راهحل چالشهای افغانستان با شیوهی مرحلهگذار

افغانستان کشوریست واقع در قلب آسیا با تاریخ و فرهنگ کهن و باستانی، سرشار از منابع وافر طبیعی دست نخورده. از نقطه نظر جیوپولیتیک طوریکه در قلب آسیا واقع گردیده، ثبات سیاسی در این کشور باعث تغییر نقشۀ سیاسی منطقه و جهان شده میتواند، طوری که در گذشته در توازن بلوکهای شرق و غرب نقطۀ عطف توازن قدرتها بهشمار رفتهاست.
افغانستان از لحاظ ساختار اجتماعی یک کشور قشنگ و دارای طبیعت زیبا بوده که از اقوام مختلف تشکیل گردیدهاست؛ حضور اقوام با هم برادر با فرهنگهای کهن و متنوع، افغانستان را زیبایی خاصی بخشیدهاست؛ اما این زیبایی ها به اثر توطئه های بیرونی گاهگاهی به طعمه شکار سیاستمداران فرصت طلب مبدل گردیده است.
از نظر جیو ستراتیژیک افغانستان از اهمیت بسزایی برای قدرتهای بزرگ و کشورهای منطقه برخوردار بوده و عدم ثبات در افغانستان، عطف توجه و دلیل رفت و آمد قدرتهای بزرگ جهت تأمین منافع شان قرار گرفتهاست و گاهگاه هم رفت و آمد بدون محاسبه هزینههای سنگین سیاسی، نظامی و اقتصادی برایشان در بر داشته است.
از نظر جیو ایکونومیک، این کشور سرشار از منابع و معادن وافر طبیعی بوده که عدم ثبات باعث شدهاست تا افغانستان سالیان متمادی منحیث یک کشور فقیر باقی بماند.
مروری بر چهارونیم دهۀ اخیر در افغانستان
از زمان سقوط پادشاهی اعلیحضرت محمدظاهرشاه که دورۀ طلایی ثبات سیاسی و اجتماعی در تاریخ نوین افغانستان محسوب میشود، نظامهای متعددی در افغانستان استقرار یافته است، اما بدبختانه هیچ یک از این نظام ها نتیجه مطلوبی برای افغانستان و ثبات آن در بر نداشته است.
سر آغاز این تراژیدی از کودتای سردار محمد داؤد خان شروع و الی اکنون ادامه دارد؛ باوجود اینکه سردار محمد داؤد خان یک افغان وطنپرست و طرفدار شدید یک افغانستان با ثبات و مترقی بود، ولی اشتباهات سیاسی او در تعامل با اتحاد جماهیر شوروی وقت مجالش نداد تا به آرمان های خود برای یک افغانستان مترقی و با ثبات برسد و سرانجام با کودتای خونین ۷ ثور ۱۳۵۷ توسط حزب دیموکراتیک خلق به حمایت اتحاد جماهیر شوروی از قدرت حذف و با جمعی از اعضای خانواده شان شهید گردیدند که در نتیجه نور محمد ترکی بر اریکه قدرت نشست.
قدرت گرفتن حزب دیموکراتیک خلق به رهبری نورمحمد ترکی از ۷ ثور ۱۳۵۷ آغاز و به ترتیب حفیظ الله امین، ببرک کارمل و دکتور نجیب الله چهارمین رئیس جمهور این سلسله دقیق پس از ۱۴ سال در ۸ ثور ۱۳۷۱ پایان یافت. این دوره ۱۴ ساله در تاریخ نوین افغانستان معروف به کشتار، مهاجرت های بزرگ، از هم پاشیدن ثبات اجتماعی و متواری شدن مردم افغانستان مشهور است. از سوی دیگر تصمیم گیری های اخیر دکتور نجیب الله از جمله همدیگر پذیری، پیشنهاد مصالحه ملی و سیاست ملی گرایی آخرین رئیس جمهور این سلسله طرفداران متعددی در بین افغانها پیدا نمود که تا امروزه از آن منحیث یک سیاستمدار ملی قدردانی مینمایند.
۸ ثور ۱۳۷۱ مصادف است با روز پیروزی مجاهدین و به قدرت رسیدن تنظیمهای هفتگانه و هشتگانۀ مجاهدین که بعد از کنارهگیری دکتور نجیبالله به قدرت رسیدند، اما آغاز یک تراژیدی دیگر از نوع جنگهای داخلی برای افغانستان بود، که متأسفانه برندۀ داخلی نداشت و پَر بازی به نفع طراحان این تنظیمها رقم خورد؛ افغانستان مبدل به ویرانه شد، زیربناها از بین رفت، تبعیضهای سمتی، نژادی، قومی و زبانی بنا نهاده شد، میلیونها افغان کشته، مجروح و معیوب شدند و یکبار دیگر یک کتلۀ عظیمِ از مردم افغانستان به کشورهای بیرونی مهاجر شدند، سر انجام اختلافات تنظیمی بین مجاهدین باعث شد تا گروهی متشکل از طلبهها در مدارس زیر نام “تحریک اسلامی طالبان” به رهبری ملا محمدعمر مجاهد در سنبله سال ۱۳۷۳ با هدف مقابله با شر و فساد و ایجاد یک نظام اسلامی مبتنی بر فقه حنفی از سپین بولدک قندهار ظهور کرده و به سرعت نفوذ خود را گسترش داد. این تحریک ابتداء در ۱۱ میزان ۱۳۷۳ کندهار را تصرف کرد و سپس ۱۲ ولایت دیگر را یکی پی دیگر تصرف نموده و سرانجام در ۶ میزان ۱۳۷۵ کابل را به تصرف خویش در آوردند. در مدت ۵ سال حکومت طالبان، مکاتب و پوهنتونها به روی دختران بسته بود، زنان از کار در نهادهای دولتی و غیردولتی منع بودند، آزادی بیان و عدۀ زیادی از حقوق فردی در افغانستان یا منع و یا هم محدود شده و تمامی امور بر اساس شعایر دینی تنظیم گردیده بود.
حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در ایالات متحده امریکا و دست داشتن شبکۀ القاعده به رهبری اسامه بن لادن در این حملات سرنوشت زوال برای حکومت طالبان در افغانستان را رقم زد؛ حضور رهبر القاعده در افغانستان و حمایت ملا محمدعمر مجاهد از اسامه بن لادن باعث شد تا ایالات متحده امریکا و کشورهای همپیمان ناتو برای از بین بردن تروریزم توجه خویش را به افغانستان معطوف بدارند. بن لادن، از طرف امریکا متهم به طراحی بمبگذاری سفارتخانههای این کشور در آفریقا در سال ۱۹۹۸و حملات ۱۱ سپتامبر۲۰۰۱ در نیویارک شده بود. باوجود اینکه تمامی حمله کنندهگان حملات ۱۱ سپتامبر اتباع عربستان سعودی بودند، اما حضور رهبر این گروه در افغانستان بهانۀ حمله ایالات متحده امریکا بر افغانستان را مهیا ساخت؛ سرانجام بتاریخ ۱۶ میزان ۱۳۸۰ حملات سنگین راکتی و هوایی امریکا و بریتانیا به افغانستان آغاز شد و شهر کابل با فرار طالبان در تاریخ ۲۳ عقرب ۱۳۸۰ سقوط کرد.
با سقوط طالبان، حکومت استاد برهانالدین ربانی برای بار دوم در کابل مستقر شد.
بتاریخ ۶ قوس۱۳۸۰ اجلاس بُن در آلمان تحت سرپرستی سازمان ملل متحد به مدت ۱۴ روز برگزار شد. بر اساس توافقنامهٔ بُن دولت موقت جدید افغانستان به ریاست حامد کرزی تشکیل شد و در تاریخ ۱ جدی ۱۳۸۰ قدرت را در کابل به دست گرفت.
در تاریخ ۲۱ جوزای ۱۳۸۱ لویه جرگهٔ اضطراری بر اساس موافقتنامهٔ بُن در کابل برگزار شد و دولت انتقالی به ریاست حامد کرزی به مدت دو سال تعیین گردید. لویه جرگهٔ قانون اساسی در تاریخ ۲۳ قوس۱۳۸۳ برگزار شد و پس از ۲۲ روز بحث و گفت و گو، تحت فشار ناظران خارجی، قانون اساسی جدید برای افغانستان تصویب شد.
سپس مطابق قانون اساسی بتاریخ ۱۸ میزان ۱۳۸۳ انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد که در نتیجهٔ آن دولت جدید افغانستان به ریاست حامد کرزی به مدت پنج سال تشکیل شد.
در ابتدای سقوط حکومت طالبان، ولایتهای مختلف افغانستان در کنترول قوماندانهای محلی بود و دولت مستقر در کابل، تسلط چندانی بر ولایتها نداشت. به تدریج و با کمک قوتهای بینالمللی آیساف و ائتلاف تحت فرمان امریکا، دولت کابل توانست آهسته آهسته کنترول خود را بر ولایتها گسترش دهد. اما بعد از چند سال نیروهای جنگی طالبان دوبار منسجم و فعالیتهای خود را از نواحی جنوبی و شرقی افغانستان آغاز و به تدریج تا شمال و غرب افغانستان رساندند.
حکومت حامد کرزی به مدت ۱۳ سال دوام کرد؛ در این مدت درب کمکهای بینالمللی به روی افغانستان باز بود و میلیاردها دالر کمکهای جامعۀ جهانی به افغانستان سرازیر شد، اما عدم موجودیت ظرفیت مدیریتی، فساد گسترده و جنگ قسمت عظیمی از این کمکها را هدر داد و یک فیصدی اندک آن مصرف ساخت و ساز و انکشاف اقتصادی و اجتماعی در افغانستان شد.
سر انجام بتاریخ ۷ میزان ۱۳۹۳ بعد از یک انتخابات جنجالی و مشکوک به تقلب، با وساطت وزیر خارجه ایالات متحده امریکا (جان کیری) قدرت از حامد کرزی به دکتور محمد اشرف غنی منتقل و دکتور غنی با رقیب پیشتاز انتخاباتی اش داکتر عبدالله عبدالله حکومت وحدت ملی را ایجاد و گلیم دیموکراسی را از افغانستان برچید. عین قضیه دوباره در انتخابات سال ۱۳۹۹ تکرار شد. این در حالی بود که قبل از انتخابات، ایالات متحده امریکا و تحریک طالبان (امارت اسلامی افغانستان) توافقنامه صلح دوحه را بتاریخ ۱۰ حوت ۱۳۹۸ بعد از مذاکرات نفسگیر به امضاء رسانیدند. این توافقنامه آخرین میخ بر تابوت دیموکراسی در افغانستان و کلید دوباره به قدرت رسیدن تحریک طالبان در افغانستان بود. که در نتیجه بعد از سقوط ولسوالی ها و ولایات کشور، بتاریخ ۲۴ اسد ۱۴۰۰ و در پی یک توطئه چند بُعده، نظام جمهوریت بدست طالبان سقوط کرد و دکتور محمد اشرف غنی رئیس جهمور افغانستان از کابل با هلیکوپتر ها نخست به ازبکستان و بعد با طیاره ملکی به امارت متحده عربی پرواز کرد.
نظام بیست ساله جمهوریت با وجود امکانات فراوان و فرصت های بی سابقه نتوانست پایه های خود را مستحکم سازد. فرصت های دو دهه جمهوریت به اثر فساد، زدوبند های گروهی و تنظیمی، عدم اجماع سیاسی، عدم رعایت قانون، عدم عدالت اجتماعی و نبود یک موضع واحد سیاسی منجر به بحران جدید برای افغانستان شد. بحرانی که در حال حاضر از مردم افغانستان به سختی تمام قربانی میگیرد.
از سوی دیگر این دو دهه، دستآورد هایی نیز در بر داشت که از جمله میتوان آزادی بیان، حق کار و تحصیل برای زنان، دست یافتن به فناوری و تکنالوژی، بیداری نسل جوان، تمثیل دیموکراسی (اگرچه از کیفیت ناچیزی برخوردار بود)، ایجاد روابط با جهان، آزادی مطبوعات و سایر پیشرفت ها را از دستآورد های این دو دهه برشمرد.
سیاست های اشتباه، منافع طلبانه و غیر مسلکی سیاسیون افغانستان در چهارونیم دهه گذشته صدمات جبران ناپذیری را بر افغانستان وارد نموده است. اینک که افغانستان بدست امارت اسلامی افتاده است، و جهان رابطه اش را با افغانستان بدلیل عدم مشروعیت این نظام و نپذیرفتن خواست های جامعه جهانی از سوی آنان به تعلیق در آورده است، فرصت آن مهیا گردیده تا طبقه خبره، روشنفکر، پاک نفس و تحصیلکرده افغانستان ابتکار عمل را در دست گیرد و کشور را از فقر کشنده، بی ثباتی سیاسی و اقتصادی و آینده نا معلوم نجات دهد.
افغانستان در حالی در یک بُن بست سیاسی عمیق فرو رفته است که افغانها دیگر امیدواری برای برقراری یک نظام قدرتمند، با ثبات، دیموکراتیک و به رهبری افغانها را از دست داده اند. مصداق از دست دادن این امیدواری این است که دیگر نه افغانهای داخل کشور و نه هم افغانهای خارج از کشور بر آنچه در حال حاضر بر افغانها و افغانستان میگذرد بی تفاوت هستند. افغانهای داخل کشور در صدد است تا لقمه نانی تدارک کنند تا مبادا از گرسنگی فرزند هایشان را از دست دهند و یا هم مواد سوختی را تهیه کنند تا سردی کشنده هوا جان از بدن ضعیف شان نکاهد؛ اما افغانهای خارج از کشور با اندکی تفاوت گهگاهی صدا بلند کرده یا اعلام یک حزب یا جبهه مجازی میکنند و یا هم واکنشی در فضای مجازی به وضعیت در کشور نشان میدهند. عدۀ هم هستند که تلاش دارند در آینده هر ساختاری که برای افغانستان در نظر گرفته میشود از قید قلم باقی نمانند.
در وضعیت کنونی دو مورد ذیل قابل پیش بینی برای آینده افغانستان است.
الف: وضعیت بد که منجر به جنگ های داخلی و بی ثباتی مطلق خواهد شد.
ب: وضعیت خوب که به اثر تعاملات سیاسی و لابی گری در سطح ملی و بین المللی که منجر به استقرار یک نظام پایدار خواهد شد.
بُن بست فعلی کشور چالش های جدی سر راه خود دارد که برداشتن آن پیمودن راه طولانی و مبارزات لابیگرانه را در پیش خواهد داشت. این چالش ها قرار ذیل اند:
حکومت تکقومی، موجودیت گروههای تروریستی مانند داعش، القاعده و سایر گروههای تروریستی فعال در کشور و منطقه، مداخله علنی پاکستان در امور افغانستان، بازیگران منطقهیی، بازیگران جهانی
عدم توافق جناحهای مختلف افغانی بر سر قضیه سیاسی افغانستان از قبیل گروه حاکم، جبهه مقاومت، تکنوکراتها، ملی گراها، چپیها و راستیها، قدرت طلبها و سایر گروههای دخیل، عدم موجودیت نقطه مشترک بین جناح ها، چالش های اقتصادی و…
برای متوسل شدن به یک راه حل منطقی برای قضیه افغانستان، نیاز به یک درک واقعی از وقایع، قضایا و دادههای چهارونیم دهه اخیر و تحلیل وضعیت فعلی در کشور محسوس است. در حل قضیه افغانستان لازم است تا قبل از همه به یک تعریف مشترک که استوار بر منافع ملی کشور و خواستههای مردم باشد دست یابیم. ثانیاً داخل شدن به یک مرحله گذار و در نهایت مرحله بعد از گذار و استقرار یک نظام پایدار، قانونمند، همه شمول و مردم سالار راه حل بنبست کنونی است.
در شرایط فعلی که مردم افغانستان به گروه ها، احزاب، جریانها، تنظیمها و جبهات مختلف بر اساس قومیت، زبان، مذهب، گرایش های سیاسی و سایر موارد تقسیم گردیده اند، ایجاب مینماید تا همه به دور یک محور و یک زعامت واحد جمع شده و در یک فضای عاری از تشنج و رقابتهای نا سالم به رقابتهای سالم، صلح آمیز و دیموکراتیک بپردازند، در قدم اول اجماع ملی بین افغانها ایجاد شده و تلاشها برای ایجاد اجماع بین المللی صورت گیرد. بعد از تحقق یافتن اجماع بین المللی زعامت به اتفاق آرا تعیین و طرح مرحله گذار ترتیب گردد.
برای بیرون رفت از بحران کنونی سیاسی در افغانستان و با توجه به گذشته پُر خم و پیچ و درد و رنجی که مردم افغانستان در دهه های گذشته کشیده اند، لازم است تا از مجرا های مختلف به راه حل های منطقی متوصل شویم. این وظیفه افغانهاست که برای سرنوشت بهتر کشور دست به کار شوند تا اینکه بیگانگان برای افغانها نظام بسازند و ما را در مسیر تعالی و پیشرفت سوق دهند. اما بعید خواهد بود که بیگانگان بدون در نظرداشت منافع خودشان برای افغانها کار درخور ستایش کنند. ما در گذشته چندین بار شاهد همچو موارد بودیم ولی سرانجام نه تنها اینکه به ثبات، ترقی و تعالی نرسیدیم بلکه بحران ها دامنگیر ما شد.
لینک کوتاه