افغانستان؛ نقطه طلایی ژئو‌استراتژی و چالش‌های فشار چندوجهی غرب

پس از چهارسال خروج نظامی امریکا و غرب از افغانستان این کشور بار دیگر توجه امریکا را به خود جلب کرده است، دونالد ترامپ بارها بر جو بایدن تاخته بود که چرا تمام و کمال افغانستان را ترک گفته و از آن تحت عنوان خروج شتاب‌زده انتقاد کرده بود، پس از چهار سال، این بار ترامپ با جدیت خواهان بازپس گیری بگرام شد و هشدار داد که اگر چنین نشود، اتفاق بدی خواهد افتاد، لذا به نظر می‌رسد که امریکا با فراموشی مشقات جنگ بیست ساله، اهمیت ژئواستراتژی افغانستان را هنوز فراموش نکرده است، چنانچه آشکارا است که موقعیت جغرافیایی افغانستان و نقاط کلیدی آن مانند بگرام، شورابک و شیندند یکبار دیگر توجه قدرت‌های غربی به خصوص امریکا را به خود جلب کرده است. به نظر می‌رسد که واشنگتن و متحدان غربی‌اش، با استراتژی فشار چندوجهی بر قدرت‌های شرقی، به دنبال استفاده از نقاط ضعف و خلأهای قدرت در افغانستان برای پیشبرد اهداف ژئو‌استراتژیک خود هستند. این فشارها نه تنها بر ایران، روسیه و چین متمرکز است، بلکه افغانستان را نیز به یک نقطه حساس و سرنوشت‌ساز در معادلات جهانی تبدیل کرده است که تحمل فشار ابتدا بر شانه‌های مردم افغانستان سنگینی خواهد کرد.

از نگاه ژئو‌استراتژیک، فشار غرب بر ایران از شرق قابل پیش‌بینی است. افغانستان مرزی طولانی و تاریخی با ایران دارد و نقاط مهم مرزی و گذرگاه‌های تجاری مانند هرات و غور می‌توانند مسیرهای تجاری و ترانزیتی حیاتی برای ایران باشند. واشنگتن تلاش می‌کند از طریق نفوذ سیاسی و اقتصادی در افغانستان، مسیرهای ترانزیتی ایران را محدود کرده و فشار اقتصادی و سیاسی را بر تهران افزایش دهد. این فشار می‌تواند شامل حمایت از گروه‌ها یا شبکه‌های تروریستی همچون جندالله و تروریست‌های این چنینی باشد که مانع از ایجاد ثبات اقتصادی و امنیتی در مناطق مرزی ایران می‌شوند، یا باعث ایجاد تحرکات دیپلماتیک و رسانه‌ای در راستای ایجاد شقاق و نفاق میان دو ملت باهم برادر ایران و افغانستان گردند. واقعیت این است که هرگونه بی‌توجهی به امنیت مرزهای شرقی ایران که هم اکنون هرازگاهی توسط گروههای تروریستی اخلال می گردد و بی ثباتی در مناطق غربی افغانستان، می‌تواند ابزار فشار واشنگتن را بر تهران تقویت کند و این موضوع اثر مستقیم بر امنیت منطقه خواهد داشت.

در محور روسیه، غرب با نگاه ژئو‌استراتژیک به جنوب روسیه تمرکز دارد. افغانستان در جنوب و جنوب غربی روسیه واقع شده و هرگونه بی‌ثباتی در این کشور می‌تواند زمینه نفوذ آمریکا و متحدانش را در آسیای میانه فراهم کند. مناطقی مانند بگرام و شیندند، با دسترسی به مسیرهای ترانزیتی و خطوط انرژی بالقوه، می‌توانند به ابزار فشار بر روسیه تبدیل شوند. تحلیل ژئو‌استراتژیک نشان می‌دهد که حضور امریکا و غرب در این مناطق، حتی به صورت محدود، می‌تواند باعث کنترل خطوط ترانزیتی روسیه، محدود کردن نفوذ مسکو در آسیای میانه و ایجاد فشار سیاسی بر این کشور گردد. از این رو، بدون یک استراتژی منطقه‌ای هماهنگ و مقاومتی منطقوی، افغانستان ممکن است به نقطه‌ای برای ابزار فشار علیه روسیه نیز تبدیل شود.

فشار بر چین به ویژه منطقه سین کیانگ، نیز یکی از محورهای اصلی سیاست‌های غرب است. افغانستان با مرز مشترک با آسیای میانه و نزدیکی نسبی به چین، می‌تواند نقش حیاتی در ایجاد مسیرهای ترانزیتی جایگزین و یا فشارهای امنیتی داشته باشد. واشنگتن با تمرکز بر ضعف موجود در افغانستان که ناشی از عدم یکدستی و عدم یکپارچگی میان حاکمیت کنونی و مردم افغانستان است، تلاش دارد از طریق کنترل مناطق کلیدی همچون بگرام، چین را در مسیر سرمایه‌گذاری‌ها و پروژه‌های کمربند-راه محدود و به قول ترامپ که بر مرکز تأسیسات هسته‌ای چین نیز کنترل داشته باشد. از منظر نگاه ژئو استراتژیک، افغانستان با مسیرهای بالقوه تجاری و امنیتی، ابزار بالقوه‌ای برای فشار بر پکن هستند و این امر اهمیت کشور را در نگاه ترامپ دوچندان کرده است، افغانستان به دلیل موقعیت ژئو‌استراتژیک خود، همواره یک نقطه طلایی در بازی قدرت‌های بزرگ بوده است. ضعف حکومت مرکزی و انزوای آن، این کشور را در معرض بازی قدرت‌های خارجی قرار داده و مناطق کلیدی آن، مانند بگرام با پایگاه‌های هوایی و زیرساخت‌های استراتژیک، همچون شورابک و شیندند با دسترسی به مسیرهای ترانزیتی مهم، ارزش حیاتی یافته‌اند. عدم توجه به اهمیت این مناطق می‌تواند افغانستان را به میدان رقابت قدرت‌های خارجی و ابزار فشار بر همسایگان تبدیل کند.

حفظ امنیت و منافع ملی افغانستان و کشورهای منطقه نیازمند یک استراتژی واقع‌بینانه و چندلایه است. نخست، تقویت حکومت مرکزی و توانمندی‌های محلی برای مدیریت مناطق حساس، از جمله بگرام، شورابک و شیندند، ضروری است. ایجاد حکومت ملی و فراگیر در افغانستان که آئینه تمام نمای اقوام و مذاهب مردم این سرزمین باشد، مشروعیت داخلی را افزایش داده و باعث کاهش خلأهای قدرت و جلوگیری از نفوذ قدرت های خارجی می‌شود. همینطور توسعه شبکه‌های همکاری منطقه‌ای بین افغانستان و همسایگان، به ویژه ایران، تاجیکستان و ترکمنستان، می‌تواند مانع از تبدیل شدن افغانستان به ابزار فشار خارجی شود. ایجاد پیمان‌های امنیتی و اقتصادی منطقه‌ای، همراه با همکاری های اطلاعاتی و مرزی، امنیت جمعی منطقه را تقویت می‌کند. همچنین، توجه به توسعه اقتصادی و زیرساخت‌های محلی، به ویژه در مناطق کلیدی، می‌تواند ضمن ایجاد اشتغال و ثبات، نفوذ خارجی را کاهش دهد و افغانستان را به یک شریک مستقل و مطمئن در منطقه تبدیل کند، افغانستان و کشورهای همسایه و منطقه باید با هوشمندی ژئو‌استراتژیک، هم‌افزایی امنیتی و توسعه اقتصادی، فشارهای چندوجهی غرب را مدیریت کنند و از تبدیل شدن این کشور به ابزار بازی قدرت‌های غربی جلوگیری نمایند. نقاط کلیدی مانند بگرام، شورابک و شیندند نه تنها تهدید نیستند، بلکه اگر به درستی مدیریت شوند، می‌توانند به نقطه قوت و سد دفاعی در برابر فشارهای خارجی تبدیل شوند و امنیت و ثبات منطقه‌ای را تضمین کنند.

لینک کوتاه

https://sarie.news/a935s
دکمه بازگشت به بالا