افول افسانه شکستناپذیری امریکا و اسرائیل در خاورمیانه

پس از ده روز جنگ میان ایران و اسرائیل، نتیجهی که ترامپ و نتانیاهو انتظارش را داشتند نه تنها که به دست نیامد؛ بلکه باخت سنگین و عقبنشینی ننگین اسرائیل، طشت رسوایی قدرتهای پوشالی همچون اسرائیل و امریکا را از بام انداخت و نتانیاهو ناگذیر دست به دامن ترامپ شد، هدف اسرائیل در این جنگ به گفته خودشان، تغییر نظام و نابودی تاسیسات هستهای ایران بود؛ نظام سرمایهداری به حدی این ببر کاغذی را مست کرده بود که میپنداشت طی چند روز مراکز نظامی ایران از بین رفته و نفوذیهای رژیم اسرائیل از داخل ایران مسلح شده و قدرت را در دست میگیرند؛ اما هرچه مدتزمان بیشتر از جنگ سپری شد نه تنها که این پندار پوچ به وقوع نپیوست؛ بلکه دست برتر ایران در جنگ و تسلط کامل بر فضای اسرائیل، این موش خانگی منطقه را دستپاچه ساخت، گنبد آهنین و سامانه دفاعی تاد که نام و آوازه اش گوش فلک را کر ساخته بود، در برابر موشکهای ایران سر تعظیم فرو آورد و دست به سینه خود را کنار کشید تا خیبر شکن و هایپرسونیک هر نقطه سرزمینهای اشغالی را که میخواهد هدف قرار دهد.
نتانیاهو که این افتضاح تاریخی را با چشمان خودش ناظر بود، چارهای نیافت جز اینکه دست به دامن ترامپ شود؛ زیرا از هردو هدف یاد شده هیچکدام تحقق نیافت؛ ترامپ نیز برای «بینی خمیری» ناگذیر حملهای بر مراکز هستهای ایران انجام داد و بلوا راه انداخت که سایتهای هستهای ایران را نابود کرده است، تا به جهان وانمود کند که حد اقل یکی از اهداف اسرائیل اجرایی شد؛ اما در پی این قمار، ترامپ پایگاه امریکایی الحدیده قطر را به پای نتانیاهو قربانی ساخت و با شلیک موشکهای عادی ایران بر این پایگاه دود و شد خماری نتانیاهو را مرفوع ساخت.
اما؛ با این حال چیزی که قابل تأمل است، شکست امریکا در برابر ایران و حتا در خاور میانه است. امریکا سالهاست با اتخاذ استراتژی غلط و یکطرفه مرتکب اشتباه در خاور میانه میشود که این اواخر نشانههایی از شکست امریکا در این منطقه نیز آشکار شده است. علیالرغم بیتفاوتی اعراب و یکهتازی ترامپ در دنیای عرب، ایران به این کشور و چوچهی وی رژیم اسرائیل درسی داد که شاید سالها چون کابوسی آنها را رها نکند و از ذهنشان نرود.
ایران آغازگر فروپاشی نظم سلسله مراتبی و هژمونی امریکا است. زیرا، این دومین بار است که با حمله به پایگاههای امریکا در منطقه، ایران ثابت میکند که امریکا آن غولی شکست ناپذیر نیست. بلکه میتواند شکست بخورد و این شکست از جنگ ایران و اسراییل و حملهی امریکا به ایران قشنگ معلوم است.
خاور میانه، با جایگاه ژئوپلیتیک منحصر بهفرد و منابع سرشار انرژی، همواره در کانون توجه قدرتهای جهانی، بهویژه ایالات متحده امریکا بوده است. واشنگتن با هدف تثبیت نفوذ خود، تأمین منافع اقتصادی، امنیتی و سیاسی، در دهههای اخیر سیاستهای مداخلهجویانه و نظامیگرایانهی متعددی را در این منطقه به اجرا گذاشت. اما نتیجه این رویکرد، نه تنها امنیت پایدار برای متحدان امریکا را تضمین نکرد، بلکه چهرهی جهانی آن کشور را نیز مخدوش کرد و عملاً به شکستهای استراتژیک و مفتضحانهای منجر شد.
یکی از بارزترین نمونههای این شکست، حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ بود. این حمله که به بهانهی وجود سلاحهای کشتار جمعی صورت گرفت، نه تنها آن سلاحها را نیافت، بلکه به فروپاشی ساختار سیاسی عراق، رشد بیسابقه گروههای افراطگرا و آغاز یک بحران انسانی گسترده انجامید. امریکا تصور میکرد با براندازی صدام حسین، دمکراسی غربی را به منطقه صادر میکند؛ اما عملاً درهای جهنم را گشود و زمینهساز ظهور داعش شد.
در افغانستان نیز، علیرغم حضور نظامی بیستساله، امریکا نتوانست به اهداف اعلامشده خود دست یابد. خروج تحقیرآمیز نیروهای امریکایی در اوت ۲۰۲۱، و بیثباتی روزافزون کشور، گواهی دیگر بر شکست عمیق استراتژی امریکا در منطقه بود. شعار مبارزه با تروریسم بهانهای برای اشغالگری بود، اما در عمل، ریشههای افراطگرایی و خشونت هرگز خشکانده نشدند.
همچنین، حمایت بیقید و شرط واشنگتن از رژیمهای سرکوبگر مانند رژیم اسرائیل، شکاف عمیقی میان امریکا و افکار عمومی منطقه ایجاد کرده است. حملات مکرر اسرائیل به فلسطینیان، بدون هیچگونه پاسخ بازدارنده از سوی امریکا، این تصور را تقویت کرده که واشنگتن معیارهای دوگانهای در قبال حقوق بشر و دموکراسی دارد. این بیاعتمادی، باعث کاهش نفوذ نرم امریکا و افزایش گرایش کشورهای منطقه به سوی بلوکهای مانند چین و روسیه شده است.
اشتباهات استراتیژیک امریکا در خاور میانه، از نادیده گرفتن واقعیتهای فرهنگی و اجتماعی گرفته تا تکیهی بیش از حد بر راهحلهای نظامی، امروز بیش از هر زمان دیگری آشکار شدهاند. تغییر موازنه قدرت در منطقه، افزایش نفوذ ایران، شکست پروژههای امریکا در سوریه و یمن، و تشدید احساسات ضد امریکایی، همگی نشانگر آناند که دوران یکجانبهگرایی امریکایی در خاور میانه به پایان رسیده است.
مسأله اینست که دیگر امریکا آن قدرت شکست ناپذیر و بی رقیبِ بعد از جنگ سرد نیست. این کشور با سیاستهای اشتباه و غلط، خود زمینهی شکست و به زیر آمدن از سکوی قدرت جهانی را فراهم کرده است. نشانهی این شکست را میتوان در حمله به ایران و حمایت از یک رژیمِ دید که هیچ قاعدهی جنگی و حقوق بشر را نمیشناسد. کودکان و زنان فلسطین را به رگبار میبندد و همه دار و ندار آنها را با خاک یکسان میکند. امریکا اگر خواهان بازیابی اعتبار خود در خاور میانه است، باید از مداخلهجوییهای نظامی دست بردارد، با احترام به حاکمیت ملتها عمل کند و سیاستهای خود را بر مبنای واقعگرایی و گفتوگوی سازنده بازتعریف نماید. در غیر این صورت، شکستهای گذشته، مقدمهای برای فروپاشی نفوذ و شکستِ قطعی امریکا در این منطقه خواهند بود و یکبار دیگر همانند فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، اینبار امریکا نیز آن را تجربه کرده و برای همیشه سکوی قدرت جهانی را به رقبا خواهد سپرد.
نویسنده: محمدرضا حیدری