افغانستان پسا امریکا؛ فرصتها و قالبهای تغییرات مثبت
حضور بیست ساله امریکا هرچند به گونهی تمام و کمال مثبت نبود؛ اما زمینهها و فرصتهای غیر قابل انکاری در افغانستان به وجود آمد که نمیتوان از آن چشم پوشی نمود، در بُعد ساختاری اگر به بررسی بگیریم، ایجاد نظام و ساختار مشخص اداری با معیارهای قابل پذیرش بین المللی، نظام مندی بروکراسی، تشکیلات منظم قوای مسلح، خلق گفتمان به جای تقابل نظامی میان اقوام مختلف کشور، ورود صنعت و تکنولوژی به روز، رشد و ترقی افغانستان در تجارت، ترانزیت زمینی و هوایی، نسل با سواد و باز شدن باب تحصیلات عالی در داخل و خارج از کشور به روی جوانان این مرز و بوم و … اما نکات منفی هم داشت که بر میتابد در عوض توقع از خارجیها، افغانها باید از آن به عنوان فرصت استفاده می نمود، این نکات منفی عبارت اند از نگاه پروژهی به قدرت و حکومت داری: جفای آمریکا در مقابل مردم افغانستان این بود که هیچگاه نخواست نیروهای بومی این سرزمین در رأس قدرت قرار گیرد؛ زیرا این کشور به صورت مطلق نگاه کوتاه مدت و پروژهی به حکومت افغانستان داشت، زعیمان سیاسی را از آنسوی مرزها و از میان دیاسپورایی که سال ها تربیت یافته خودشان بودند بر سرنوشت این مردم انتصاب نمودند، بیست سال تمام اشخاصی حاکم افغانستان بودند که هرکدام وابسته به قدرتهای بیرونی بود، هیچ فردی به گونهی مستقل در بدنه قدرت سهیم نگردید؛ اگر فردی هم قرار بود که در پستهای کلیدی گماشته شود باید از زرهبین خارجی ها عبور میکرد، لذا طی این مدت قدرت در دستان چنین اشخاص که تعداد شان از صد نفر تجاوز نمیکرد دست به دست شد و چنین اشخاص هم فقط خود را مکلف به پاسخگویی در برابر قدرتهای بیرونی میپنداشت نه مردم افغانستان.
عدم توجه به زیر ساختها
آمریکا و سایر قدرتهای دخیل، هیچگاه نخواستند که به صورت زیربنایی در افغانستان کار صورت گیرد، این کارهای زیربنایی که باعث می شد افغانستان از وابستگی اقتصادی و سیاسی رهایی یابد استفاده و بهره برداری از منابع زیرزمینی، مهار آبها، ساخت و ساز فابریکههای تولیدی، ایجاد خطوط راه آهن و حمل و نقل منطقوی، تولید انرژی از منابع داخلی و … بود. از آنجایی که زعیمان سیاسی افغانستان نیز وابستگی مطلق به قدرتهای بیرونی داشتند هیچگاه نتوانستند از این حضور بیست ساله استفاده موثر نمایند؛ بنا بر این بیست سال به گونهی سپری شد که افغانها توانستند زندگی روزمرگی شان را از منظر رفاهی موثرتر از قبل بیابند، اما روند به گونهی ترتیب شده بود که به محض خروج آمریکا، این کشور یکباره در کام بحران سقوط نمود؛ چنانچه شاهد هستیم که فقر سرسام آور، خروج سیل آسای مردم از کشور و از هم پاشیدگی نظام اداری معلول همین وابستگی مطلق میباشد. افغانستان کشوری است که فرصتهای اقتصادی فراوانی در خود جای داده است، بر میتابد که سیاسیون افغانستان به دور از رویکرد طردگرایانه نسبت به همدیگر، رویهی انعطاف را به پیش گرفته و در قالب گزارههای همپذیری، با اجتناب از حب و بغض شخصی به منافع عمومی کشور بیاندیشند و منابع موجود را که در این سرزمین فاقد بهره برداری باقی مانده است به عنوان ثقل توسعه استفاده نموده و بحران را از ابعاد گوناگون آن برای همیشه دفن نمایند.
فرصتهای موجود
حد اقل دستاوردی که هم اکنون افغانها نصیب شده اند این است که هیچ نیروی خارجی در کشور نیست، تعیینات زعیمان از آدرس های واشنگتن و کشورهای منطقه صورت نمی گیرد، خونریزیهای میان خودی پایان یافته است و زمینههای وحدت ملی واقعی به وجود آمده است؛ بنا براین بر میتابد که رهبران طالبان نیز با دید واقع گرایانه نسبت به وضعیت موجود با نگرش جذب گرایانه پیرامون مردم افغانستان و مخالفین سیاسی شان بنگرند. طالبان می توانند همانگونه که با اعلان عفو عمومی، بستر تعامل و همپذیری را ایجاد نمود، در فاز دوم به جذب نیروهای سرگردان در دل اجتماع متمرکز شوند، شخصیت های سیاسی که به خارج از مرزها رفته اند را در افغانستان بازگردانند و مطابق به رفع دغدغههای هرگونه تضمین و راهکاری که باعث گردد به استرس آنان پایان بخشد ارائه نمایند؛ لازم نیست که این اشخاص مجددا در درون حکومت جذب گردند؛ اما زندگی عزتمندانه در وطن حق طبیعی شان است که از آن باید بهره مند گردند؛ لذا می توان از اقشار تحصیل یافته جامعه که طی بیست سال گذشته به علل گوناگون در نظام قبلی همکار نبودند بهره برداری نمود و با در نظرداشت اینکه به دنیا ثابت کرده باشند که حاکمیت افغانستان تک حزبی و استبدادی نیست، پست های کلیدی حکومت را میان اقوام و مذاهب با هم برادر افغانستان با در نظرداشت تخصص شان تقسیم نمایند و علمایی که هم اکنون رئوس اجرایی ادارات را در اختیار دارند به عنوان اعضای ناظر بر عملکرد نیروهای متخصص منصوب شود. در چنین حالت، حاکمیت از حالت تک حزبی بیرون آمده و سازههای شمولیت همگانی در آن رقم خورده است، نه خارجی ها در این راستا حرفی به گفتن دارند و نه نیروهای داخلی از نظام فاصله نخواهند گرفت.
قالبهای تغییرات مثبت
وقتیکه تشکیلات از منظر شمولیت داخلی آن حل گردید؛ آنگاه نوبت به توسعه طلبی و تمرکز بر منابع ملی در راستای انکشاف افغانستان میرسد. افغانستان دو نقطه قوت غیر قابل انکار را در خود جا داده است، 1- موقعیت اتصالی و چار راه منطقوی بودن: کشورهای آسیای میانه تا حوزه خلیج نیازمند ترانزیت و ایجاد خطوط تجارت و حمل و نقل با افغانستان می باشند. 2- عایدات از منابع طبیعی.
در نگاه اول، وقتیکه افغانستان با استفاده از هر گزینهی بتواند ثبات ملی خود را تضمین کند؛ آنگاه کشورهای منطقه به علت دسترسی به منافع اقتصادی شان ناگزیر اند خطوط، انرژی، تجارت و حمل و نقل شان را با افغانستان به توافق برسند و از آن به نفع کشورشان بهره برداری نمایند، طبیعی است که سود ناشی از آن به خزانه ملی ما نیز خواهد رسید. در نگاه دوم، کشورهای منطقه و جهان اعتماد خواهند کرد تا استخراج منابع طبیعی را با افغانستان آنگونه که منافع دوسویه را تأمین نماید قرار داد کنند، به دلیل عدم ثبات افغانستان تا کنون هر کشوری که خواسته است از این منابع بهره برداری نمایند، نگاه شان را به گونهی در اعمال زمین افغانستان دوخته اند که سود حاصل از آن تنها به جیب آنان واریز شود، کمترین نفع آن به افغانستان میرسد، به عنوان نمونه کشور چین و قرار داد مس عینک را اگر مطالعه کنیم تقریبا یکجانبه به نفع اقتصاد چین است، علت آن نیز عدم ثبات سیاسی –اقتصادی افغانستان می باشد که آنان نگاه یکجانبه به این پروژه های حیاتی دوخته اند.
لینک کوتاه