داعش؛ حربهی امریکا در افغانستان و منطقه
ترور خلیل الرحمن حقانی ثابت کرد که حضور داعش در افغانستان کماکان به قوت خود باقی است و این افعی غربی گهگاهی از لانه سر بر آورده و اهداف کلان را نشانه میگیرد، پیش از این حکومت سرپرست مبارزات جدی علیه این گروه انجام داده بود تا جایی که رهبران و فرماندهان برجسته این گروه یکی پس از دیگری در جغرافیای افغانستان کشته شد و چند مدتی کاملا تضعیف گردیده بود؛ اما واقعیت این است که شاخه را هر چه بزنی و ریشهها قوت داشته باشد دوباره رشد میکند. داعش صرفا چند فرد تفنگ به دست نیست که با نا امن سازی مسیرهای تردد عامه و مخفی شدن در مناطق مختلف، وضعیت را به سمت نا امن سازی سوق دهد؛ بلکه یک طرح و پلان استخباراتی است که با استفاده از وضعیت افراد نا آگاه و فقیر جوامع اسلامی، در طول بر آورده ساختن اهداف امریکا و غرب گام بر میدارد. در حمایت از ایده داعش استخبارات غرب مطابق به نقشه و پلانهای از پیش تعیین شده کار میکنند و برای اشغالگری امریکا این گروه پیش قدم و زمینه ساز است.
بنا بر این بهتر است که حکومت سرپرست سیاست انکار را کنار گذاشته و در همکاری مشترک با کشورهای منطقه از منظر نظامی و اطلاعاتی به سمت مبارزه مشترک با داعش گام بردارند، تا زمانیکه در سطح منطقوی علیه این نقشه غربی همه دست به دست ندهند نابود ساختن داعش صرفا یک شعار است؛ زیرا به همان قوت که ریشه این گروه در پشت نقشه و حمایت غرب مستحکم است بر میتابد که به همان استحکام و دقت، کشورهای منطقه نیز در پی مبارزه با این گروه بر آیند. چندی پیش کشور روسیه با نشر بیانیهیی خواهان مبارزه با داعش در افغانستان شده بود؛ اما واقعیت این است که داعش با بیانیه و اعلامیه از بین برده نمی شود؛ بلکه مبارزه عملی در میدان نظامی و اطلاعاتی میتواند باعث نابودی این گروه شود، با وجودی که کشورهایی همچون روسیه و ایران پیشنهاد مبارزه با داعش را مشترکا ارائه داده اند؛ بر میتابد که حکومت سرپرست آن را به فال نیک گرفته و قبل از اینکه این گروه فربهتر شده و اهداف مهمتر را ترور کنند در یک همکاری اطلاعاتی و نظامی با کشورهای منطقه گامهای میدانی مبارزه با داعش را بردارند.
چنانچه یاد آور شدیم که حکومت سرپرست افغانستان از آخرین حد توان خود در امر مبارزه با داعش دریغ نکرده است واقعیتی است که همه شاهد آن بودیم؛ ولی در پرتو این مبارزات موفقانه که منجر به حذف بسیاری از افراد کلیدی داعش گردید این مورد نیز ثابت شد که مبارزه با داعش فقط توسط افغانستان ممکن نیست؛ اگر تنها حکومت سرپرست از پس آن بر می آمد که اکنون نمیتوانست چهره کلیدی این حکومت همچون خلیل الرحمن حقانی را هدف گیرند؛ بنا بر این چنانچه نقطه مرکزی هدف داعش جغرافیای افغانستان است؛ آنان در صدد اند ابتدا این جغرافیا را نا امن و تصرف کنند؛ سپس دامنه نا امنی را در کشورهای همسایه و منطقه گسترش دهند؛ لذا اولین آسیب آن متوجه افغانستان خواهد بود.
ترور خلیل الرحمن حقانی به اعضای حکومت سرپرست ثابت کرد که حملات تروریستی و انتحاری از هر نوع آن که باشد درد آور و نا جونمردانه است؛ از آنجایی که این نوع حملات باعث ایجاد بدبینی در جامعه گردیده و نفاق را گسترش میدهد در اشکال مختلف محکوم است؛ لذا حکومت سرپرست نیز باید انواع چنین حملات را در هر نقطه زمین که به وقوع میپیوندد محکوم کنند.
اکنون که افغانستان پس از چهل سال امنیت نسبی یافته است حفظ آن به درایت و دور اندیشی و پلانهای دراز مدت و عملیاتی نیاز دارد، حضور داعش ثابت ساخته است که این امنیت مجددا در معرض تهدید است و بقا و تحکیم ثبات میتواند فقط با همکاریهای منطقوی تثبیت گردد.