ورزش عامل اتحاد و همدلی ملتها

پیروزی تیم ملی فوتسال زیر ۱۷ سال افغانستان در رقابتهای بینالمللی، موجی از شادی و غرور را در میان مردم برانگیخت. تصاویری از نوجوانانی که با شادی و سرور به دور زمین فوتسال میدویدند، نه تنها یک موفقیت ورزشی، بلکه انعکاسی از آرزوهای سرکوبشده یک ملت بود. در روزگاری که سیاست و ناامنی بر بسیاری از عرصههای زندگی سایه انداخته است، این قهرمانی بزرگ، صدایی بود از عمق احساسات سرکوبشده جامعهای که هنوز به آینده باور دارد. اما در پس این شور و هیجان، واقعیتی تلخ نهفته است: بیتوجهی حکومت کنونی به ورزش، مهاجرت گسترده استعدادهای ورزشی و نخبگان این سرزمین و سیاستهای محدودگرایانهای که اجازه رشد طبیعی به ورزش افغانستان را نمیدهد.
ورزش در ذات خود نماد زندگی، همبستگی و امید است. هر بار که نام افغانستان در میادین جهانی شنیده میشود، میلیونها نفر در سراسر کشور حس غرور میکنند، حتی اگر زمین بازی صدها کیلومتر دورتر باشد. اما این افتخارها بدون حمایت ساختاری، به سرعت خاموش میشوند. حکومت کنونی که اکنون سکان قدرت را در دست دارد، نه تنها برنامهای برای توسعه ورزش ندارد، بلکه با نگاه سنتی و محدودکننده خود، آن را به حاشیه رانده است. در بسیاری از موارد، ورزشکاران به دلیل فشارهای اجتماعی، محدودیتهای فرهنگی و نبود حمایت نهادی، ناچار به ترک وطن شدهاند. چهرههای نامداری از رشتههای مختلف، از فوتبال و تکواندو گرفته تا دو و میدانی، در کشورهای دیگر تمرین و زندگی میکنند؛ زیرا در سرزمین خود فضایی برای رشد ندارند.
در واقع، ورزش افغانستان قربانی مستقیم سیاستهای بستهای است که بدن و ذهن انسان را در چارچوبی محدود میخواهد. ورزش نه فقط تمرین فیزیکی، بلکه تمرین آزادی و آزادگی است، ورزشکار با هر شوتی که به دروازه حريف میزند و هر هتریکی که در میان بازیکنان حریف انجام میدهد، در واقع با زبان بدن میگوید، مبارزه برای آزادی و قهرمانی فارغ از هرنوع محدودیت، وقتی حکومت کنونی حتی بر پوشش، حرکت و رفتار ورزشکاران نظارت سختگیرانه دارد، نتیجه چیزی جز رکود و فرار نخواهد بود. بیتوجهی به ورزش، بیتوجهی به آینده نسل جوان است؛ نسلی که میتواند تصویر مثتبی از افغانستان به جهان نشان دهد.
اما اگر صادقانهتر بنگریم، این عقبماندگی تنها به دوران کنونی محدود نمیشود. در دو دهه حکومت جمهوری نیز، ورزش افغانستان هیچگاه در اولویت سیاستگذاران نبود. با وجود میلیاردها دالر کمک خارجی، هیچ زیرساخت مدرن، نظام آموزشی ورزشی یا برنامه کشف استعداد ملی ایجاد نشد. فدراسیونها غالباً با فساد، بینظمی و مدیریت سلیقهای اداره میشدند. در نتیجه، بسیاری از قهرمانان افغانستان، نه در کابل یا هرات، بلکه در تهران، اسلامآباد، دهلی و اروپا رشد کردند. استعدادهایی که میتوانستند افتخار ملی باشند، به محصول مهاجرت بدل شدند. این یعنی حتی در سالهایی که افغانستان با وجود سرازیر شدن میلیاردها دالر فرصت تاریخی بازسازی داشت، ورزش قربانی بیبرنامگی و سیاستهای ناپایدار شد.
در چنین اوضاعی، قهرمانی تیم ملی فوتسال نوجوانان، در واقع معجزهای از دل خاکستر است. این موفقیت نه حاصل برنامهریزی، بلکه نتیجه تلاش شخصی مربیان و بازیکنانی است که در شرایطی سخت تمرین کردند. هر پاس و هر گل این نوجوانان، روایتی از ایستادگی در برابر محدودیت است. آنان نه فقط در برابر حریفان، که در برابر ساختارهای بیاعتنای داخل کشور نیز جنگیدند. قهرمانی این تیم، در ذات خود اعتراض خاموشی است علیه بیتوجهی حاکمان.
در همین حال واکنشهای احساسی و گاه خصمانه برخی کاربران و فعالان مجازی نسبت به کشور همسایه ایران دور از اخلاق ورزشی و زمینهساز تنش میان دو ملت است، در پی پیروزی تیم فوتسال کشور در مقابل ایران، بخشی از فعالان فضای مجازی، با ادبیاتی توهینآمیز نسبت به ملت ایران سخن گفتند و سعی کردند این موفقیت را به بستری برای تنشآفرینی قومی و سیاسی بدل کنند. این رفتار نه تنها از درک پایین این افراد خبر میدهد، بلکه بزرگترین آسیب را به خود ورزش افغانستان وارد میکند؛ زیرا ورزش، زبان صلح است نه دشمنی؛ میدان همدلی است نه جدایی. اینگونه رفتارها، نتیجه بیسوادی رسانهای و نگاه سطحی به مفهوم پیروزی ملی است، وقتیکه ملت ایران این توهین و تحقیر ها را ببینند، طبعا یر ایجاد سردی در روابط دو ملت تأثیر میگذارد و این به صلاح اخلاق عمومی ملت افغانستان نیست.
در واقع، هرگاه افتخاری ورزشی در افغانستان رخ میدهد، به جای تحلیل عمیق و تقویت روحیه ملی، میدان به احساسات کوتاهمدت و تنشهای مجازی سپرده میشود. این همان نقطهای است که عموم مردم افغانستان باید متوجه آن باشند و جشن قهرمانی را قهرمانانه تجلیل کنند نه سخیفانه و توأم با اهانت به دیگران که شالودهای مدنیت افغانستان را زیر سئوال ببرد.
اگر رسانهها و فعالان مجازی واقع بینانه در این زمینهها نقش ایفا کنند، قهرمانی تیم فوتسال میتواند فرصتی برای بازاندیشی در سیاستهای اجتماعی و ورزشی کشور باشد. باید از این پیروزی بهعنوان نقطه شروع استفاده کرد تا درباره ورزش افغانستان گفتوگو شکل گیرد؛ درباره اینکه چرا ورزشکاران ناگزیر به مهاجرت میشوند، چرا بودجه و امکانات وجود ندارد، و چرا حکومت کنونی به جای حمایت، به کنترل و محدودسازی میاندیشد.
ورزش، فراتر از دویدن و گل زدن است؛ نمادی از سلامت اجتماعی و سرمایه انسانی است. کشوری که جوانانش در زمینهای خاکی با توپهای پاره تمرین میکنند، در واقع دارد امید به قهرمان شدن را تمرین میکند و نشان میدهند که در میان همه تاریکیها، هنوز شعلهای از اراده ملی زنده است؛ اما برای آنکه این شعله خاموش نشود، باید مسئولیت را از سطح شعار به عمل رساند. حکومت کنونی اگر واقعاً به ثبات اجتماعی میاندیشد، نمیتواند از ورزش چشم بپوشد. هیچ حکومتی بدون اتکا به جوانانش دوام نیاورده است. اگر امروز فضای ورزش در انزوا و ترس فرو رفته، آیندهای بدون نشاط و پویایی در انتظار کشور خواهد بود. ورزش ابزار سیاسی نیست، بلکه پایهای برای بازسازی اعتماد و نشاط ملی است. قهرمانی فوتسال نوجوانان، تصویری است از آنچه افغانستان میتواند باشد، کشوری زنده، متحد و توانمند؛ اما برای رسیدن به آن، باید سیاستها، نگرشها و روایتها تغییر کند. آگاهان و فعالان رسانهای و مجازی باید از ایجاد غرور کاذب بپرهیزند و در عوض، به روایت صادقانه واقعیتها بپردازند، اینکه پیروزی در سایه فراموشی، ارزشش دوچندان است، اما استمرارش بدون تغییر سیاستها ممکن نیست، اگر قرار است افغانستان همواره در ورزشهای جهانی خوش بدرخشد، باید پلان طولاني مدت برای رشد ورزش در کشور وجود داشته باشد نه احساسات مقطعی و کوتاه مدت.
شادی امروز، اگر با اندیشه فردا همراه نشود، به زودی به فراموشی سپرده خواهد شد؛ اما اگر رسانهها، جامعه و نخبگان از این فرصت برای بازنگری استفاده کنند، شاید روزی برسد که قهرمانیهای ورزشی افغانستان دیگر محصول شجاعت فردی نباشد، بلکه نتیجه برنامهریزی ملی و باور به توان خویش باشد.
یادداشت اختصاصی

