گامی در راستای تشکیل دولت مقتدر و با ثبات

پس از عبور از هفتم و هشتم ثور  که یکی تاریک و پر از خاطرات رنج و خونریزی است و دیگری سرنوشت‌ساز و تعیین کننده عزت و اقتدار در تاریخ معاصر افغانستان است، این دو روز تاریخی هرکدام به نوبه‌ی خود برای عبرت و عزتمندی افغانستان تاثیر گذار است. هفتم ثور روز کودتای نظامی علیه حاکمیت شاهی را به همراه داشت که هرچند پس از آن داوود خان تلاش کرد عزت ملی حفظ گردد؛ اما با مداخلات جاسوسان شوروی نتیجه برعکس بود که باعث گردید برخی از این روز نیز به عنوان نقطه آغاز بحران‌ها، جنگ داخلی، خونریزی، مداخلات بیگانگان و فروریختن دولت و وحدت ملی افغانستان وعزت سیاسی یک ملت یاد کنند.

روزهایی که گروه‌های سیاسی بی‌مسئولیت، ایدئولوژی‌های وارداتی و تفرقه‌های داخلی، ملت ما را به مسیری از درد و آشوب سوق دادند.

اکنون پنجاه سال از نخستین کودتای سیاسی افغانستان در ۲۷ اپریل ۱۹۷۸ می‌گذرد؛ زمانی که حزب دموکراتیک خلق افغانستان (PDPA) جمهوری داوودخان را سرنگون و ایدئولوژی مارکسیستی را با تحکم و خشونت بر کشور تحمیل کرد. این کودتا، توازن داخلی را گسیخت، دروازه مداخلات ابرقدرت‌ها و جنگ‌های نیابتی را گشود و آغاز فصلی طولانی از جنگ، آوارگی و فرسایش اجتماعی بود.

ایدئولوژی PDPA در تضاد با روح و فرهنگ مردم افغانستان بود. این مکتب، باورهای سنتی را نابود، به نهادهای دینی، توهین و پروژه استعمار فکری را آغاز کرد. در پاسخ، مجاهدین افغان برخاستند؛ نه برای جاه‌طلبی، بلکه به‌عنوان مدافعان ایمان، عزت و خاک؛ اما علی‌رغم رشادت و فداکاری، میوه این مبارزه را قدرت‌های بیگانه چیدند و افغانستان به میدان جنگ سرد و رقابت‌های نیابتی تبدیل شد. در این میان، پاکستان  از بحران بهره برد؛ در حالی ‌که افغانستان بیش از پیش به ورطه هرج‌ومرج و وابستگی افتاد.

ایدئولوژی‌های وارداتی (از مارکسیسم چپی تا ناسیونالیسم افراطی، پان‌اسلامیسم یا فرقه‌گرایی راست گرا فرهنگ سیاسی افغانستان را از ریشه جدا کردند. این دیدگاه‌ها برآمده از تاریخ و سنت ما نبودند و رهبران  احزاب غیر ملی و اجیر چپ و راست  درکی از روان اجتماعی ملت ما نداشتند.

چه در چپ و چه در راست، احزاب سیاسی افغانستان فاقد درکی عمیق از ساختارهای قدرت منطقه‌ای و جهانی بودند. بسیاری بدون فهم ژئوپولیتیک و سنت‌های حکمرانی، بازیچه دست قدرت‌های خارجی شدند. شعارهای آنان ریشه‌ای در جامعه نداشت و به جای انسجام، بی‌ثباتی آفرید.

هویت‌های قومی و فرقه‌ای، جایگزین وحدت ملی شد، بذر نفرت و بی‌اعتمادی را پاشید و ملت را به چرخه انتقام و جنگ داخلی کشاند.

تفرقه درونی ما، فرصت را به کشورهایی چون پاکستان و ایران داد تا سیاست‌های تضعیف درازمدت افغانستان را اجرا کنند. سوختن کابل پس از پیروزی مجاهدین در هشتم ثور، فراتر از فاجعه‌ای داخلی، بخشی از راهبردی هدفمند برای جلوگیری از شکل‌گیری دولت مستقل و نیرومند افغان بود.

نخبگان سیاسی، به ‌جای سرمایه‌گذاری برای تقویت هویت مشترک، برای تقویت قبایل، گروه‌ها یا دیدگاه‌های محدود، سرمایه‌گذاری کردند. جوانان، بدون درک نتایج، جذب احزاب و جریان‌هایی شدند که توسط بیگانگان تغذیه می‌شدند. در نتیجه، ما استقلال سرزمینی و کرامت ملی خود را از دست دادیم.

پنج دهه گذشته پر از اندوه بود، اما آموزنده. اگر می‌خواهیم برخیزیم، باید تصمیمات قاطع و هوشمندانه بگیریم.

در افغانستان باید نظام سیاسی تقویت گردد که تعهدی آشکار و برنامه موثر کاری  جهت گسترش و تقویت دولت با اقتدار و حکومتداری خوب برای تامین عدالت ، وحدت ملی و اصلاحات ساختاری داشته باشد و این نظام آئینه تمام‌نمای اقوام و مذاهب افغانستان باشد.

پس از برپایی چنین نظام ، بازگشت محترمانه همه افغان‌ها، نخبگان مهاجر و نیروهای متخصص باید تسهیل شود.

ملت، بالاتر از قوم، منطقه و گروه است. رسانه، معارف  و نهادهای فرهنگی باید حول محور « فرهنگ اسلامی و افغانی  بودن» تمرکز کنند.

نسل آینده باید با هویت اسلامی-ملی، مسئولیت‌پذیری و آگاهی تاریخی پرورش یابد. درسی از گذشته گرفته شود تا فاجعه‌ها تکرار نشود.

بازگشت افغانستان به عظمت و ثبات، در گرو تأسیس یک دولت مرکزیِ مقتدر، عادل و کارآمد است. تنها یک حاکمیت شفاف، پاسخ‌گو و یکپارچه می‌تواند وحدت ملی، نظم و پیشرفت را تضمین کند. باید به سنت تاریخی دولتِ نیرومند افغان بازگردیم و آن را دوباره احیا کنیم

نهادهای حکومتی باید پاسخ‌گو، پاک و خدمت‌گزار مردم باشند. شوراها (مشورت) باید در تمام سطوح تقویت شوند. تمام ملت افغانستان، در داخل و خارج، باید از دولت ملی که تشکیل می‌گردد حمایت کنند تا کشور به عزت تاریخی خود برسد. نخبگان باید با روحیهٔ ملی و بی‌چشم‌داشت، در ساختن بنیان‌های یک دولت مرکزیِ نیرومند سهم بگیرند.

پایه‌های اقتصاد باید بر کشاورزی، اتصال منطقه‌ای، منابع طبیعی و آموزش فنی استوار شود. کمک خارجی نباید جایگزین ظرفیت‌سازی داخلی شود.

روایت دولت مرکزی با اقتدار وافغانستان قوی باید از طریق تلاش‌های مشترک تمام افغان‌ها در سراسر جهان حمایت شود. باید اراده‌ی ملی افغان‌ها را توانمند بسازیم.

افغانستان زخمی‌ است؛ نه فقط از نظر فیزیکی، بلکه از نظر روانی و هویتی نیز؛ ما ملتی هستیم با خاطرات جنگ، ترس، آوارگی و بی‌اعتمادی. برای وحدت واقعی، باید بازسازی ذهنی انجام شود: ایجاد اعتماد، غرور ملی و بینش مشترک به آینده.

ملت‌هایی چون رواندا، ویتنام و ترکیه نشان دادند که از دل ویرانی می‌توان قدرت ساخت؛ اگر اراده مشترک وجود داشته باشد.

امروز، افغانستان به یک میثاق نوین نیاز دارد؛ میثاقی که در آن همه افغان‌ها خود را شریک بدانند.

امروز، تمام گروه‌های سیاسی، قومی و اجتماعی کشور باید متعهد به اصول دین و وحدت ملی، یک ملت، یک کشور، و یک دولت مرکزی مؤثر باشند. این میثاق ملی باید بر اساس قانون واحد و ساختار اداری منسجم تنظیم شود و تضمین‌کننده حقوق همه مردم باشد. افغانستان باید به‌سوی یک دولت با ثبات و پاسخگو حرکت کند که بر اساس شایسته‌سالاری، عدالت اجتماعی و تقویت اقتدار مرکزی عمل نماید. در این راستا، ما باید یک صدا باشیم و در یک استراتژی ملی واحد برای تقویت وحدت و یکپارچگی کشور تلاش کنیم.

یادداشت اختصاصی/ خبرگزاری سریع

لینک کوتاه

https://sarie.news/s370a
دکمه بازگشت به بالا