حقوق متقابل حاکم و رعیت در حکومت اسلامی

نویسنده: محمد امان فلاح
امور حکومتداری در اسلام باریکیها و ظرافتهای خاص خودش را دارد که حاکم عالم، عادل و مسئولیتپذیر از ضرورتهای آن است. حضرت علی (ع) در نهج البلاغه در مورد حقوق مردم و حکومت و حقوق مردم بر مردم گفتههای فراوان دارد، آن حضرت میفرمایند که خداوند از جمله حقوق خود، حقوقى را براى مردم در قبال یکدیگر واجب کرده و در حالات مختلف این حقوق متقابل را باهم برابر قرار داده، به گونهاى که رعایتبرخى از این حقوق با رعایت و عمل به حق مقابل تحقق مىیابد.
بزرگترین حقى را که خداوند واجب کرده است، حق والى بر رعیت و نیز حق مردم بر والى است، حقوق واجبى که خداوند براى هر یک از والى و رعیت در قبال دیگرى فرض و واجب کرده است.
حقوق متقابل مردم از جانب خداوند است، زیرا «تنها» خداوند بر مردم حق طاعت دارد و عمل به این حقوق اطاعتخداوند محسوب مىشود، مانند حق پدر بر فرزند و به عکس، و حق زوج بر زوجه و به عکس، و حق والى بر رعیت و به عکس، خداوند هریک از حقوق مذکور را در مقابل مثل آن قرار داده است، پس حق والى که عبارت از طاعت از سوى مردم است در مقابل مثل آن قرار داده شده که عبارت از رفتار به عدل و حسن سیره در میان مردم از طرف والى است.
هرگاه والى «نسبتبه مردم» به عدالت رفتار نکند، استحقاق اطاعت از سوى مردم را از دست مىدهد. حقوق حاکم و مردم از جمله حقوق متقابل و طرفینى است و با عدم رعایتحقوق طرف مقابل استحقاق او به رعایتحقوق از طرف دیگرى نیز از بین مىرود.
خداوند حقوق رعیت و حاکم را سبب الفت و پیوستگى بین والى و مردم، و همچنین موجب عزت دین ایشان و پایدارى اقامه حق در میان آنها قرار داده است. صلاح حال رعیت محقق نمىشود، مگر به صلاح حال والیان، و نیز صلاح والیان حاصل نمىگردد، مگر به استقامت مردم در انجام دستورات ایشان.
پس هرگاه رعیت حق والى را و والى حق رعیت را ادا نمود، حق در بین ایشان عزیز، و پایههاى دین استوار، و نشانههاى عدل پایدار، و سنتهاى «پیامبرصلى الله علیه وآله» جارى مىشود. و روزگارشان اصلاح خواهد شد. و زندگىشان طیب و پاکیزه میگردد. و مردم خواستار بقا و دوام دولتشده و امید و آرزوهاى دشمنان تبدیل به یاس خواهد شد.
حقوق متقابل والى و رعیت که به عنوان نظام الفت و پیوند و دوستى بین آنها معرفى شده از این جهت است که الفت «بین حاکم و مردم» باعث وحدت و اجتماع مردم میگردد، و به واسطه همان پیوستگى و الفتبا یکدیگر بر دشمنان غالب میشوند و والیان خود را عزیز و بزرگ مىدارند، بواسطه الفت بین حاکم و مردم است که حق در میان ایشان اقامه و جارى میشود.
هرگاه رعیت بر والى غلبه یابند و والى بر رعیت برترى و تعدى کند، آنگاه اختلاف کلمه رخ میدهد، و نشانه هاى جور و ستم آشکار، و تبهکارى در دین بسیار، و عمل به سنتها متروک مىشود و به هواى نفس عمل و احکام شریعت تعطیل میگردد. بیماریهاى روحى بسیار مىگردد و به خاطر تعطیل حدود بزرگ الهى، و ریشهدار شدنباطل، کسى اندوهگین و نگران نمىشود، در آن هنگام خوبان خوار، و اشرار و «اوباش» عزیز و ارجمند گردند، و شهرها خراب مىشود، و باز خواستخداوند، عظیم خواهد بود.
هر یک از اصناف و گروههاى مختلف جامعه، حقوقى برعهده حاکم اسلامى دارند. مسلمانان، اهل کتاب، کارگزاران حکومتى (مدیران، قضات، اردو) و تجار و نیز طبقه محروم و پائین جامعه مطالباتى از حاکم دارند و بر حاکم اسلامى است که این وظیفه سنگین را از راه شناخت طبقات مختلف جامعه و رعایتحقوق ایشان ادا نماید.
علی علیه السلام در ابتداى عهدنامه خود با اشاره به پیوستگى طبقات و گروههاى جامعه و نیاز آنها به یکدیگر، و (مدنى الطبع بودن انسان)، این اصل مهم را به مالک گوشزد مىکند که رعیت چند طبقهاند که صلاحیت نمىیابند بعضى مگر به بعضى و بعضى را از بعضى چاره نیست.
اول: لشگریان که دین خدا را برپا میدارند.
دوم: نویسندگان عامه که براى مصالح امور خلق ضرورند، و نویسندگان خاصه که به امور مخصوص تو قیام مینمایند.
سوم: قاضیان که به عدالت در میان مردم حکم میکنند.
چهارم: عاملان که به انصاف و عدالت و مدارا سلوک کنند.
پنجم: جماعتى که جزیه و خراج از کافر و مسلمان گیرند.
ششم: تاجران و ارباب صنعتها و پیشهها.
هفتم: طبقهاى که پستتر [ضعیفتر] مىنمایند که فقیر و ارباب احتیاج و اضطرارند، و هر یک از اینها را خدا سهم و نصیبش را [نام] برده است، و از اندازه فریضه در کتاب خود و سنت پیغمبر خودصلى الله علیه وآله براى ایشان مقرر ساخته و نزد ما معلوم و محفوظ است.
لذا مطابق به فرمایشات حضرت علی«ع» در امور حکومت داری و حقوق متقابل حاکم و رعیت اگر حاکم حقوق مردم را رعایت نکند، مستحق اطاعت نیست، در وضعیتی که حاکم برای مردم مهم نیست و متقابلا مردم نیز برای حاکم اهمیتی ندارد، اینجاست که رخنهها برای نفوذ عناصر بیگانه مهیا گردیده و فتنه و آشوب در مملکت برقرار میگردد.
لینک کوتاه