زخم همسایه‌گی؛ درد افغانستان در آینۀ تاریخ پاکستان

افغانستان، سرزمینی است که در هر وجب خاکش خاطره‌ی از ایستادگی، غیرت و بهای خون فرزندانش نهفته است؛ اما همسایه‌ای در جنوب، از آغاز شکل‌گیری‌اش تاکنون، چون خنجری در پهلوی وطن زیبای ما، مأموریتی را دنبال کرده است که هدف نهایی آن چیزی جز تضعیف، تجزیه و خالی‌ساختن افغانستان از روح و تعلق ملی نیست. پاکستان، کشوری که با نقشه و مهندسی بیگانگان زاده شد، از نخستین روز موجودیتش تا امروز، در پی جلوگیری از شکل‌گیری یک دولت مقتدر و ملی در افغانستان بوده است. درد افغان‌ها از این همسایه، تنها در جنگ‌ها و بمباردمان‌ها خلاصه نمی‌شود، بلکه در زنجیره‌ای از سیاست‌های حساب‌شده، خیانت‌پیشه و عمق استراتژیک نهفته است که سال‌هاست روح ملت افغانستان را هدف گرفته است.

پاکستان به‌خوبی می‌داند که اگر افغانستان به دولت ملی واقعی دست یابد، با منافع مستقل و سیاست خارجی آزاد، تبدیل به قدرتی می‌شود که هم بر آسیای جنوبی تأثیر می‌گذارد و هم بر سرنوشت پشتون‌ها و بلوچ‌های آن سوی خط دیورند. از همین‌رو، همواره تلاش کرده است تا در داخل افغانستان دولت‌ها را یا مطابق میل اش بسازد یا آن را بشکند، تا هیچ‌گاه ملت به معنای واقعی در این سرزمین شکل نگیرد. هر بار که افغانستان به سوی استحکام نظام قدم برداشت، دسیسه‌ای از خاک پاکستان برخاست، گروهی مسلح ساخته شد، رهبران فروخته شدند، و خون بی‌گناهان جاری گردید.

یکی از خطرناک‌ترین ابزارهای اسلام‌آباد، تضعیف نظام‌ دفاعی افغانستان بود. اردو، پولیس و استخبارات این سرزمین بارها قربانی نفوذ، خیانت و مداخلات مستقیم پاکستان شدند. آنان که لباس نظام را بر تن داشتند تا از وطن دفاع کنند، در برابر سیاستی قرار گرفتند که هدفش فروپاشی نهادهای امنیتی از درون بود. پاکستان همواره از وجود یک اردوی منظم و مستقل در افغانستان می‌ترسد، زیرا می‌داند که چنین نیرویی نه‌تنها از مرزها حفاظت می‌کند بلکه می‌تواند در برابر دخالت‌های این همسایه شرور بایستد. چنان بود که با ترفندهای مختلف، از نفوذ تا تطمیع، از آموزش‌های جهت‌دار تا تخریب اعتماد میان نهادها، استخبارات پاکستان کوشید تا مردم و قوای مسلح افغانستان هیچ‌گاه به وحدت فکری و عملی نرسند.

اما درد افغانستان تنها در ضعف نهادهای نظامی نیست. مأموریت واقعی پاکستان، نابودی حس ملت‌شدن در افغانستان است و اینکه احساس تعلق به وطن را از مردمان این سرزمین بگیرد. سال‌هاست که اسلام‌آباد با استفاده از ابزارهای رسانه‌ای، مذهبی و سیاسی، در پی گسترش فکر تفرقه و قبیله‌گرایی است. آنان می‌دانستند که اگر مردم افغانستان، از هندو تا مسلمان، از تاجیک تا پشتون، از هزاره تا ازبک، در یک مفهوم واحد به نام ملت افغان متحد شوند، هیچ قدرتی توان تحقیر یا سلطه بر این کشور را نخواهد داشت؛ پس آتش اختلاف را شعله‌ور ساختند، با حمایت از رهبران قبیله‌ای، گروه‌های تندرو، و سیاستمداران مزدور، تا در میان مردم افغانستان همیشه خط جدایی مشهود باشد.

در همین راستا، سرمایه‌گزاری برای ایجاد تندروی مذهبی سلاح دیگر پاکستان است؛ سلاحی که ذهن را می‌کشد پیش از آنکه جسم نابود شود. مدارس دینی در خاک پاکستان، هزاران جوان افغان را با تفکری پرورش دادند که در آن جهاد، به جای آبادانی، به ابزار نابودی مبدل شد. این تفکر نه‌تنها روح عمران و شکوفایی را از میان برد، بلکه نسل‌هایی را به جنگ بی‌پایان کشاند. افغانستان به‌جای دانشگاه و صنعت، به میدان جنگ نیابتی بدل شد. نتیجه آن شد که اندیشه‌ی پیشرفت و تفکر علمی در جامعه‌ی ما جای خود را به خشونت و انتقام داد؛ و این دقیقاً همان چیزی بود که سیاست‌سازان در راولپندی می‌خواستند.

از دیگر سیاست‌های هدفمند پاکستان، تضعیف روابط افغانستان با هند است؛ کشوری که همواره به توسعه و همکاری صادقانه با افغانستان تمایل نشان داده است. اسلام‌آباد هر نوع نزدیکی کابل با دهلی را تهدیدی برای خود می‌بیند و با فشار، تهدید، و دسیسه، می‌کوشد تا افغانستان را در حصار انزوای سیاسی نگه دارد. آنان حتی خطوط سرخ برای سیاست خارجی افغانستان ترسیم کردند تا کابل هیچ‌گاه نتواند آزادانه منافع ملی خود را تعریف کند. هر دولتی که در افغانستان خواست تا با جهان تعامل سالم داشته باشد، یا متهم به خیانت ملی شد، یا با حمله، ترور و فشار سرنگون گردید.

اما با همه‌ی این زخم‌ها، حقیقتی بزرگ در میان مردم افغانستان زنده است که روح مبارزه و آگاهی است. مردم افغانستان امروز بهتر از هر زمان می‌دانند که دردشان از کجا سرچشمه می‌گیرد. آنان دریافته‌اند که دشمن اصلی‌شان نه در میان قوم یا مذهب خودشان، بلکه در سیاست‌های مداخله‌گر همسایه‌ای است که سال‌ها از ضعف ما نان خورده است. اکنون زمان آن است که افغان‌ها، بدون درنظر گرفتن قوم، زبان یا منطقه، به‌سوی وحدت ملی گام بردارند. هیچ نیروی خارجی، تا وقتی ما خود به جان هم افتاده‌ایم، نمی‌تواند ما را نجات دهد.

پاکستان تنها زمانی شکست می‌خورد که ما متحد شویم؛ وقتی که قوای مسلح و ملت در یک صف، در زیر پرچم واحد و اندیشه‌ی ملی قرار گیرند. افغانستان زمانی سربلند می‌شود که سیاستمداران ما دیگر برای امتیاز گرفتن از بیگانگان، کشور خود را گروگان نسازند. وحدت ملی، همان سلاح نهایی در برابر سیاست‌های تفرقه‌افکنانه پاکستان است، درد افغان‌ها در برابر پاکستان، فقط زخم تاریخ نیست؛ بلکه هشداری است برای آینده. اگر ما از گذشته نیاموزیم، دوباره تاریخ تکرار خواهد شد. اما اگر این درد مشترک را به انگیزه‌ی اتحاد، آگاهی و عزت ملی بدل کنیم، می‌توانیم سرنوشت را تغییر دهیم.

این مأموریت ناتمام وطن‌فروشان که می‌خواستند افغانستان را همچنان به عنوان تنور جنگ داغ نگهدارند با بیداری نسل امروز پایان می‌یابد. نسلی که دیگر نمی‌خواهد ابزار سیاست‌های بیگانه باشد، نسلی که می‌خواهد بر خرابه‌های جنگ، وطن نو بسازد؛ وطنی با دولت ملی، اردوی قوی، روابط سالم با جهان و مردمی که دیگر هیچ قدرتی نتواند میان‌شان دیوار بکشد، افغانستان، اگر متحد بماند، می‌تواند از خاکستر همین دردها دوباره برخیزد؛ اما اگر همچنان اسیر تفرقه و بی‌اعتمادی بماند، دشمنان دیرینه‌اش هرگز دست از مأموریت‌شان برنخواهند داشت. پس باید از درون آغاز کرد؛ از اندیشه، از باور، از عشق به وطن، تنها در آن صورت است که این سرزمین، پس از قرن‌ها رنج، طعم حقیقی آزادی و عزت را خواهد چشید.

سخن سردبیر

لینک کوتاه

https://sarie.news/s1255a
دکمه بازگشت به بالا