معمار ثبات منطقه‌ای

گسترش سریع داعش در سال‌های نخست بحران خاورمیانه، عراق و سوریه را در وضعیتی قرار داد که موجودیت دولت‌های هر دو کشور و انسجام نیروهای نظامی‌شان به‌شدت تهدید می‌شد. سقوط شهرهای بزرگ، فروپاشی خطوط دفاعی و تضعیف روحیه رزمی، زمینه را برای مداخله فعال‌تر محور مقاومت فراهم کرد. در این میان، قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران ایران، نقشی فراتر از یک فرمانده صرفاً نظامی ایفا نمود و به هماهنگ‌کننده‌ای میدانی ـ سیاسی در مقابل این بحران تبدیل شد.

در سوریه، به‌ویژه در حلب، راهبرد اصلی بر تغییر تدریجی موازنه قوا استوار بود. این شهر به‌دلیل وسعت، بافت پیچیده شهری و اهمیت استراتژیک، قلب درگیری‌ها محسوب می‌شد. تمرکز بر عملیات‌های مرحله‌ای، ایجاد هماهنگی میان نیروهای مختلف مقاومت، و استفاده از پیروزی‌های محدود اما اثرگذار برای بازسازی روحیه ارتش سوریه، از شاخصه‌های این رویکرد بود. شکستن محاصره مناطق پیرامونی از چنگ داعش و سپس فشار بر مراکز اصلی، به‌تدریج شرایط میدانی را به سود دولت سوریه تغییر داد. حضور مستقیم این فرمانده در میدان نبرد، شناسایی دقیق نقاط قوت و ضعف دشمن و تصمیم‌گیری بر اساس واقعیت‌های صحنه، موجب شد عملیات‌ها با ریسک کمتری اجرا شوند و از غافلگیری‌های پرهزینه جلوگیری گردد.

در عراق نیز نبرد با داعش، به‌ویژه در مسیر بازپس‌گیری موصل، ماهیتی چندلایه داشت. دولت عراق، نیروهای نظامی و پلیس این کشور، جریان‌های مقاومت و نیروهای بسیج مردمی (حشد الشعبی) همگی در این فرآیند نقش داشتند. در این میان، نقش سازمان‌دهنده و مشورتی وی در تقویت، هماهنگی و پشتیبانی لجستیکی نیروهای محلی مؤثر بود. بازپس‌گیری موصل هرچند نتیجه تلاش جمعی جریان‌های مقاومت به شمار می‌رفت، اما شبکه‌سازی و انسجام‌بخشی به نیروهای هم‌سو با بغداد، در تضعیف داعش نقشی برجسته ایفا کرد. این مدیریت مدبرانه، دستاوردهای نظامی قابل توجهی به همراه آورد و به شکست قطعی داعش در این مراکز مهم انجامید.

ورود این چهره نظامی به سوریه در مقطعی انجام شد که موازنه قوا به‌شدت به سود گروه‌های تروریستی بود. بخش بزرگی از خاک سوریه از کنترل دولت خارج شده بود و بقای ارتش این کشور به شدت تهدید می‌شد. در چنین فضایی، نخستین اقدام مؤثر، تمرکز بر کسب یک پیروزی به نام ارتش سوریه بود تا روحیه از دست رفته نیروهای دولتی بازیابی شود. نمایش این عملیات در رسانه‌ها به نام ارتش سوریه، این باور را تقویت کرد که امکان ایستادگی و بازپس‌گیری مناطق از دست رفته وجود دارد.

پس از تثبیت نسبی وضعیت دمشق، تمرکز راهبردی به حلب منتقل شد. درک اهمیت این شهر به‌عنوان پایگاه داعش، نشان‌دهنده نگاه مرحله‌ای و اولویت‌بندی شده در فرماندهی بود. شکستن محاصره مناطق شیعه‌نشین اطراف حلب، گامی کلیدی برای تغییر مهندسی نبرد در شمال سوریه به شمار می‌رفت. طراحی عملیاتی به‌گونه‌ای انجام شد که تمرکز داعش به جبهه‌ای دیگر معطوف شود و مسیر اصلی عملیات پنهان بماند. حتی در شرایطی که نیروهای خودی موقتاً در محاصره قرار گرفتند، حفظ آرامش فرماندهی، حضور مستمر در کنار نیروها و حل تدریجی بحران تدارکات، مانع از فروپاشی انسجام عملیاتی شد.

در سطح میدانی، تأکید بر شناسایی دقیق نقاط ضعف و قوت دشمن و عملیات پیشدستانه از ویژگی‌های شاخص این رویکرد بود. حضور مستقیم در شناسایی‌های شبانه، با هدف کاهش خطای عملیاتی و حفظ جان نیروها، نشان می‌داد که تصمیم‌گیری‌ها صرفاً پشت میز انجام نمی‌شد، بلکه بر پایه مشاهده مستقیم میدان نبرد شکل می‌گرفت. این روش به‌ویژه در جنگ شهری پیچیده حلب، نقش مهمی در کاهش ریسک عملیات داشت. شکستن محاصره چندساله مناطق استراتژیک و ورود نیروهای مقاومت به این مناطق، نقطه عطفی در نبرد حلب بود. این موفقیت، علاوه بر ارزش نظامی، پیام روشنی داشت مبنی بر اینکه تداوم مقاومت و انسجام فرماندهی می‌تواند حتی در سخت‌ترین شرایط، معادلات را تغییر دهد.

در واقع، در این نبردها کشورهای منطقه با اتحاد و همدلی مصمم بودند تا داعش را از عراق و سوریه پاکسازی و ثبات را به ارمغان آورند. اگر کل منطقه یکدل و همنوا در این مبارزه شانه به شانه هم حرکت نمی‌کردند، اقدامات پراکنده نمی‌توانست چنین دستاوردهای ملموسی داشته باشد. از این نبردها می‌توان عبرت گرفت که امنیت منطقه و همسایگان به یکدیگر وابسته است؛ وقتی کشوری در معرض تهدیدات تروریستی قرار می‌گیرد، سایر همسایگان نیز متأثر خواهند شد. بنابراین در مواجهه با تهدیدات گسترده تروریستی، بر همه کشورهای منطقه الزامی است که متحد شده و این تهدیدات را در نطفه خفه کنند.

یادداشت اختصاصی

لینک کوتاه

https://sarie.news/s559n
دکمه بازگشت به بالا