افغانستان؛ متهم بی‌گناه یا قربانی سیاست‌های امنیتی؟

در روزهایی که مردم افغانستان در پی بازسازی و آرامش پس از چهار دهه جنگ‌اند، آتش تازه‌ای در روابط کابل و اسلام‌آباد شعله‌ور شده است؛ آتشی که این‌بار نه از مرزهای دیورند، بلکه از دل سوء‌ظن‌ها، برداشت‌های نادرست و سیاست‌های چندلایه منطقه‌ای برخاسته است. دولت پاکستان اخیراً مدعی شد که افغانستان پناهگاه امنی برای اعضای تحریک طالبان پاکستان (TTP) است و از این خاک علیه امنیت پاکستان استفاده می‌شود. این اتهام، بهانه‌ای برای انجام حمله هوایی در کابل شد که به گفته‌ی مقامات پاکستانی، هدفش حذف رهبر TTP، نورولی محسود بود. اما ساعاتی بعد، آقای محسود با ارسال پیامی صوتی اعلام کرد که در سلامت کامل و در خاک خیبر پختونخواه به سر می‌برد. این رویداد نه تنها صحت ادعاهای پاکستان را زیر سؤال برد، بلکه بیش از هر زمان دیگر آشکار ساخت که پاکستان تا چه حد دنبال دسیسه علیه حاکمیت‌های افغانستان است و هیچگاه نمی خواهد که حکومت مرکزی در این سرزمین تقویت گردد.

واقعیت این است که جنگ میان افغانستان و پاکستان، نه صرفاً جنگی نظامی بلکه برخوردی از پندارها و برداشت‌های تاریخی است. اسلام‌آباد همواره در چارچوب تفکر امنیتی خود افغانستان را عمق استراتژیک خویش پنداشته و از هر نوع استقلال کامل کابل بیم داشته است. این نگرش، ریشه‌ی بسیاری از سیاست‌های پرتناقض پاکستان در قبال افغانستان است؛ از حمایت از گروه‌های مسلح گرفته تا اتهام‌زنی‌های بی‌پایه و حمله مستقیم نظامی . در حالی‌که حکومت کنونی افغانستان بارها اعلام کرده که خاک افغانستان علیه هیچ کشوری استفاده نخواهد شد و این ادعا را نیز برای کشورهای منطقه به اثبات رسانده است و اسلام‌آباد هم هنوز هیچ سندی محکم برای اثبات ادعای خود ارائه نکرده است که واقعا « تی‌تی‌پی» در خاک افغانستان جای داشته باشد، لذا بعید به نظر میرسد که بخاطر مشکلات امنیتی پاکستان، طالبان افغانستان روابط خویشاوندی شان را با تی تی پی قطع کنند و این انتظار بی جاست. طالبان افغانستان و طالبان پاکستان، دو شاخه جدا از یک تنه‌اند. هر دو گروه از لحاظ فکری، مذهبی و سازمانی، اشتراکات عمیق دارند. هر دو در مکتب دیوبندی پرورش یافته‌اند، از لحاظ ایدئولوژیک تابع یک قرائت واحد از شریعت‌اند و در ساختار تشکیلاتی، وابسته به شورای کویته و رهبری واحد ملا هبت‌الله آخندزاده به‌شمار می‌روند. حتی رهبران طالبان پاکستان بارها بیعت خود را با ملا هبت‌الله اعلام کرده‌اند. بنابراین خواسته‌ی پاکستان از کابل مبنی بر قطع رابطه با طالبان پاکستان عملاً غیرممکن است، زیرا این دو جریان از لحاظ فکری و پیوندهای قومی در هم تنیده‌اند.

اگر ادعای اسلام‌آباد مبنی بر حضور اعضای تی تی پی و یا رهبر آن آقای محسود در خاک افغانستان درست بود، می‌بایست شواهد روشن، تصاویر ماهواره‌ای یا اسناد اطلاعاتی قابل راستی‌آزمایی ارائه می‌کرد، پس از هدف قرار دادن چهارراهی عبدالحق در کابل، اردوی پاکستان اعلام کرد که هدف شماره یک را از بین برده است و فردا رأس ساعت 2 کنفرانس مهمی در این ارتباط بر قرار و زوایای هدف و حمله را برجسته خواهند کرد؛ اما فردایش هیچ سخنی در این مورد گفته نشد؛ لذا فقدان چنین شواهدی نشان می‌دهد که حمله به کابل بیش از آنکه مبتنی بر واقعیت میدانی باشد، در چارچوب فشار سیاسی و روانی صورت گرفته است؛ تلاشی برای القای این ذهنیت که پاکستان قربانی اقدامات افغانستان است، در حالی‌که بخش عمده‌ای از ناامنی‌های داخلی پاکستان از درون خاک خودش ریشه دارد.

پاکستان سال‌هاست که با چالش‌های امنیتی داخلی، تضادهای قومی و افراط‌گرایی مذهبی دست به گریبان است. سیاست دوگانه‌ی این کشور در حمایت از گروه‌های مذهبی برای اهداف منطقه‌ای، اکنون به تیغی دولبه بدل شده است. گروه تحریک طالبان پاکستان، محصول همان سیاستی است که زمانی برای تأثیرگذاری بر معادلات افغانستان طراحی شده بود. این گروه اکنون با استقلال نسبی از اسلام‌آباد عمل می‌کند و از سیاست‌های امنیتی دولت پاکستان انتقام می‌گیرد. لذا اصرار پاکستان بر مقصر جلوه دادن افغانستان، در واقع تلاشی برای فرار از مسئولیت تاریخی و داخلی خویش است، از منظر حقوق بین‌الملل نیز، حمله نظامی پاکستان به خاک افغانستان نقض آشکار حاکمیت ملی افغانستان است. ماده‌ی دوم منشور ملل متحد، مداخله نظامی در خاک یک کشور مستقل را بدون اجازه شورای امنیت ممنوع می‌داند. هیچ‌یک از توجیهات اسلام‌آباد، از جمله «دفاع مشروع» یا «مبارزه با تروریزم» نمی‌تواند این اقدام را مشروع جلوه دهد، زیرا شواهدی مبنی بر حمله مستقیم از خاک افغانستان به پاکستان ارائه نشده است. چنین اقدامی نه تنها نقض اصول همزیستی مسالمت‌آمیز است، بلکه می‌تواند منطقه را به سمت دور تازه‌ای از درگیری و بی‌اعتمادی سوق دهد.

در سطح اجتماعی و سیاسی نیز، تشدید تنش میان کابل و اسلام‌آباد به زیان هر دو ملت است. مردم دو کشور دارای پیوندهای عمیق قومی، مذهبی و فرهنگی‌اند. مرز دیورند خانواده‌هایی را از هم جدا کرده که هنوز پیوند خونی و زبانی‌شان گسسته نشده است. جنگ میان دو کشور، تنها فقر، بیکاری و بی‌ثباتی را در هر دو سوی مرز افزایش می‌دهد و زمینه را برای رشد بیشتر افراط‌گرایی فراهم می‌سازد، از منظر راهبردی، انتظار جدایی طالبان افغانستان از طالبان پاکستان، همان‌گونه که اسلام‌آباد می‌خواهد، انتظاری غیرواقع‌بینانه است. هیچ گروه ایدئولوژیک با چنین پیوندهای عمیقی را نمی‌توان با فشار سیاسی یا تهدید نظامی از یکدیگر جدا کرد. به‌ویژه در شرایطی که رهبران طالبان در افغانستان تی تی پی را از خود پنداشته و هیچگوننه اقدامی علیه آنان انجام نخواهد داد؛ لذا هرگونه سیاست خصمانه، تنها سبب نزدیکی بیشتر این دو جریان خواهد شد و شکاف میان دو کشور را عمیق‌تر می‌کند.

با توجه به این واقعیت‌ها، بهترین راه برای پاکستان آن است که به جای رویکرد نظامی، مسیر گفت‌وگو و مذاکره با تحریک طالبان پاکستان را در پیش گیرد. تجربه نشان داده است که هیچ جنگ داخلی با بمباران و توپخانه پایان نیافته است. مناطق قبایلی، خیبر پختونخواه و وزیرستان شمالی، بارها شاهد عملیات نظامی گسترده بوده‌اند، اما پس از هر عملیات، طالبان پاکستان دوباره با قدرت بیشتر بازگشته است. دلیلش روشن است؛ ریشه‌های این گروه در بافت اجتماعی و فرهنگی همان مناطق است و برخورد صرفاً نظامی، بدون اصلاح سیاسی و اقتصادی، تنها موجب تکرار چرخه خشونت می‌شود، اگر اسلام‌آباد با نگاهی جدید وارد مذاکره شود، به جای تهدید، از ابزار تعامل، بازسازی مناطق قبایلی، مشارکت اجتماعی و رفع تبعیض‌های قومی بهره گیرد، می‌تواند زمینه‌ی یک صلح پایدار را فراهم سازد. حل بحران از راه گفتگو، به مراتب کم‌هزینه‌تر و مؤثرتر از جنگی است که هم منابع ملی را می‌بلعد و هم اعتبار بین‌المللی پاکستان را خدشه‌دار می‌کند.

افغانستان نیز باید تلاش کند تا از هرگونه سوء‌ظن در روابط با همسایگان جلوگیری نماید. شفافیت در سیاست‌های امنیتی، کنترل مرزها و همکاری اطلاعاتی با کشورهای منطقه، می‌تواند تصویر جدیدی از حاکمیت کنونی را به جهان عرضه کند. چنین گامی، ضمن تقویت مشروعیت بین‌المللی، مانع از آن خواهد شد که کشورهای دیگر به بهانه امنیت، حاکمیت افغانستان را نقض کنند، بحران کنونی حاصل پندارهای نادرست، سیاست‌های متناقض و بی‌اعتمادی تاریخی است. اگر اسلام‌آباد و کابل از دایره این سوء‌ظن‌ها خارج شوند و به‌جای اتهام، به گفت‌وگو و همکاری بپردازند، نه تنها امنیت منطقه تأمین می‌شود بلکه فرصت تازه‌ای برای ثبات و توسعه در جنوب آسیا فراهم خواهد شد. جنگ در سایه پندارها تنها ویرانی به بار می‌آورد؛ اما گفت‌وگو در پرتو واقعیت‌ها می‌تواند آینده‌ای روشن‌تر برای دو ملت رقم بزند.

یادداشت اختصاصی / خبرگزاری سریع

لینک کوتاه

https://sarie.news/s1205a
دکمه بازگشت به بالا