پاکستان؛ از توهم قدرت تا واقعیت شکستخورده در همسایگی

در تاریخ معاصر جنوب آسیا، روابط میان افغانستان و پاکستان همواره با بیاعتمادی و دخالتهای متقابل همراه بوده است؛ اما آنچه از تنش و درگیری اخیر میان دو کشور آشکار شد، بیش از هر چیز نشان داد که سیاستهای تهاجمی و محاسبات نادرست اسلامآباد نهتنها ثمربخش نبوده، بلکه به نمادی از ضعف راهبردی آن تبدیل شده است.
وقتی ارتش پاکستان بهصورت علنی و بیپرواتر از همیشه مواضعی را در خاک افغانستان هدف قرار داد، محافل سیاسی و رسانهای در اسلامآباد گمان کردند طالبان بهسبب فشارهای اقتصادی و فقدان رسمیت بینالمللی، هیچگونه واکنشی نشان نخواهد داد. اما واقعیت برخلاف این پیشداوری بود؛ پاسخ طالبان نه یک واکنش نمایشی، بلکه عملیاتی هماهنگ و سازمانیافته در هفت جبهه، از کنر تا پکتیکا بود؛ عملیاتی که از ساعات شب آغاز شد و تا نیمهشب ادامه یافت و نشان داد که معادلات میدانی دیگر بهسادگی قابل پیشبینی یا قابل مصادره به میل محاسبات امنیتی پاکستان نیست.
این رویداد بیش از آنکه صرفاً یک تقابل نظامی باشد، آینهای از بیکفایتی اسلامآباد در درک واقعیتهای تاریخی و اجتماعی افغانستان است. نخبگان امنیتی پاکستان گمان میبرند داشتن توان هستهای به معنای دستیابی به قدرت مطلق است و میتوانند در میدانهای محدود یا فرسایشی، بدون پرداخت هزینه سیاسی و اجتماعی، دست به تحرک بزنند. این توهم، منطق واقعی روابط منطقهای را نادیده میگیرد؛ چراکه تجربه قرنها جنگ و درگیری در افغانستان نشان داده است زورآزمایی و نمایش نظامی در برابر مردمی که به استقلال هویتی و غرور ملی خود حساساند، نتیجهای جز تشدید تنش و انتقامجویی مضاعف ندارد.
طالبان با اتکا به سابقه طولانی جنگ و تجربه عملیات نامنظم، نشان دادند که نهتنها از توان نظامی بیشتری برخوردار شدهاند، بلکه در لحن و گفتمان سیاسی خود نیز مسیری ملیگرایانهتر را در پیش گرفتهاند. دیگر از آن ادبیات صرفاً ایدئولوژیک سابق خبری نیست؛ تأکید بر تمامیت ارضی و حق دفاع اکنون سخنی مشروع و مقبول در میان افکار عمومی افغانستان است.
اسلامآباد باید بپذیرد که افغانستان امروز دیگر میدان جنگهای نیابتی و نفوذ پنهان نیست؛ بازیگران افغان ظرفیت و ارادهای جدی برای اعلام استقلال و دفاع از آن دارند. استفاده طالبان از پهپادها و اجرای عملیات چندمحوری پیامی روشن به مقامات پاکستانی فرستاد: بازیگری جدید در میدان افغانستان ظهور کرده است که به ابزارهای مدرن نظامی نیز دسترسی دارد.
در نتیجه، چنین واکنشهایی در میان شهروندان افغانستان، حتی در میان منتقدان سیاستهای داخلی طالبان بهمنزله دفاع از غرور ملی تفسیر شد. این امر نشان میدهد که جنگهای مرزی اکنون با مفاهیمی چون همبستگی اجتماعی، اقتدار هویتی و غرور ملی در افغانستان گره خوردهاند و فراتر از محاسبات صرفاً نظامی معنا مییابند.
در این میان، ضعفهای ساختاری پاکستان بیش از پیش آشکار شده است. بحران عمیق امنیتی و اقتصادی، تورم، سقوط ارزش روپیه، بدهیهای سنگین و نارضایتی اجتماعی، قدرت تصمیمگیری راهبردی را از دولت پاکستان گرفته است. از سوی دیگر، تهدیداتی چون فعالیت تحریک طالبان پاکستان (TTP)، حملات بلوچها و سایر گروههای مسلح داخلی، اسلامآباد را در تنگنای امنیتی قرار داده است. در چنین شرایطی، گشودن جبههای جدید با افغانستان نه نشانه قدرت، بلکه بیانگر درماندگی سیاسی و فقدان راهبردی هوشمندانه است.
با بسته شدن مرزها و فلج شدن گذرگاههای تجاری چون تورخم و چمن، نخستین زیاندیدگان مردم مرزنشین و تجار خرد هستند؛ صدها موتر باربری متوقف میشود، زنجیره تأمین کالاها مختل و قیمت مواد اساسی افزایش مییابد. ضرر این وضعیت در نهایت بیش از همه متوجه خود اسلامآباد است.
دکترین معروف عمق استراتژیک که سالها اسلامآباد را بهسوی نفوذ در کابل سوق داده بود، اکنون آشکارا شکست خورده است. انتظار اینکه طالبان چون ابزاری نیابتی عمل کنند و منافع پاکستان را تأمین سازند، نهتنها واقعبینانه نبود بلکه از ناآگاهی نسبت به افغانستان کنونی ناشی میشد. بازگشت طالبان به قدرت در سال ۲۰۲۱ و رفتار بعدی آنان نشان داد که حاضر نیستند بازیچه سیاستهای خارجی دیگر کشورها باشند.
پاکستان باید این واقعیت تلخ را بپذیرد که نفوذ تحمیلی و هدایت بیرونی، اداره جامعهای پیچیده و دارای تاریخ و هویت همچون افغانستان را ممکن نمیسازد. لازم است به تاریخ این سرزمین بنگرند تا دریابند افغانها برای آزادی و استقلال خود چه هزینههایی پرداختهاند.
راهحلهای نظامیای که اسلامآباد بارها از آن بهره گرفته است، در حقیقت تکرار تجربهای شکستخورده است؛ با حمله نظامی به افغانستان نه گروههایی چون تحریک طالبان پاکستان ریشهکن میشوند و نه امنیت پایدار برقرار میگردد. برعکس، چنین اقداماتی موجب تقویت حاکمیت کنونی افغانستان و افزایش حمایت اجتماعی از آن میشود.
سیاستورزان پاکستانی اگر واقعاً در پی منافع ملی خود هستند، باید از منطق تحقیر افغانستان دست بردارند و به دیپلماسی واقعی روی آورند. پذیرش افغانستان بهعنوان بازیگری مستقل، گسترش همکاریهای اقتصادی، بازگشایی مسیرهای تجارت و استفاده از سازوکارهای چندجانبه با مشارکت میانجیگران منطقهای برای مدیریت مرزها و مسائل امنیتی، تنها راه تعامل عادی و پایدار با افغانستان است. چنین رویکردی نه نشانه ضعف، بلکه نشانه بلوغ سیاست خارجی پاکستان خواهد بود.
از منظر افغانستان، واکنش اخیر طالبان فرصتی برای بازتعریف حاکمیت و دفاع از هویت ملی بوده است. هرچند این گروه همچنان با چالشهای داخلی جدی روبهروست، اما بهرهگیری از شعارهای ملی برای کسب مشروعیت داخلی، راهبردی هوشمندانه است که جامعه را بهسوی همگرایی سوق میدهد. در مقابل، پاکستان اگر به بازنگری نپردازد، نهتنها روابط خود با کابل را از دست خواهد داد، بلکه به درونیتر شدن بحرانهای خود نیز نزدیکتر میشود.
کشوری که در درون از افراطگرایی، بحران اقتصادی و نارضایتی اجتماعی رنج میبرد، با افزودن دشمنی خارجی به معادلاتش نه به ثبات، بلکه به فرسایش بیشتر نزدیک میشود. بنابراین، تداوم درگیری با طالبان جز تضعیف بیشتر جایگاه منطقهای و داخلی پاکستان ثمری نخواهد داشت. راه عقلانیت، پذیرش استقلال افغانستان، بازسازی مسیرهای همکاری و تمرکز بر اصلاحات داخلی در کشوری بهنام پاکستان است؛ تنها این مسیر میتواند آن را از چرخه جنگهای فرسایشی رهایی بخشد.

