امریکا و اسرائیل؛ ببرهای کاغذی در حال احتضار

وقتی تاریخ به عقب بازگردد و بر صفحه‌های خون‌آلود قرن بیست‌ویکم مرور کند، بی‌تردید نام دو کشور بیش از همه در کنار واژه‌ی اشغال و ویرانی خواهد درخشید: ایالات متحده‌ی امریکا و رژیم جعلی اسرائیل. این دو که لازم و ملزوم یکدیگر و در واقع دو روی یک سکه هستند؛ یکی در قامت قدرتی جهانی که با شعار آزادی و دموکراسی وارد سرزمین‌ها می‌شود، اما در عمل بذر جنگ و مرگ می‌پاشد، و دیگری در هیبت رژیمی غاصب که هفتاد سال است از اشغال و نسل‌کشی تغذیه می‌کند. اکنون اما، هر دو در نقطه‌ای ایستاده‌اند که نشانه‌های فروپاشی از درون را نمی‌توان نادیده گرفت. امریکا پس از بیست سال اشغال افغانستان، با چشمانی مملو از شرمساری، از کابل گریخت و اسرائیل در محاصره‌ی مقاومت، نفس‌های آخر خود را می‌کشد. این رژیم غاصب هم‌اکنون از سمت لبنان، یمن و غزه تحت شدیدترین حملات قرار دارد و در اثر ضعف و واماندگی، هر لحظه تقلای صلح می‌کند.

امریکا به افغانستان نیامده بود تا آزادی و دموکراسی بیاورد؛ آمده بود تا سلطه‌اش را بر قلب آسیا تحکیم بخشد. می‌خواست افغانستان را به محل اشغال دائمی خود تبدیل کند، چین و ایران را در تنگنا قرار دهد و روسیه را از نزدیک زیر نظر بگیرد. شعار مبارزه با تروریسم، تنها پوششی بود برای حضور در منطقه‌ای که می‌توانست شاهراه نفوذ جهانی‌اش باشد. اما خاک افغانستان، خاکی نیست که در برابر کسی سر تعظیم فرود آورد. این سرزمین قرن‌هاست که قبرستان امپراتوری‌ها نام گرفته است. از بریتانیای کبیر گرفته تا اتحاد جماهیر شوروی و حالا ایالات متحده‌ی امریکا، همگی در کوه‌ها و دره‌های این سرزمین، غرور کاذب خود را دفن کردند. اشغال افغانستان توسط امریکا نه‌تنها برای افغان‌ها صلح و ثبات نیاورد، بلکه در طی بیست سال حضورش، فقر، فساد، اعتیاد و ناامنی را به میراث گذاشت. امریکا با شعار نابودی طالبان وارد افغانستان شد، اما در سال ۲۰۲۱، طالبان نه تنها نابود نشد، که مجدداً به قدرت بازگشت و این امریکا بود که مجبور به فرار از افغانستان شد. طی این مدت، هزاران غیرنظامی قربانی حملات هوایی کور شدند، ده‌ها روستا با خاک یکسان گردید و میلیاردها دالر هزینه، نه برای بازسازی، بلکه برای صنعتی‌کردن جنگ و پر کردن جیب شرکت‌های جنگی امریکایی صرف شد. سرانجام، وقتی در اگوست ۲۰۲۱ آخرین سرباز امریکایی کابل را ترک کرد، جهانیان شاهد صحنه‌ای بودند که غرور این امپراتوری پوشالی را در چند ساعت فرو ریخت؛ صحنه‌ای شبیه به سقوط سایگون، اما این بار در قلب آسیا.

علت اصلی شکست امریکا در افغانستان، ناآشنایی با روح و فرهنگ ضداشغالگری مردم این سرزمین بود. امریکایی‌ها تصور می‌کردند با پول و تبلیغات می‌توانند دل مردم را بخرند، اما درک نکردند که افغان‌ها هیچ ارزشی را بالاتر از استقلال و عزت نمی‌دانند. ارتش ملی که واشنگتن میلیاردها دالر خرج آموزش و تجهیز آن کرد، ظرف چند روز فروپاشید، زیرا بر پایه‌ی ایمان و اراده‌ی ملت بنا نشده بود؛ بلکه یک پروژه‌ی جنگی بود که با خاتمه‌ی جنگ نیز پایان یافت. امریکا با سلاح آمده بود، اما در برابر اراده‌ای شکست خورد که از ایمان و غیرت ریشه می‌گرفت. اکنون همین واقعیت در خاورمیانه و در غزه در حال تکرار است. رژیم اسرائیل که دهه‌هاست با اتکا بر حمایت بی‌قید و شرط امریکا به حیات خود ادامه می‌دهد، امروز در محاصره‌ی مقاومت قرار گرفته است. ارتش اسرائیل که روزی ادعای شکست‌ناپذیری داشت، امروز در برابر گروهی از جوانان فلسطینی، درمانده و سردرگم شده است. بمب می‌ریزد، خانه‌ها را ویران می‌کند و کودکان را می‌کشد؛ اما حماس همچنان پابرجاست و با تمام قدرت علیه اشغال می‌جنگد. این حقیقت را نمی‌توان انکار کرد که قدرت اشغالگر، در برابر ایمان و عزم مبارزان راه حق دوام نمی‌آورد. اسرائیل در طول هفتاد سالی که به وجود آمده، نه‌تنها سرزمین فلسطینیان را غصب کرده، بلکه با حمایت امریکا، چهره‌ای خشن از تمدن غربی را در خاورمیانه نمایان ساخته است. همان سیاستی که امریکا در افغانستان و عراق پیاده کرد، اسرائیل در غزه و کرانه‌ی باختری ادامه می‌دهد: اشغال، توجیه با دروغ و کشتار به نام امنیت. اما اکنون زمانه تغییر کرده است. افکار عمومی جهان دیگر فریب شعارهای امپریالیسم خونخوار را نمی‌خورد. تصاویر کودکان بی‌جان در غزه، مادرانی که در میان ویرانه‌ها به دنبال فرزندان‌شان می‌گردند و بیمارستان‌هایی که با کمبود دارو مواجهند و زخمی‌ها در آنجا در مقابل چشمان عزیزانشان جان می‌سپارند، وجدان جهانی را بیدار کرده است. چنان که شاهدیم، از دم دروازه‌ی نتانیاهو در سرزمین‌های اشغالی تا درب ورودی کاخ سفید و معتبرترین دانشگاه‌های امریکا، تظاهرات در حمایت از فلسطین و خاتمه‌ی جنگ جریان دارد.

همان‌گونه که امریکا در افغانستان با وجود میلیاردها دالر هزینه و پیشرفته‌ترین فناوری‌های نظامی شکست خورد، اسرائیل نیز در برابر مقاومت مردمی فلسطین در حال فروریزی است. جنگ غزه، دیگر فقط نبرد حماس و اسرائیل نیست؛ بلکه تقابل دو تفکر است: یکی بر پایه‌ی اشغال، تبعیض و نسل‌کشی، و دیگری بر محور ایمان، عدالت، مقاومت و آزادی. اسرائیل امروز دیگر آن قدرتی نیست که جهان عرب از نامش بلرزد؛ بلکه موجودی خسته، مضطرب و منزوی است که در محاصره‌ی منطقه‌ای از خشم و نفرت دست و پا می‌زند. امریکا که روزگاری خود را ناجی دموکراسی جهان می‌دانست، حالا در برابر مردمش باید پاسخ دهد که چرا میلیاردها دالر از مالیات شهروندانش صرف جنگ‌هایی شد که جز خون و خاکستر چیزی به جا نگذاشت. از ویتنام تا بغداد و کابل، از موصل تا غزه، مسیر اشغال‌گری امریکا پر از ویرانی است. اما آنچه امروز بیش از همه امریکا را می‌ترساند، دشمن خارجی نیست، بلکه فروپاشی درونی است: بی‌اعتمادی مردم، بدهی‌های سنگین، نژادپرستی ساختاری و شکاف‌های سیاسی عمیق، بیماری‌هایی هستند که لایه‌های اجتماعی و ساختار قدرت در امریکا را درنوردیده‌اند.

اگر اسرائیل امروز در حال احتضار است، امریکا نیز در مسیر فرسودگی گام برمی‌دارد. دیگر نمی‌تواند با قدرت رسانه‌ای و دالرهای بادآورده، واقعیت‌ها را پنهان کند. خروج از افغانستان، آغاز پایان اقتدارش بود و مرگ تدریجی اسرائیل، مهر تأییدی بر این است که دوران سلطه‌ی نظامی و اشغال به سر آمده است. جهان به سمت نظمی نو در حرکت است؛ نظمی که در آن ملت‌ها بیدار شده‌اند و دیگر حاضر نیستند زیر پرچم دروغین آزادی، اشغال و تباهی را تحمل کنند. در افغانستان، امریکا بیست سال جنگید تا حکومتی وابسته بسازد، اما در پایان هیچ‌چیز به‌جز هرج‌ومرج برجا نگذاشت. در غزه نیز اسرائیل با هر بمباران، بر آتش نفرت و مقاومت می‌دمد. این دو رژیم، دو روی یک سکه‌اند: اشغال به نام دموکراسی و کشتار به نام امنیت. اما هر دو در برابر حقیقتی شکست خورده‌اند که در جان ملت‌ها ریشه دارد و آن، تن ندادن به ذلت است؛ اصلی که از گهواره تا گور در گوش امت اسلامی زمزمه می‌شود. امروز هر صدای انفجار در غزه، پژواکی از انفجار تانک‌های امریکایی در کابل است. هر ویرانه در خان‌یونس، یادآور روستاهای بمباران‌شده‌ی ارزگان، قندهار و هلمند است. همان‌گونه که امریکا در باتلاق افغانستان فرو رفت، اسرائیل نیز در خاک خونین غزه غرق می‌شود. این، پایان عصر اشغال است؛ عصری که در آن حتی قوی‌ترین ارتش‌ها نیز نمی‌توانند در برابر اراده‌ی ملت‌های آزاد دوام بیاورند. اکنون جهان در حال تماشای دو سقوط هم‌زمان است: سقوط اخلاقی و نظامی امریکا، و فروپاشی تدریجی اسرائیل. تاریخ نشان داده است که هیچ قدرتی نمی‌تواند بر اشک و خون ملت‌ها بنا شود. از کابل تا غزه، از هلمند تا رفح، فریاد مردم یکی است: اشغالگر رفتنی است، اما ملت‌ها ماندنی‌اند. و شاید این همان پیامی باشد که قرن بیست‌ویکم به قدرت‌های پوشالی اشغالگر می‌دهد: با سلاح می‌توان شهری را گرفت، اما با ظلم نمی‌توان بر انسان‌های آزاده‌ای که با نیروی ایمان تربیت یافته‌اند، حکومت کرد.

یادداشت اختصاصی / خبرگزاری سریع

لینک کوتاه

https://sarie.news/s2028a

 

دکمه بازگشت به بالا