شعر معاصر فارسی در بستر تحولات سیاسی افغانستان

زبان فارسی یکی از زبانهای تاریخی جهان است که موضوعات مختلفی اعم از مادی و معنوی مربوط به بشریت را دربر میگیرد. همچنین، وجود اندیشهٔ توحیدی و ظلمستیزی در این زبان، موجب دشمنیهای زیادی علیه توسعه، رشد و تعالی آن در حیطهٔ نثر و نظم گردیده است. کشور افغانستان از جمله سرزمینهای فارسیزبان است که چندین دهه مورد تهاجم استعمارگران قرار گرفته و حاکمان آن نیز یا خود ضعیف بودهاند یا دستنشاندهٔ استعمارگران. شعر فارسیدری از آغاز بالندگی تاکنون دستخوش تحولات عمیق محتوایی و شکلی شده است که هر یک به نوبهٔ خود در تکوین و خلاقیت شعری نقش مؤثری داشتهاند و محققان این تحولات را نوآوری تعبیر کردهاند.
از دههٔ ۵۰ خورشیدی تاکنون، تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی فراوانی در افغانستان روی داده است. حضور قشون سرخ شوروی، تشکیل حکومتهای دستنشانده، ناامنی، فساد اداری، تغییر قانون اساسی، تبعیضهای زبانی، نژادی و قومی، ظلم و ستم بر مردم، کشتار و زندانی کردن دانشمندان و روشنفکران، مهاجرتهای ناخواسته و اجباری به کشورهای آسیایی و اروپایی، از جمله مواردی هستند که در پنجاه سال اخیر گریبانگیر افغانستان شدهاند. این اوضاع ناگوار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تأثیر زیادی بر اشعار شاعران این دوره گذاشته و به شکلهای گوناگون در آثار آنان بازتاب یافته است. شعر معاصر فارسیدری به عنوان پدیدهای جدید و غیرقابل انکار، در حقیقت بخش بزرگی از بدنهٔ ادبیات این سرزمین است که با عمری حدود صد سال توانسته است قامت افرازد و زینتبخش گلستان شعر و ادب دری شود.
تاریخ دقیق شعر معاصر افغانستان به حدود سالهای ۱۳۰۰ ه.ش به بعد بازمیگردد؛ چرا که تحولات بزرگ ادبی این سرزمین از همین سالها شکل گرفته و به مرور زمان ادامه یافته و پس از کودتای هفت ثور ۱۳۵۷ به اوج خود رسیده است. در دهههای شصت و هفتاد به بعد نیز با شعر مقاومت روبهرو هستیم؛ زیرا اشعار سروده شده در این دورهها رنگ و بوی جنگ و غربت دارند. بررسیهایی که تاکنون دربارهٔ شعر پس از سال ۱۳۵۷ تا اواخر دههٔ هفتاد انجام شده، نشان میدهد که شعر این دوره با عنوان «شعر مقاومت» شناخته شده و دقیقاً پس از این دوره است که تحولات دیگری در عرصهٔ شعر پدید میآید.
آغاز تحولات روشنفکری و ادبی افغانستان در سدهٔ اخیر به دورهٔ امارت امیر حبیبالله بازمیگردد. اگرچه حبیبالله از استبداد پدر کاسته بود، هنوز هم وحشت و استبداد زندگی مردم را تهدید میکرد؛ اما با این وجود، در این زمان دو مکتب حبیبیه و حربیه تأسیس شدند. همچنین در این دوره مولانا عبدالرؤوف قندهاری پیشنهاد انتشار جریدهٔ سراجالاخبار افغانستان را از طریق اعتمادالدوله سردار عبدالقدوسخان منظوری گرفت و نخستین شمارهٔ این جریده به مدیریت مولوی عبدالرؤوف قندهاری به فرمان امیر به چاپ رسید.
به هر حال، به طور کلی سه دهه از سال ۱۳۳۰ تا ۱۳۶۰ در افغانستان، سالهای رویارویی و ابتکار در شعر بود و در این میان شاعران و ادیبانی بودند که نه با تقلید، بلکه با سنت و ابتکار همسو شده و با آنکه واقعیتها را محترم میشمردند، هرگز تمایلی به مبارزهای جدی نشان ندادند. آنان باور داشتند که پاسداری از سنتهای دیرینه، نردبانی برای رسیدن به ارزشهای برتر آینده است. در چنین فضایی، چارپارهسرایی به عنوان نخستین نردبان رسیدن به اوجهای نوین و فضاهای گستردهٔ شعر آغاز شد و شماری از شاعران راه خلیلی و آیینه را در پیش گرفتند. در این دوره، علاوه بر مضامین کلیشهای شعر فارسی، مضامینی مانند زیبایی، میهن، صلح، جنگ، استبداد، ارتجاع و تضادهای طبقاتی نیز در شعر فارسی نمود یافتند.
پس از سال ۱۳۴۰، سیدحبیبالله بهجت، سلیمان لایق و چند شاعر دیگر اشعار زیادی در اوزان نیمایی سرودند و در نیمههای این دهه، اسدالله حبیب، حلیم پندار، حسینوفا سلجوقی و رازق رویین با پشتوانهای قوی پا به عرصهٔ شعر گذاشتند. به بیان پرتو نادری، در این دوره در میان زنان شاعر نیماییسرا و چارپارهسرا، هما طرزی، شریفه دانش و شاکره عظیمی خوانندگان خود را داشتند. همچنین، با چاپ نخستین شمارههای سراجالاخبار، آثاری مانند «بوسهٔ مادر» شاعر فرانسوی، ترجمهٔ شعر یکی از شاعران ظریفطبع آلمانی، اشعاری از محمود طرزی مانند «موسیقی و شبنم» و «بهار عشق» و نیز شعر «عمر رفت» از داوی منتشر شدند.
با شدت یافتن جنگ، سختگیری دولت و اشغالگران بر مردم و دشوار شدن زندگی در این سرزمین، برخی از شاعران ناگزیر به مهاجرت و ترک وطن شدند. مقصد اصلی اکثر مهاجران در درجهٔ اول کشورهای همسایه مانند ایران و پاکستان و در مراتب بعدی کشورهای آسیای میانه، هند، اروپا، آمریکا و تا حدودی آفریقا بود. با گذشت زمان، شاعران مهاجر که عمدتاً در ایران و پاکستان متمرکز بودند، اقدام به تأسیس تشکلهای ادبی نیز کردند. به طور کلی، تلاش و جدیت شاعران مهاجر در ایران که با آمادگی محیط همراه شده بود، سه نسل مشخص از شاعران مهاجر را به عرصه آورد که عبارتند از:
- 1. گروه اول: پیشکسوتان شعر مهاجرت و پایداری که در رأس آنها میتوان از شاعری با نام ع. کابلی، سعادتملوک تابش و براتعلی فدایی نام برد. سعادتملوک تابش در نیمهٔ نخست دههٔ شصت، پنج مجموعه شعر و نخستین منظومهٔ شعر پایداری افغانستان با عنوان «حماسهٔ انتظار» را در قالب نیمایی در جامعهٔ ادبی ایران سرود. درونمایهٔ اصلی شعر تابش «مقاومت» است. برای نمونه میتوان به این سرودهٔ او استناد کرد:
> سلام ای تکدرخت ریشهدرخون، شعلهور در باد
> که برپا ماندهای با زخـــــــم انبوه تبر در باد
> همیشــــــه میپرم از خواب وقتی خواب میبینیم
> ترا با زخمهــــای خونچکان شعلهور در باد
- 2. گروه دوم: شاعران جوانتر پایداری در این دسته قرار میگیرند و از برجستهترین آنان میتوان به سید فضلالله قدسی، سید ابوطالب مظفری و محمدکاظم کاظمی اشاره کرد. میتوان گفت بهترین شعرهای پایداری افغانستان در آن سالها را همین گروه سرودهاند؛ به ویژه سید فضلالله قدسی که به دو اعتبار میتوان او را شاعر مقاومت نامید: یکی به اعتبار شعرهای حماسیاش، و دیگری به اعتبار حضور مستقیم او در صحنههای نبرد. نمونهای از شعر ابوطالب مظفری:
> گر بگیرد امشب از دســــتم تبــــرزیــن مـــرا
> جشـــن میگیــــرند فردا روز تدفین مرا
> تکیه بر بازوی مردی بـــاید امشــب داد و بس
> جز تفنگ آری، کــه دارد تاب تأمین مرا
> (مظفری، 1372: 57)
- 3. گروه سوم: نسل جوان امروز شاعران مهاجر افغان در این دسته قرار میگیرند. با توجه به فروکش کردن جنگها و کشمکشهای داخلی، رگههای شعر پایداری در میان آنان کمتر دیده میشود و آنان بیشتر به اقتضای زمان و نیازهای نسل جوان امروز افغانستان شعر سرودهاند.
شعر پایداری مهاجران افغانستان در پاکستان، در مقایسه با ایران، به اندازهٔ که توقع میرفت شکل نگرفت. در این زمینه عوامل متعددی دخیل بودند که از جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد: حضور بخش عظیمی از احزاب و شخصیتهای سیاسی افغانستان در بین مهاجران در پاکستان، که فضا را کاملاً سیاسی ساخته بود. به همین دلیل، انگیزهٔ چندانی برای پرداختن به فعالیتهای ادبی و فرهنگی میان شاعران و ادیبان وجود نداشت و تنها شاعرانی مانند عبدالاحد تارشی و دلجو حسینی و برخی دیگر، به دلیل ارتباط با احزاب جهادی و موقعیتهای سیاسی، اینجا و آنجا اشعار خود را در نشریات مهاجران به چاپ میرساندند که آنها نیز به دلیل بعد سیاسیشان چندان ماندگار نبودند. با این وجود، خلیلالله خلیلی از قلههای شعر معاصر بهویژه شعر پایداری افغانستان پیشرو شعر پایداری در پاکستان بود. علاوه بر خلیلی، از دیگر شاعران پایداری مهاجر در پاکستان میتوان به میرویس موج، عبدالاحد تارشی، شیر سخاورز، دلجو حسینی و … اشاره کرد.
> به خاک ما چرا ای بیخدایان پا بنه
> ایدید به جـــان ما چــــرا ای داعیان صلح افتادید
> شما بنیانگذار جور و تزویر و بیدادید
> ستمکارید و آدمخوار و خونآشام و جلادید
همانطور که پیشتر اشاره شد، مشکلات عدیدهٔ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برای ملت افغانستان به بار آمد:
- 1. شاعران مهاجر افغان در ایران به دلیل همزبانی و پیشرفت شعر ایران از نظر فنی و زبانی به بالندگی رسیدند؛ در حالی که در پاکستان به دلیل تفاوت زبانی، چنین امکانی فراهم نبود و شعر آنان از نظر جنبههای هنری، فنی و زبانی شکل ضعیفتری نسبت به شعر ایران داشت.
- 2. نبود تشکلهایی مانند «انجمن نویسندگان افغانستان» و «انجمن شاعران انقلاب اسلامی» در
شعر نو در تمام دورههای زندگی بشر وجود داشته است. شعر نو به مفهوم عام، به دلیل دارا بودن ارزشهای فراگیر زمانی و مکانی، همواره در تداوم حیات و هستی جاری است، شعر نو به معنای خاص در جریان نوپدیدی و ارزشهای مدرن بالنده و معاصر نامیده شده است. بنابراین، شعر نو به مفهوم خاص به بخشی از هنر زبانی اطلاق میگردد که پاسخگوی نیاز هنری انسان با توجه به عنصر زمان باشد. به طور فشرده باید گفت که شعر دری از آغاز پیدایش تا عصر نیمایوشیج تحولات بسیاری را پذیرفته است؛ اما هیچ یک از این تحولات به اندازهٔ انقلاب نیما در شعر دری عمیق، تأثیرگذار و ماندگار نبودهاند. اگر بخواهیم حوزهٔ تأثیرگذاری نیما بر شعر معاصر دری را به صورت فشرده بیان کنیم، باید به این ویژگیها اشاره کرد: استفادهٔ خاص از کلمه، ویژگیهای ساخت ترکیب، تازگی تعابیر، منطق فرامنطقی، فشردگی زبان، آغاز مهیب شعر، شکستن وزن، تکمیل وزن و قافیه، عمومیتدادن و عرفیکردن نمادها، وحدت شکل و محتوا، ایجاد صمیمیت شاعرانه، پرهیز از انتخاب واژههای تصنعی و فقدان فضلفروشی و خودپروری در شعر. اینها از دستاوردها و تأثیرات نیما بر شعر معاصر دری هستند.
نویسنده: عبدالحمید خاقانی
لینک کوتاه