آتش‌بسِ اضطراری؛ اعترافی پنهان به شکست رژیم اسرائیل

در تحولی که برای مدت‌ها در معادلات امنیتی و سیاسی منطقه به‌عنوان یک واقعیت غیرقابل تصور تلقی می‌شد، اعلام آتش‌بس از سوی رژیم اسرائیل زیر سایه امریکا بود که تصویری از شکنندگی ساختاری این رژیم جعلی را بیش از هر زمان دیگر آشکار کرد که به پندار خودشان سال‌ها بر برتری نظامی و بازدارندگی مطلق بنا شده بود. آتش‌بسی که نه محصول یک توافق برابر میان دو طرف، بلکه نتیجه فشاری بود که از دل ده‌ها حمله موشکی و پهپادی شکل گرفت و در نهایت تصمیم‌گیران رژیم را وادار کرد از ادامه مسیر عقب‌نشینی کنند. واقعیت‌های نهفته در پس این آتش‌بس نشان داد که این مسئله بیش از آنکه یک تاکتیک نظامی باشد، نشانه‌ای از یک شکست حیثیتی، روانی و راهبردی برای رژیمی است که همچون ببر کاغذی خود را بر کشورهای حوزه خلیج مسلط ساخته و آنان نیز با ترس و لرز این تسلط ننگین را پذیرفته بودند.

با این حال در جریان درگیری دوازده‌روزه‌ای که میان ایران و رژیم اسرائیل رخ داد، روند وقایع با سرعتی متفاوت از دوره‌های گذشته پیش رفت. حملات موشکی ایران که دامنه و دقت آنها بارها مورد توجه تحلیلگران قرار گرفت و حیطه زندگی را بر ساکنان اراضی اشغالی تنگ ساخته بود، تنها پاسخ به یک اقدام مشخص نبود؛ بلکه سلسله ضرباتی بود که براساس ارزیابی‌ها به عمق مراکز نظامی و پایگاه‌های حیاتی این رژیم اصابت کرد که تصاویر ویرانی آن تا کنون در رسانه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود، این حملات کوبنده‌ای ایران نقطه‌ای بود که برخی تحلیلگران آن را لحظه فروپاشی افسانه شکست ناپذیری رژیم اسرائیل توصیف کردند، در پی حملات‌ موشکی ایران سیستم‌های گنبد آهنین و تاد از هم پاشید و بسیاری از سامانه‌های موشکی این رژیم خودزنی کردند. حملات دوازده روزه ایران، برخلاف دوره‌های قبل، نه محدود و هشداردهنده، بلکه ساختارشکن و راهبردی تلقی شد. برای نخستین‌بار در سال‌های اخیر، مجموعه‌ای از تاسیسات نظامی و امنیتی رژیم اسرائیل هدف قرار گرفت و سامانه‌های چندلایه پدافندی آنان نتوانستند از نفوذ موج حملات ایران جلوگیری کنند.

برآوردها نشان می‌دهد لحظه‌ای که قلب جغرافیای سیاسی و امنیتی رژیم اسرائیل هدف قرار گرفت، فشار بر کابینه این رژیم و شخص نخست‌وزیر به‌طور بی‌سابقه‌ای افزایش یافت. نتانیاهو که در روزهای نخست جنگ با اطمینان از پاسخی سخت و بی‌امان سخن می‌گفت، ناگهان در برابر واقعیتی قرار گرفت که ادامه جنگ نه تنها کنترل‌ناپذیر، بلکه تهدیدکننده بقای سیاسی‌اش بود. سقوط پی‌درپی سامانه‌های دفاعی و انتشار تصاویر خسارت‌ها در شبکه‌های مختلف، وضعیتی ایجاد کرد که بخش قابل توجهی از تحلیلگران آن را شوک امنیتی و فروریختن اعتماد عمومی به ساختار دفاعی این رژیم توصیف کردند. از همین‌جا بود که مسیر از شعارهای جنگ افروزانه به سوی پذیرش آتش‌بس تغییر شکل داد؛ چرخشی که نه از سر توافق، بلکه از سر اجبار صورت گرفت.

اما این تنها صحنه‌ای نبود که عقب‌نشینی رژیم اسرائیل را آشکار کرد. پیش از این نیز در جنگ با حماس، مجموعه‌ای از لاف‌های سیاسی و نظامی از سوی مقامات رژیم مطرح شده بود که هیچکدام جامه‌ عمل نپوشید، لاف‌هایی همچون نابودی کامل حماس، سرکوب دائمی مقاومت و بازپس‌گیری کامل کنترل غزه با شدت تبلیغ می‌شد. ولی همان‌گونه که تحلیلگران اشاره کردند، جنگ عملاً به نقطه‌ای رسید که رژیم مجبور شد به مذاکره تن دهد و برای آزادسازی اسرا، وارد گفتگوهایی شود که اساساً با ادعاهای اولیه ناسازگار بود. در نهایت، نتیجه این روند نه نابودی حماس، بلکه تأیید دوباره وزن و نقش آن در معادلات میدانی بود؛ موضوعی که در روایت‌ها به عنوان دومین شکست سنگین رژیم در سال‌های اخیر از آن یاد می‌شود.

بازتاب اجتماعی این تحولات نیز قابل توجه است. شبکه‌های اجتماعی سرشار از تصاویر خسارت‌های واردشده به تاسیسات رژیم، ویدیوهایی از آتش‌سوزی‌ها، انفجارها و واکنش‌های مردم در نقاط مختلف جهان بودند. برخی از این تصاویر، به‌ویژه ویدیویی که در آن یک خاخام یهودی با چهره‌ای اشک‌آلود از ایران درخواست پایان جنگ می‌کرد، به‌سرعت در میان کاربران دست‌به‌دست شد و به نمادی از فشار روانی داخلی تبدیل گشت. تضاد میان چنین صحنه‌هایی و تصویری که رژیم اسرائیل همواره از خود در جهان ارائه می‌داد، فضای جدیدی از پرسش‌ها درباره توانایی واقعی این رژیم برای ادامه جنگ‌های طولانی ایجاد کرد.

حمایت از ایران در مقابل رژیم اسرائیل به شدت و سرعت بی‌بدیلی جهانی شد، در این میان کشورهای منطقه و همسایگان ایران نیز به وجد آمدند و با حمایت‌های جدی حسن همجواری و سرنوشت مشترک شان را در حمایت از ایران به نمایش گذاشتند، گزارش‌ها نشان می‌داد که در بسیاری از این کشورها به خصوص افغانستان، تجمعات گوناگون مردم از پایان جنگ و آنچه پیروزی ایران خوانده می‌شد، ابراز خوشحالی کردند. این واکنش‌ها، وسیع و همه جانبه و بازتابی از نوعی همدلی منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای با تغییر در توازن قوا بود. این بازتاب اجتماعی همچنین تاثیر مستقیمی بر فضای رسانه‌ای داشت و تصاویر جشن‌ها با پرچم‌های مقاومت و پیام‌های تبریک در شبکه‌های مختلف منتشر شد؛ تصاویری که در تحلیل فضای ارتباطی، بخشی از جنگ حیثیتی و معنایی میان دو طرف محسوب می‌شود.

آتش‌بس میان ایران و رژیم اشغالگر در حالی اعلام شد که داده‌ها نشان می‌دهد این توقف نه با شرایط برابر، بلکه پس از ضرباتی صورت گرفت که رژیم از نظر نظامی، سیاسی و روانی قادر به تحمل ادامه آنها نبود. در واقع این درخواست آتش‌بس زمانی نهایی شد که فشار میانجی‌ها افزایش یافت و از سوی دیگر، نگرانی از سقوط بیشتر ساختار نظامی در تل‌آویو بالا گرفت. واقعیت ماجرا این بود که امریکا نگران رسوایی شکست نظامی رژیم اسرائیل بود و برای پوشاندن آن، خود وارد اقدام نظامی شد و سپس بلافاصله درخواست آتش‌بس داد.

این سلسله تحولات اکنون یک پرسش کلیدی را برجسته ساخته است؛ اینکه فروپاشی هیمنه نظامی رژیم اسرائیل چگونه می‌تواند آینده منطقه را بازسازی کند؟ آیا این شکست می‌تواند آغاز دوره‌ای جدید در موازنه قدرت باشد یا آنکه رژیم اسرائیل تلاش خواهد کرد با بازسازی ساختار دفاعی خود، وضعیت پیشین را احیا کند؟ در هر صورت، آتش‌بس جاری تنها یک مکث در روندی است که آثار آن بر سیاست داخلی، امنیت منطقه‌ای و معادلات استراتژیک هنوز ادامه دارد.

آتش‌بسی که در ادبیات تحلیلی از آن به‌عنوان شکست تاریخی و اعتراف ناخواسته به شکست یاد می‌شود که همزمان در دو جبهه سخت افزاری و نرم افزاری به شدت جریان داشت، قدرت سخت مبتنی بر حملات دقیق و سیستماتیک و قدرت نرم مبتنی بر بازتاب روانی، رسانه‌ای و اجتماعی. ترکیب این دو، فضای جدیدی خلق کرد که رژیم اشغالگر در آن ناگزیر شد از مسیر نظامی صرف خارج شود و به آتش‌بس تن دهد که پیامدهای آن فراتر از میدان نبرد برای این رژیم شرمساری به بار آورد.

در واقع، رویداد جنگ ۱۲ روزه نه تنها توان نظامی رژیم اسرائیل را تحت تاثیر قرار داد، بلکه پرسش‌هایی بنیادین درباره آینده ساختار امنیتی منطقه مطرح کرد؛ پرسش‌هایی که پاسخ به آن‌ها تعیین می‌کند آتش‌بس اخیر پايان معضله است و  یا صف آرایی جدید و منسجم محور مقاومت این‌بار با پاسخ‌های کوبنده تر در برابر این رژيم و حامیان اش شکل خواهد گرفت.

یادداشت اختصاصی

لینک کوتاه

https://sarie.news/s328n
دکمه بازگشت به بالا