پیامدهای نفوذ غرب در افغانستان
نفوذ خارجیها در افغانستان همواره یکی از نگرانیهای جدی در افغانستان محسوب میگردد. بیثباتی سیاسی و عدم همدیگرپذیری سیاسیون افغان، زمینه را برای نفوذ خارجیها در کشور فراهم میسازد، این نفوذ در لایههای مختلف بصورت مستقیم و غیر مستقیم در افغانستان رخنه دارد. نفوذ از مجرای فرهنگی و رسانهیی با برگزاری سیمینارها و تزریق آموزههای غربی و کشورهای تمویل کننده در شریانهای جامعه، نفوذ از مجرای رسانه با برجسته سازی خدمات و اقدامات خارجی در افغانستان، با توجه به اینکه جریان رسانهیی در اختیار غرب قرار دارد از این طریق با وارونهسازی حقایق اتفاقات و وقایع را برعکس نشان میدهند.
نفوذ خارجی میتواند در ابعاد مختلف فرهنگی، سیاسی و اجتماعی باشد، در بعد فرهنگی با ترویج لباسهای غربی برای زن و مرد افغان، روایتسازی از حقایق و نا گفتههای پشت پرده و ارزشگذاری فرهنگ غرب در افغانستان همچون برابری حقوق زن و مرد که نمیتواند در افغانستان مصداق یابد؛ زیرا مردها اگر توان انجام کارهای شاقه را دارند، زنان از این توانایی بهرهمند نیستند؛ ولی برابری حقوق منجر میگردد که زنان به انجام کارهای مشابه مردان تن دهند، که این مورد در افغانستان جز تباهی بنیاد خانواده ثمره دیگری ندارد.
نفوذ در ابعاد سیاسی و اجتماعی نیز استقلالیت و خودمختاری افغانستان را خدشهدار میسازد، مثلا سیاسیون دوران جمهوریت همچون اشرف غنی و حلقه تصمیم گیرنده اش تحت تاثیر آموزههای سیاسی غرب قرار داشتند و این تاثیرپذیری در سیاستگذاری های شان نیز به وضوح قابل مشاهده بود؛ ولی در جامعه سنتی افغانستان این طرز تلقی از اعمال سیاست جایگاه نداشت و به همین دلیل بود که فضای بی اعتمادی میان حلقه قدرت و مردم بومی افغانستان اوج یافته بود به گونهی که پیش از خروج امریکاییها، اشرف و حلقه تصمیم گیرنده پا به فرار گذاشتند؛ چون در تصامیم سیاسی وی، خواستههای مردم و واقعیتهای اجتماعی به کلی فراموش و آنچه مهم بود دستورات امریکا و غرب بود؛ لذا او و تیم اش زودتر از آنچه تصور میگردید فروپاشید.
همینطور نفوذ خارجی در لایههای جامعه، چنانچه به یاد داریم بودجههایی که امریکا برای نهادینهسازی جامعه در افغانستان هزینه میکرد به جیب افراد و اشخاصی از مردها و زنانی میرفت که به ترویج فحشا و ضد ارزشهای افغانی گام بر میداشتند، تداوم این وضعیت در فرایند بیست ساله باعث گردید که بد اخلاقی و هنجارشکنی درون خانوادهها نفوذ کند و چه بسا که خانوادههای معتبر و با عزت افغانستان کنار زده شده و بجای آن افراد بدنام و بیحیثیت بر سرنوشت جامعه به عنوان متنفذ و بزرگ قومی مطرح شدند که جز بیحیثیتی دستاورد دیگری برای جامعه ارزشگرای افغانستان نداشتند. نهادینهسازی ضد ارزشها در فرایند بیست ساله باعث گردید که تا کنون جامعه افغانستان نتواند هویت و ماهیت اصیل اش را بازیابی کنند.
معمولا در زمینه قدرت و سیاست در کشورهای توسعه یافته، افراد و اشخاص نخبه و کار فهم در رأس امور قرار میگیرند که با محاسبات دقیق از بافتهای سیاسی، شناخت و به کارگیری ابزارهای دیپلماسی و آشنایی لازم با قدرتهای جهانی، وضعیت سیاسی را مدیریت میکنند؛ که چرخه تصمیم گیری سیاسی با وجود چنین افراد و اشخاص کمتر در معرض نفوذپذیری قرار میگیرد؛ اما در افغانستان به دلیل خامی سیاسیون و نبود دانش سیاسی کافی و عدم همدیگرپذیری حلقه تصمیم گیرنده، ضریب نفوذپذیری شان قویتر از سیاسیون سائر کشورها است.
بنا بر این برای کاهش نفوذ خارجی در افغانستان، حکومت باید تلاش کند تا زمینههای رضایت مردمی را فراهم و به آنان احساس تعلق و وابستگی به نظام ایجاد کند، هیچ حکومتی نمیتواند در فقدان پشتوانه مردمی، موفقانه عمل نموده و ثبات شان را استحکام و تقویت بخشند، وقتیکه فاصله میان حکومت و مردم اوج گیرد طبیعتا زمینههای مداخلات خارجیها فراهم و کشور به کام هیولای جنگ و خونریزی سقوط خواهد کرد؛ زیرا خارجیها خواهان ثبات در افغانستان نیستند و با دامن زدن به جنگ و نا امنی در صدد تامین خواستههای شان میباشند. خارجیها از این مجاری نفوذپذیر در صدد نفوذ مستقیم در ابعاد مختلف جامعه و سیاست میباشند.
با وجودی که افغانستان در وضعیت کنونی مسیر بحران را میپیماید بر حکومت و تصمیم گیرندگان لازم و ضروری است که به مغزهای متفکر و نخبگان جامعه اعتماد کرده و از آنان در راستای بهبودی وضعیت و نجات افغانستان از بحرانهای بالقوه بهره ببرد. در این راستا باید ارزشهای تاریخی حاکم بر جامعه افغانستان همانند صلحدوستی، همدیگرپذیری، اعتدالگرایی و خودداری از قومگرایی افراطی، باید کماکان تقویت گردد، زیر پا گذاشتن این ارزشها زمینه را برای نفوذ خارجی فراهم میسازد.
همگرایی و همبستگی ملی از ارزش بنیادین و بومی در افغانستان است که در تاریخ معاصر بارها آن را ثابت کرده اند؛ تهاجم قدرتهایی همچون انگلیس و شوروی در افغانستان دال قوی بر انسجام و همبستگی تاریخی افغانهاست که در سراسر کشور یکدل و متحد علیه این جهانخواران وارد مبارزه شدند و با تحمیل خسارات سنگین، این متجاوزین را از خاک شان بیرون راندند.
فراگیر شدن اختلافات قومی و ایجاد تفرقه میان اقوام مختلف در افغانستان، مسبب و زمینه ساز مداخلات خارجیها در کشور است، این خطر به مثابه شورهزاری است که درخت اتحاد و همدلی را خشکانده و ارزشهای تاریخی اجداد و نیاکان این وطن را لگدمال میکند. ملت افغانستان با وجود تعدد قوم و زبان مشترکات هویتی فراوان دارند؛ جغرافیای واحد، دین، تعلقات و بافتهای فرهنگی و زبانی و حس غیرت و عزت در برابر خارجیها هویت اخلاقی مشترکی است که هر افغان به آن احساس تعلق و وابستگی میکند؛ بنا بر این نباید اجازه داد که با فراموش کردن این ارزشها، مردم این سرزمین تحت تاثیر عوامل خارجی قرار گرفته و کشور را به کام هیولای جنگ و خونریزی بکشانند.
لینک کوتاه