انسجام داخلی عامل اساسی ثبات و استحکام نظام در افغانستان

افغانستان در تاریخ معاصر همواره با بحران، جنگ و بیثباتی همراه بوده است، چهار دهۀ گذشته نشان میدهد که کشور ما کمتر فرصتی برای تنفس در فضای آرامش سیاسی داشته و بیشتر اوقات درگیر رقابتهای خونین داخلی و دخالتهای خارجی بوده است پرسش اصلی این است که چرا افغانستان هنوز نتوانسته روی ثبات را ببیند و نقش همسایگان در این روند چه بوده است، ثبات سیاسی به معنای دوام و استمرار نظم حکومتی است؛ یعنی وجود نظامی که بتواند به خواستها و نیازهای مردم پاسخ دهد، مشروعیت داشته باشد و زمینه تغییر قدرت را از راههای قانونی و مسالمتآمیز فراهم سازد، در مقابل، بیثباتی به معنای ناپایداری قدرت، بحران مشروعیت، کاهش کارآمدی دولت و استفاده از خشونت در رقابتهای سیاسی است، در افغانستان، هر سه عامل بیثباتی همواره وجود داشته است، حکومتها مشروعیت کافی در میان مردم نداشتهاند، نهادهای سیاسی ضعیف بودهاند و انتقال قدرت بیشتر با کودتا، جنگ یا فشار خارجی صورت گرفته است.
در کنار این عوامل داخلی، موقعیت ژئوپلیتیک افغانستان نیز سبب شده که این کشور همواره در مرکز توجه قدرتهای منطقهای و جهانی باشد، هر همسایه و هر قدرت فرامنطقهای، افغانستان را نه به چشم کشوری مستقل، بلکه به عنوان عرصهای برای تأمین منافع خود دیده است، همین امر سبب شده که بحران افغانستان هرگز داخلی باقی نماند و همواره رنگ و بوی رقابتهای بیرونی به خود بگیرد، پاکستان از نخستین روزهای استقلالش تا امروز در تحولات افغانستان نقش اساسی ایفا کرده است، منازعه دیرینه بر سر خط دیورند، پیوندهای قومی پشتونها در دو سوی مرز و رقابت اسلامآباد با هند سبب شده که این کشور همیشه به دنبال ایجاد نفوذ در کابل باشد، پاکستان در مقاطع مختلف از گروههای مختلف افغان حمایت کرده است، برای پاکستان فرقی نمیکند کدام گروه یا قوم مورد حمایت قرار گیرد، بلکه آنچه را که عمق استراتژیکش ایجاب کند از همان جریان سیاسی حمایت خواهد کرد، مشکل پاکستان ثبات افغانستان است، ثباتی که از پاکستان تبعیت نکند به مثابه بیثباتی برای این کشور است، هرگاه دولت حاکم بر افغانستان خلاف میل پاکستان گام بردارد، سیاسیون این کشور از مجرای شکل دهی گروه رقیب برای حکومت افغانستان وارد فاز ناامن سازی کشور خواهد شد؛ زیرا دولت قدرتمند و با ثبات در افغانستان به منزله تضعیف پاکستان محسوب میگردد و با وجود چنین دولتی ممکن است دیورند خواهی آغاز گردیده و هراس دارند که افغانستان از طریق پشتونهای آن سوی مرز ثبات پاکستان را به مخاطره بیاندازد؛ چنانچه اکنون مسئله «تیتیپی» را به نیروهای حاکم بر افغانستان پیوند میدهند.
ایران نیز از بازیگران مهم افغانستان است. پیوندهای تاریخی، فرهنگی و زبانی دو کشور انکارناپذیر است، تهران میخواهد که در افغانستان ثبات و امنیت برقرار باشد تا روابط اقتصادی، امنیت مرزها و جلوگیری از ورود مهاجرین غیر قانونی و مواد مخدر به گونهای درست مدیریت شود، تهران بارها گفته است که حکومتها میروند و میایند؛ اما این مردم افغانستان هستند که همواره در کشورشان ماندگارند، لذا حمایت از مردم افغانستان از دیرباز تا کنون استراتژی سیاست خارجی تهران را در قبال افغانستان شکل و بسط داده است، لذا به همین دلیل تهران حضور نیروهای غربی در افغانستان را بر نمیتابد چون این نیروها در افغانستان باعث نا امنی و تقویت گروههای تروریستی همچون داعش میگردند که ثبات و امنیت هر دو کشور در معرض تهدید قرار میگیرد.
کشورهای آسیای مرکزی نیز هر یک به نوعی در معادلات افغانستان نقش دارند ترکمنستان معمولاً سیاست بیطرفی را در پیش گرفته و سعی کرده از طریق همکاری اقتصادی و انرژی روابطش را با افغانستان حفظ کند، ازبکستان به دنبال دسترسی به بازارهای افغانستان و استفاده از مسیرهای حملونقل بوده است، تاجیکستان اما بیشتر نگاه قومی و زبانی داشته و از جریانهای مخالف طالبان پشتیبانی کرده است. این سه کشور اگرچه به اندازه پاکستان و ایران تأثیرگذار نبودهاند، اما تحولات افغانستان را از زاویه امنیتی و منافع اقتصادی خود دنبال کردهاند.
چین، همسایه شرقی، نسبت به کشورما حساسیت کمتری داشته است، اما از گسترش بنیادگرایی اسلامی در مرزهای خود، بهویژه در ایالت سینکیانگ، نگران است، چین میداند که ناامنی در افغانستان میتواند بر امنیت داخلیاش تأثیر بگذارد. به همین دلیل، ترجیح میدهد در افغانستان حکومتی با ثبات وجود داشته باشد، اما سیاست سنتی پکن پرهیز از دخالت مستقیم است. چین بیشتر به دنبال پروژههای اقتصادی و همکاریهای منطقهای است تا درگیر منازعات سیاسی و نظامی شود، گذشته نشان داده است که بسیاری از همسایگان افغانستان نقشی مثبت و بیطرفانه در تأمین ثبات این کشور ایفا نکردهاند، بسیاری از آنان بر اساس منافع ملی و امنیتی خود عمل کرده و افغانستان را وسیلهای برای رسیدن به اهدافش دانسته است، پاکستان به دنبال مهار هند و تأمین عمق استراتژیک بوده، کشورهای آسیای مرکزی به مسائل اقتصادی و امنیتی خود اندیشیدهاند و چین بیشتر نگاه امنیتی داشته است، در نتیجه، هرچند بسیاری همسایگان از ناامنی افغانستان متضرر شدهاند، اما اقداماتشان نهتنها به ثبات کمک نکرده، بلکه گاهی به تشدید بحران انجامیده است.
مسئله اصلی افغانستان این است که هیچ نظام سیاسی مقتدر و مشروعی در داخل شکل نگرفته که بتواند در برابر فشارهای خارجی مقاومت کند و در عین حال پاسخگوی نیازهای مردم باشد، در نبود چنین نظامی، همسایگان به راحتی در امور افغانستان دخالت میکنند و هر یک بخشی از بحران را به نفع خود مدیریت میکنند، راه برونرفت افغانستان از این چرخه باطل، اتکای صرف به همسایگان یا قدرتهای خارجی نیست. تنها زمانی که نخبگان سیاسی و اجتماعی افغانستان به یک توافق ملی واقعی دست یابند، نظامی همهشمول و مشروع بسازند و حقوق تمام اقوام و گروهها را به رسمیت بشناسند، میتوان انتظار داشت که ثبات سیاسی در کشور برقرار شود. در چنین شرایطی است که نقش همسایگان نیز میتواند سازنده باشد، زیرا آنان در چارچوب روابط عادی و بر اساس منافع مشترک با افغانستان تعامل خواهند کرد، نه از موضع مداخله و نفوذ.
در غیر این صورت، تجربه چهار دهه گذشته دوباره تکرار خواهد شد. همسایگان افغانستان هرگز حاضر نیستند منافع ملی خود را فدای منافع مردم افغانستان کنند. آنچه در عمل رخ داده و باز هم رخ خواهد داد، این است که هر یک از این کشورها در پی کسب امتیاز و نفوذ بیشتر هستند. بنابراین، تا زمانی که در داخل افغانستان وفاق ملی، نظام مشروع و کارآمد و سیاست خارجی بیطرفانه شکل نگیرد، نمیتوان انتظار ثبات پایدار داشت، افغانستان امروز در نقطهای حساس ایستاده است. طالبان اگرچه قدرت را در دست دارند، اما مشروعیت داخلی و بینالمللیشان زیر سؤال است. همسایگان با دقت اوضاع را زیر نظر دارند و هر یک میکوشند جایگاه خود را تثبیت کنند. در این میان، مردم افغانستان همچنان قربانی اصلی این بازیهای سیاسی و منطقهای هستند. آنان بیش از هر زمان دیگر نیازمند حکومتی هستند که صدایشان را بشنود، حقوقشان را پاس بدارد و کشور را از وابستگی و رقابتهای خارجی بیرون بکشد، بدون چنین تغییر بنیادی، آینده افغانستان همچنان مبهم خواهد بود و ثبات سیاسی، همچون گذشته، رؤیایی دستنیافتنی خواهد ماند.
نویسنده: عبدالحی مهمند

