افغانستان؛ از هویت تحمیلی تا رویای همزیستی

سرزمینی که امروز به نام افغانستان میشناسیم، گهوارهای کهن از تمدنها، فرهنگها و قومیتهای گوناگون است؛ موزاییکی رنگارنگ که تاریخ پرفرازونشیب آن، روایتگر همزیستی، تقابل و گاه ستیز هویتهای متکثر آن بوده است. در قلب این روایتهای تاریخی، مسئله هویت ملی به عنوان یکی از پیچیدهترین و چالشبرانگیزترین مفاهیم، خودنمایی میکند. مفهوم «افغان» به عنوان دال بر هویت تمام ساکنان این جغرافیا، نه تنها یک اجماع ملی نبوده، بلکه برای بسیاری از اقوام غیرپشتون، یادآور روندی از حاشیهنشینی، تحمیل و انکار سیستماتیک هویتهای قومی و فرهنگی است. این نگارش با واکاوی ریشههای تاریخی شکلگیری این هویت و تأثیرات عمیق آن بر حافظه جمعی اقوام مختلف، به این پرسش اساسی میپردازد که چرا «اعتماد تاریخی» به این مفهوم یکپارچهساز، در میان نسل امروز و قربانیان تبعیض دیرینه، مردود است و چگونه میتوان برای ساختن آیندهای مبتنی بر صلح و عدالت، به بازتعریفی فراگیر و عادلانه از «ما»ی ملی اندیشید.
در دوران امیر عبدالرحمان خان (۱۸۸۰-۱۹۰۱ میلادی)، نام “افغانستان” به عنوان هویت رسمی و یکپارچه برای این سرزمین تقویت شد. این دوره همزمان بود با سیاستهای متمرکزسازی قدرت و سرکوب شورشهای منطقهای که با خشونت زیادی همراه بود. نام “افغانستان” در این دوره به ابزاری برای ایجاد هویت ملی یکدست تبدیل شد که در عمل به معنای تحمیل هویت قوم حاکم بر سایرین بود.
برای غیرپشتونها، اصطلاح “افغان” یادآور قرنها محرومیت، سرکوب و انکار هویتی است. هزارهها قتلعامهای سیستماتیک در دوره عبدالرحمان خان را به یاد میآورند؛ تاجیکها حاشیهنشینی سیاسی علی رغم سهم عمده در فرهنگ و تمدن این سرزمین را تجربه کردهاند؛ ازبکها و ترکمنها با محدودیت در بیان هویت زبانی و فرهنگی خود مواجه بودهاند.
این حافظه تاریخی دردناک، اعتماد به مفهوم “افغان” را به عنوان یک هویت فراگیر و عادلانه به شدت مخدوش کرده است. وقتی نام یک کشور با هویت یک قوم خاص گره خورده باشد، طبیعی است که سایر اقوام خود را در حاشیه این هویت ملی احساس کنند.
نسل جوان امروز افغانستان، دیگر حاضر نیست هویتهای تحمیلی و یکبعدی را بپذیرد. این نسل در جهانی زندگی میکند که در آن گفتوگو درباره هویتهای چندبعدی و پذیرش تنوع به هنجار تبدیل شده است. برای این نسل، تداوم یک پارادایم هویتی که بر محوریت یک قوم خاص استوار باشد، نه تنها قابل قبول نیست بلکه مانع اصلی برای ساختن یک جامعه عادلانه و دموکراتیک محسوب میشود.
نسل جدید به وضوح درک میکند که بدون بازنگری اساسی در مفاهیم بنیادین هویتی، امکان زندگی مسالمتآمیز در افغانستان وجود ندارد. این نسل خواستار بازتعریف هویت ملی بر اساس پذیرش کامل تنوع قومی، زبانی و فرهنگی است، نه انکار یا تحمیل هویت.
برای دستیابی به صلح و همزیستی مسالمتآمیز، ضروری است که گفتوگوی ملی صادقانهای درباره هویت ملی آغاز شود. این گفتوگو باید بتواند به پرسشهای بنیادین پاسخ دهد: چگونه میتوان هویت ملی ساخت که همه ساکنان این سرزمین در آن خود را سهیم بدانند؟ چگونه میتوان تاریخی را روایت کرد که روایتهای همه اقوام را دربرگیرد؟
تجربه کشورهای چندقومی موفق نشان میدهد که شناسایی رسمی تنوع و توزیع عادلانه قدرت، منابع و فرصتها میان همه گروههای قومی، شرط لازم برای ثبات و توسعه پایدار است.
فرجام سخن
اعتماد تاریخی به مفهوم “افغان” به عنوان هویت ملی مردود است زیرا این مفهوم در قرن نوزدهم و در دوره امیر عبدالرحمان خان به عنوان هویت رسمی تثبیت شد و از همان ابتدا بر محوریت یک گروه قومی خاص شکل گرفت و به ابزاری برای تبعیض و حاشیهنشینی دیگران تبدیل شد. نسل امروز افغانستان به درستی این واقعیت را درک میکند که تداوم این پارادایم هویتی، هرگز نمیتواند پایهای برای صلح و همزیستی مسالمتآمیز باشد.
آینده مسالمتآمیز افغانستان در گرو به رسمیت شناختن کامل تنوع و ساخت هویت ملی فراگیر است که در آن همه اقوام ساکن این سرزمین خود را صاحب و سهیم بدانند. این گذار اگرچه دشوار اما ضروری است، زیرا بدون آن، چرخه خشونت و تبعیض ادامه خواهد یافت و آرزوی صلح و زندگی مسالمتآمیز هرگز محقق نخواهد شد.
نویسنده: شفیع الله شهزاد عزیزی