تجاوز شوروی بر افغانستان و پیامدهای آن

پس از سقوط جمهوریت داوودخان و روی کار آمدن حکومت حزب دموکراتیک خلق در افغانستان، این کشور وضعیت متشنج روز افزون را تجربه کرد، حزب دموکراتیک خلق که مطلقا وابسته به شوروی بود مستقیما در تقابل با ارزشهای دینی_فرهنگی مردم قرار گرفت ومساجد را به استهزا و توهین میگرفتند و شعایر دینی را ممنوع قرار داده بود و ارزشهای ملت افغانستان را زیر پا میکردند به همین اساس رفته رفته موج نارضایتیهای داخلی علیه این حزب شکل گرفت و صفوف مبارزین و مجاهدین تقویت گردید و مبارزه ملی علیه دولت تحت حمایت شوروی آغاز گردید.
وقتیکه نیروهای خلق تحت تاثیر افکار عمومی قرار گرفتند و بقای شان را در خطر دیدند، ارتش سرخ شوروی، در سال ۱۳۵۸، برای حمایت از حکومت حزب دموکراتیک خلق، به افغانستان حمله کرد و با آوردن قشون بیش از یک صد هزار نفری، افغانستان را رسمأ در اشغال خود قرار دادند. اما پس از نبردهای خونین و خسارات عدیدهی که بر متجاوزین وارد گردید، این ارتش پس از نُه سال جنگ و درگیری مرگ بار، افغانستان را ترک کردند؛ اما ترک افغانستان به همین راحتی صورت نگرفت بلکه با کشتن دهها هزار انسان، تخریب زیرساختها و به قیمت آوارگی و مهاجرت میلیونها افغان، شوروی مجبور به ترک افغانستان گردید که عواقب بیشماری برای هر دو جانب افغانستان و شوروی بجا گذاشت.
یکی از عواقب ویرانگر تجاوز شوروی برافغانستان،تخریب زیربناهای اقتصادی ، سیستمهای آبیاری سنتی وعصری ،بمباردمان دهات وروستا و کشتار بی امان مردم ومهاجرت دسته جمعی افغانها به ایران وپاکستان ، فقدان مصئونیت جانی ومالی وعدم استقرارثبات سیاسی درکشورما درپنج دهه اخیر است.
پیامد دیگر این تجاوز نه تنها صدمه زدن به اعتباربین المللی ابرقدرت شوروی بود،بلکه باعث فروپاشی آن به پانزده کشور جداگانه گردید.
اما با تجاوزشوروی برافغانستان یک فرصت طلایی نصیب پاکستان گردید.همچنان تجاوزشوروی برافغانستان یک چانس طلایی به امریکا میسرساخت تا انتقام شکست خود درویتنام را از اتحادشوروی در افغانستان بگیرد
امریکا وعربستان سعودی وکشورهای خلیج برای مقابله با کمونیزم سیل کمک های پولی وتسلیحاتی خود را بسوی پاکستان سرازیرساختند. پاکستان با این کمکها نه تنها خطر شوروی را با قربانی کردن افغانها از خود دور ساخت، بلکه از طريق این کمکها به تقويت نظامی کشورش پرداخت وخود را صاحب سلاح اتومی نیز ساخت تا در روز مبادا هم در برابر هند که دوبار قسمتهايی از خاک و قلمرو خود در مقابله با هند از دست داده بود، مقاومت کرده بتواند.
پاکستان با جلب وجذب کمک های مالی وتسلیحاتی امریکا وکشورهای اسلامی حوزۀ خلیج وعربستان سعودی ومصر به مسلح ساختن افراد وعناصری پرداخت که به حیث مجاهد ومخالف کمونیزم به آن کشور وارد میشدند. دراین پروسه مهاجرین افغان مقیم پاکستان حق اولویت داشتند.
یکی از عواقب خطرناک تجاوز شوروی برافغانستان این بود که منجر افراطی شدن برخی از مردم افغانستان و پاکستان گردید.
احمد رشيد ژورناليست صاحب نظر پاکستانى اطلاعات پر اهميتى در باره رشد افراط گرائی به عنوان رزمندگان جهادى بدست داده مينويسد: « در بين سالهاى ١٩٨٢و ١٩٩٢ در حدود ٣٥٠٠٠نفرمسلمان افراطى از ٣٣ کشوراسلامى شرق ميانه، شمال افريقا، آسياى ميانه و شرق دور، ميزان اسلاميت خود را درکنارمجاهدين افغان در زيرآتش جنگ ثابت کردند و غسل تعمید نمودند. ده ها هزار مسلمان افراطى خارجى ديگربه پاکستان روى آوردند و در صدهامدرسه جديد الاحداث در پاکستان و مناطق سرحدى که رژيم نظامى جنرال ضياءآنها را تمويل ميکرد، شامل شدند. بالاخره بيش از يکصد هزارراديکال اسلامى زيرتاثيرجهاد، با پاکستان و افغانستان در تماس و ارتباط مستقيم قرارگرفتند. هيچکدام از اداره هاى استخباراتى مربوطه و شامل درقضايا نخواستند متوجه پى آمد و پس لگد تجمع هزاران افراطى اسلامى از تمامى کشورهاى اسلامى باشند. امريکائى ها زمانى بيدارشدند و متوجه پى آمد تجمع اين همه جنگاوران تربيه شده درافغانستان گرديدند که مرکزتجارت جهانى درنيويارک درسال ١٩٩٣، منفجرساخته شد، و درآن شش نفرکشته و يکهزار ديگر مجروح گرديدند…. اکثريت تندروان سوال ميکردند که جهاد افغانى، ابر قدرت اتحادشوروى را شکست داد، آيا نمى توانندابرقدرت امريکا و رژيم هاى کشورهاى خود را نابود گردانند؟ امريکا سقوط اتحاد شوروى راناکامى سيستم کمونيستى ميداند، در صورتيکه افراطیها ، آن شکست را پيروزى خود تلقى ميدارند. براى افراطیون اين نوع باور و طرز تلقى بسيار هيجان آور بود که آنان در قرن هفتم و هشتم توانستند خود را به گوشه هاى دور جهان برسانند. اين رزمندگان معتقد بودندکه از اين قربانيها و خون ريختنهاى نسل جوان و قبول شهادت، نسل نو افراطگرایی به وجود مى آيد که سبب پيروزى هاى بيشترميگردد.
با وجودی که ملت افغانستان علیه تجاوز شوروی ایستادند و آنان را مجبور به شکست کردند اما پیامدهای آن محاسبه نگردید، پس از سقوط حکومت داکتر نجیب الله، گروههای مجاهدین که در شکست شوروی و حکومت کمونیستی نقش داشتند خودشان میان همدیگر درگیر شدند و به تناسب خسارات و تلفاتی که در جنگ با شوروی متحمل شدند در جنگهای داخلی فراتر از آن را بر ملت و زیربناهای وطن تحمیل کردند، کابل به شهر اشباح تبدیل شد، ملت افغانستان به چارسوی جهان آواره شدند و نسل جدید افراطیها رشد و نمو یافتند.
از آن زمان به بعد افغانستان هیچگاه نتوانست نظام مشروع و ملی را تجربه کنند، حکومتهای وابسته در این سرزمین شکل گرفت که هیچکدام نتوانستند آمال و آرزوهای ملت را بر آورده سازند، از آن زمان تا کنون افغانستان در باتلاق جنگ و نا امنی قرار دارد و ثبات سیاسی کاملا از میان رفته و لگدمال گردید.با این حال اکنون با عبرت از گذشته باید به سمت تشکیل حکومت ملی گام برداشت و ضمن ارجحیت منافع ملی بر منافع شخصی و گروهی، افغانستان را از باتلاق جنگهای چهل ساله رهایی بخشید، تا زمانی که دولت ملی و همه پسند شکل نگیرد افغانستان همین وضعیت را به کرات تجربه خواهد کرد.
لینک کوتاه