین اقداماتی می‌تواند نشانه‌ای از ارادهٔ حاکمیت برای سامان‌دهی وضعیت نگران‌کنندهٔ معتادان باشد؛ اما واقعیت این است که اعتیاد در افغانستان مسئله‌ای صرفاً امنیتی یا صحی نیست که با جمع‌آوری فیزیکی افراد از سطح شهر حل شود.

جمع‌آوری و تداوی معتادان، در ذات خود اقدامی مثبت و ضروری است. رها شدن هزاران انسان گرفتار مواد مخدر در خیابان‌ها، زیر پل‌ها و حاشیهٔ شهرها، نه‌تنها تهدیدی برای سلامت عمومی بلکه نشانه‌ای از فروپاشی بافت‌های اجتماعی است. انتقال این افراد به مراکز درمانی می‌تواند نخستین گام برای نجات جان‌هایی باشد که سال‌ها در چرخهٔ مصرف، طرد اجتماعی و بی‌پناهی گرفتار شده‌اند. با این حال، تجربهٔ دو دههٔ گذشته نشان داده است که تمرکز صرف بر جمع‌آوری، بدون پرداختن به علل و زمینه‌های اجتماعی و روانی اعتیاد، بیشتر شبیه جابه‌جایی یک بحران است تا حل آن.

اعتیاد در افغانستان ریشه در مجموعه‌ای از عوامل به‌هم‌پیوسته دارد؛ از جنگ‌های طولانی و خشونت ساختاری گرفته تا فقر مزمن، بیکاری گسترده و فروپاشی امید اجتماعی. بسیاری از کسانی که امروز به‌عنوان «معتاد خیابانی» جمع‌آوری می‌شوند، قربانیان مستقیم یا غیرمستقیم دهه‌ها ناامنی و بی‌ثباتی‌اند. برای این افراد، مواد مخدر نه تفنن، بلکه ابزاری برای فرار موقت از رنج‌های روانی، اضطراب دائمی و حس بی‌آیندگی بوده است. درمان جسمی بدون درمان زخم‌های روانی، در بهترین حالت، تنها وقفه‌ای کوتاه در مسیر بازگشت دوباره به اعتیاد ایجاد می‌کند.

در کنار این عوامل، تداوم وجود انبارهای مواد مخدر در کشور پرسشی جدی را مطرح می‌کند. تا زمانی که شبکه‌های تولید، ذخیره و توزیع مواد مخدر به‌طور ساختاری و ریشه‌ای از میان نروند، مبارزه با اعتیاد ناقص خواهد بود. جمع‌آوری مصرف‌کنندگان، بدون نابودی منابع اصلی، عملاً به معنای برخورد با معلول و نادیده گرفتن علت است. افغانستان سال‌هاست که یکی از کانون‌های اصلی تولید مواد مخدر در جهان به‌شمار می‌رود و هرگونه سیاست جدی در قبال اعتیاد، ناگزیر باید با شفافیت و قاطعیت به سراغ این انبارها و شبکه‌های پشت‌پرده برود.

فقر و بیکاری نیز از مهم‌ترین موتورهای محرک اعتیاد در جامعهٔ امروز افغانستان است. میلیون‌ها نفر در وضعیتی زندگی می‌کنند که تأمین ابتدایی‌ترین نیازهای معیشتی برای شان به یک چالش جدی تبدیل شده است. جوانانی که سال‌ها تحصیل کرده یا دست‌کم امیدی به ساختن آینده داشته‌اند، اکنون خود را در بن‌بستی می‌بینند که نه شغلی در آن هست و نه افقی روشن. در چنین شرایطی، مواد مخدر برای برخی به پناهگاهی موقت بدل می‌شود؛ پناهگاهی که اگرچه ویرانگر است، اما در کوتاه‌مدت رنج بیکاری و فقر را کمرنگ می‌کند.

در این میان، انحصار قدرت و کنترل شدید جامعه نیز به‌عنوان عاملی کمتر گفته‌شده اما عمیقاً اثرگذار، بر سلامت روان جامعه سایه افکنده است. حذف مشارکت سیاسی، محدود شدن فضاهای مدنی، و احساس بی‌تأثیری در سرنوشت جمعی، به شکل‌گیری حس بی‌ارزشی و طردشدگی در میان اقشار مختلف جامعه انجامیده است. وقتی انسان خود را فاقد صدا و نقش بداند، پیوند او با جامعه سست می‌شود و زمینه برای گرایش به رفتارهای مخرب، از جمله مصرف مواد مخدر، فراهم می‌گردد.

نسل جوان افغانستان بیش از همه در معرض این وضعیت قرار دارد. جوانانی که در سال‌های اخیر با بسته شدن راه‌های تحصیل، کار و مشارکت اجتماعی مواجه شده‌اند، در فضایی رشد می‌کنند که بر آن ترس، ارعاب و عدم قطعیت حاکم است. برای بخشی از این نسل، زندگی به تجربه‌ای تهی از معنا و هدف تبدیل شده و حس پوچی، جای آرزوهای پیشین را گرفته است. در چنین فضایی، مواد مخدر نه‌تنها ابزار فرار، بلکه گاه شکلی از اعتراض خاموش و انزواطلبانه است؛ اعتراضی که نه دیده می‌شود و نه شنیده.

از این منظر، عملیات جمع‌آوری معتادان اگرچه می‌تواند تصویر خیابان‌ها را برای مدتی تغییر دهد، اما به‌تنهایی قادر به ترمیم شکاف‌های عمیق اجتماعی نیست. بازگشت بسیاری از درمان‌شدگان به چرخهٔ مصرف، نتیجهٔ مستقیم نبود برنامه‌های جامع بازتوانی، اشتغال‌زایی و حمایت روانی است. بدون ایجاد مسیرهایی واقعی برای بازگشت این افراد به زندگی عادی، مراکز درمانی به ایستگاه‌های موقت تبدیل می‌شوند، نه نقطهٔ پایان یک بحران.

مسئلهٔ اعتیاد در افغانستان، آیینه‌ای از وضعیت کلی جامعه است. جامعه‌ای که زیر فشار فقر، انحصار قدرت، انسداد اجتماعی و زخم‌های روانی ناشی از دهه‌ها خشونت قرار دارد، ناگزیر با اشکال مختلف فروپاشی اجتماعی روبه‌رو می‌شود. برخورد صرفاً قهری با این پدیده، اگرچه ممکن است در کوتاه‌مدت کارآمد به‌نظر برسد، اما در بلندمدت تنها به انباشت بحران‌های حل‌نشده می‌انجامد.

در نهایت، اگر هدف از جمع‌آوری معتادان، صرفاً پاک‌سازی ظاهری شهرها باشد، این سیاست دیر یا زود با بازتولید همان چهره‌های رنج‌کشیده در گوشه و کنار کابل مواجه خواهد شد. اما اگر این اقدامات در چارچوب درکی عمیق‌تر از علل اجتماعی، اقتصادی و روانی اعتیاد قرار گیرد، می‌تواند به بخشی از یک راه‌حل پایدار بدل شود. اعتیاد نه فقط یک مشکل فردی، بلکه نشانه‌ای از رنج جمعی است؛ رنجی که درمان آن، فراتر از جمع‌آوری افراد، نیازمند مواجهه با واقعیت‌های تلخ جامعهٔ امروز افغانستان است.

نویسنده: میر احمد فقیری

لینک کوتاه

https://sarie.news/s486n
دکمه بازگشت به بالا