امریکا و اسرائیل؛ دو چهره از یک جنایت

طی بیست سال اشغال افغانستان توسط امریکا، آسمان افغانستان شاهد روزهایی بود که مرگ از دل ابرها فرود می‌آمد، در آن سال‌ها، هواپیماهای مدرن امریکا و غرب بر سر و زندگی مردم افغانستان باران آتش می‌باراندند و زمین از خون بی‌گناهان رنگ می‌گرفت، در آن دوران، واژه‌ی “رویارویی هوایی” معنایی فراتر از اصطلاح نظامی داشت؛ نشانه‌ای بود از رنج مردم، از فریادهایی که در میان دود و ویرانی گم می‌شد.

وقتی امریکا در افغانستان حضور نظامی داشت، حملات هوایی آن‌چنان گسترده و بی‌رحمانه بود که هیچ روستایی از بیم صدای هواپیما در امان نبود. صدها محفل عروسی، بازارهای محلی و خانه‌های مردم ملکی، به خاک و خون کشیده شد. در قندهار، بمباران یک مراسم عروسی به فاجعه‌ای انسانی تبدیل شد که وجدان جهانی را لرزاند. بیش از صد انسان بی‌گناه، زن و کودک، در یک شب شادمانی نابود شدند. هیچ‌کس در آن زمان پاسخی برای این پرسش نداشت که چگونه می‌توان میان “مبارزه با ترور” و “قتل غیرنظامیان” خط کشی و تفکیک قائل شد.

همینطور، در آن سوی خاورمیانه، رژیم اسرائیل نیز با حملات مکرر هوایی، غزه را به ویرانه‌ای بدل کرده است. دو سال متواتر حملات بی‌وقفه به محله‌ها، شفاخانه‌ها و مکاتب، هزاران غیرنظامی را به کام مرگ فرستاد. در حملات متعددی، خیمه‌های آوارگان در رفح، خانه‌های بی‌سقف در جبالیا و شفاخانه‌های غزه هدف قرار گرفتند. آن روزها، رسانه‌های جهان پر از تصاویری بود که مادران فلسطینی پیکر کودکان‌شان را در آغوش می‌گرفتند و فریادشان در میان دود و خاکستر گم می‌شد.

آمارها نشان می‌دهد که در نتیجه‌ی حملات اسرائیل، بیش از ۶۶ هزار فلسطینی جان خود را از دست دادند که بیشترشان غیرنظامیان، زنان و کودکان بودند. در زمان اشغال افغانستان نیز در اثر بمباران‌های امریکا، بیش از ۴۹ هزار غیرنظامی قربانی شدند. هر دو رقم، سندی از واقعیت تلخ دوران معاصر است که امت اسلامی اینگونه زیر هجمه‌های حملات‌ امریکا و غرب لگدمال شدند، افغان‌ها به یاد دارند که چگونه در سال‌های جنگ، صدای طیاره نشانه‌ی بیم و ترس بود. وقتی صدای بال‌های مرگ در آسمان می‌پیچید، مادران کودکان‌شان را در آغوش می‌کشیدند و به کنج خانه پناه می‌بردند. بسیاری از مردم حتی نمی‌دانستند چرا هدف قرار گرفته‌اند. یک روستا به اشتباه به عنوان پایگاه دشمن معرفی می‌شد و تنها در چند دقیقه، هستی صدها خانواده به نیستی تبدیل می‌گردید. در وردک، ننگرهار، خوست و پکتیا، ده‌ها نمونه از فاجعه‌های این چنینی به ثبت رسیده است.

در همان روزگار، سیاست رسمی قدرت‌های غربی این بود که این حملات را “دقیق و هدفمند” معرفی کنند. اما در واقعیت، آنچه بر زمین می‌افتاد، پیکر بی‌جان کودکان بود نه جنگجویان. همان‌گونه که اسرائیل در غزه ادعا می‌کرد که “اهداف نظامی” را می‌زند، اما در عمل خانه‌های مردم را ویران می‌ساخت، امریکا نیز در افغانستان با شعار مبارزه با تروریسم، خانه‌ی دهقانان و خیمه‌ی آوارگان را بمباران می‌کرد.

شباهت تلخ میان غزه و افغانستان، روح مشترک این دو ملت را به هم پیوند داد. هر دو، قربانی بمب‌هایی بودند که توسط منادیان حقوق بشر بر زندگی‌شان می‌بارید. هر دو، صدای هواپیما را با وحشت و گریه می‌شناختند. در هر دو سرزمین، آسمان دیگر مایه‌ی امید نبود، بلکه نماد هراس و ویرانی بود. در آن سال‌ها، رسانه‌های مستقل افغانستان بارها کوشیدند صدای این درد را به گوش جهانیان برسانند. گزارش‌های تصویری از قندهار، غزنی و وردک منتشر شد؛ عکس‌هایی از کودکان بی‌جان، پدران و مادرانی که در میان ویرانه‌ها به دنبال اعضای خانواده‌شان می‌گشتند. اما صدای افغانستان، مانند صدای غزه، در هیاهوی سیاست و منافع جهانی گم شد. جهان گوش نداد، چون گوش دادن برایش هزینه داشت.

با گذر زمان، بسیاری از آن جنایات در حافظه‌ی مردم جهان فراموش شد، اما در حافظه‌ی مردم افغانستان و فلسطین هنوز زنده است. هر بار که صدای طیاره در آسمان شنیده می‌شود، خاطره‌ی آن شب‌های سیاه زنده می‌شود؛ شب‌هایی که زمین و آسمان برسر این مردم با هم سوختند. امریکا و اسرائیل، با زبان‌های متفاوت اما با عمل واحد، یک پیام به جهان دادند، هر که در برابر ما باشد، حتی اگر کودک یا غیرنظامی باشد، از مرگ در امان نیست. این سیاست، چهره‌ی واقعی قدرت‌هایی بود که در ظاهر از آزادی و دموکراسی سخن می‌گفتند اما در عمل، آزادی را از انسان‌ها می‌گرفتند و آنها را بی مهابا به کام مرگ می‌فرستادند، تاریخ امروز به وضوح نشان می‌دهد که آن حملات نه امنیت آورد و نه ثبات، بلکه نفرت، اندوه و ویرانی به جا گذاشت. در افغانستان، پس از سال‌ها بمباران، تنها ویرانه‌ای از امید باقی ماند. همان‌گونه که در غزه، پس از هر حمله، خانه‌ای کمتر و قبری بیشتر شد.

وقتی خیمه‌های آوارگان فلسطینی در رفح هدف قرار گرفت، جهان چند روزی سخن گفت و بعد خاموش شد. وقتی محفل عروسی در قندهار بمباران شد، چند بیانیه صادر شد و بعد همه چیز به فراموشی سپرده شد. اما برای هردو ملت که این فاجعه را زیستند، آن روزها هنوز ادامه دارد، بمباران‌های هوایی در آن دوران صحنه‌های تکرار جنایت بود؛ جنایتی که از شقی ترین قلب صادر و بر مظلومترین انسان‌ها فرود می‌آمد. از میان دود و خاکستر، تنها فریاد انسانیت باقی ماند که هنوز در گوش تاریخ طنین دارد.

اگر از آن دوران درسی مانده باشد، این است که قدرت، بدون وجدان، خطرناک‌تر از هر سلاحی است. هواپیماها و موشک‌ها تنها ابزارند؛ این انسان است که تصمیم می‌گیرد آن‌ها را برای دفاع از زندگی به‌کار گیرد یا برای پایان دادن به آن.

آسمان افغانستان دوباره روشن شد، اما زخم آن سال‌ها هنوز تازه است. در خاطره‌ی مردم، آن روزهایی که مرگ از آسمان می‌آمد، هرگز از یاد نمی‌رود. همان‌گونه که مردم غزه هنوز هر ساله قربانی خاطرات و تکرار همان سیاست‌ها می‌شوند، افغان‌ها نیز هنوز از زیر سایه‌ی آن فجایع بیرون نیامده‌اند و شاید روزی، تاریخ با صدایی رسا بنویسد که در آن دوران، آسمان بر سر بی‌گناهان فرو ریخت، اما با شکست امریکا در افغانستان و به زانو در آمدن رژیم اسرائیل در فلسطین ثابت شد که حقیقت در زمین ریشه دوانده تا نسل‌های آینده بدانند که پيروزي، هرچند دیر، اما همیشه راه خود را پیدا می‌کند.

لینک کوتاه

https://sarie.news/a987s
دکمه بازگشت به بالا