بازیابی فرصت‌ها و تهدیدها برای افغانستان در آینه تحولات جهانی

تحلیلی از موقعیت تمدنی افغانستان در گذار نظم جهانی و چالش‌های ژیوپولیتیکی معاصر

در آستانهٔ تغییر نظم جهانی، هیچ صلحی پایدار نمی‌نمی ماند. قدرت‌های بزرگ در تدارک بی‌وقفه تقویت ظرفیت‌های جنگی و ذخایر استراتژیک‌است. امریکا به سرعت در حال انباشت انرژی، طلا و بیت‌کوین است تا پس از فروپاشی اقتدار (پترودالر)، بتواند با عرضه دالر دیجیتال جایگاه اقتصادی خود را حفظ کند.

اروپا، به‌ویژه آلمان، با روند صنعت‌زدایی گسترده روبه‌روست و تنها در پی ذخیره‌سازی مواد معدنی و توسعه تولیدات نظامی است.
چین نیز طی سه سال اخیر، با شدت بی‌سابقه‌ای گندم، ذرت و مواد اولیه معدنی را ذخیره کرده و با ارسال تجهیزات راکتی و مواد صنعتی به ایران، در حال تقویت جبهه مقاومت علیه محور غرب است.
کشورهای عربی آسیایی همچون عربستان، امارات، پاکستان و مصر، که به منافع غرب وابسته‌اند، در این بازی بزرگ، دچار سردرگمی راهبردی‌ مشاهده میگردد.
آنان در واقع به ابزاری در دست غرب برای مهار کریدورهای زمینی چین، روسیه، ایران و هند بدل شده‌اند و از طریق ایجاد بی‌ثباتی در افغانستان و اسیای مرکزی، مامور انسداد مسیرهای تجارتی این محور شرقی‌است.
در این میان، پاکستان، ترکیه و امارات عربی با پشتیبانی مالی و لوجستیکی از جریان‌های افراطی، به‌ویژه داعش در افغانستان، در پی ایجاد شوک امنیتی و تخریب محور ترانزیتی ایران–افغانستان–چین‌ میباشند؛ تا مانع از شکل‌گیری راه زمینی خراسان به چابهار شوند.

افغانستان در مرکز تلاقی بحران‌های ژیوپولیتیکی و زیست‌محیطی :
افغانستان امروز در میانه یکی از بزرگ‌ترین دگرگونی‌های ژیوپولیتیکی تاریخ معاصر قرار گرفته است.
از یک سو، تحولات ژیو‌اقتصادی شرق و غرب، و از سوی دیگر، بحران محیط‌زیستی و کم‌ابی، این کشور را در موقعیتی سرنوشت‌ساز قرار داده است.
در حالی‌که کشورهای اطراف افغانستان – به‌ویژه ایران، پاکستان و هند – درگیر بحران شدید ابی‌ هستند، پروژه‌های سدسازی در کشمیر ، بالای رودخانه‌های مرزی، می‌توانند اب را به (سلاح ژیو‌اکولوژیک) اینده تبدیل کنند.
افغانستان نیز اگر سدسازی بر دریاهای کنر و کابل را اغاز کند، بی‌تردید وارد مناقشه تازه‌ای با پاکستان خواهد شد.
در چنین شرایطی، افغانستان اگر به‌جای تقابل، بر مدیریت هوشمند منابع و همکاری منطقه‌ای تمرکز کند، می‌تواند اب را به اهرم نفوذ سیاسی و اقتصادی بدل سازد و محور گفت‌وگوی سازنده محیط‌زیستی در اسیای جنوبی گردد.

محور تخریب تمدنی: نقش پنجاب، ترکیه و امارات !
در سطح منطقه، سه بازیگر با اهداف متفاوت اما همسو، در جهت جلوگیری از شکل‌گیری مجدد محور تمدنی ایران و افغانستان فعالیت می‌کنند:
پنجاب پاکستان، ترکیه و امارات عربی.
پنجاب، با استفاده از ساختار استخباراتی ای‌اس‌ای، می‌کوشد افغانستان را در مدار وابستگی امنیتی و اقتصادی خود نگاه دارد. سیاست اسلام‌اباد بر این اصل استوار است که هرگونه همگرایی کابل با تهران و مسکو، باید در نطفه خنثی گردد.
از همین رو، گروه‌های تروریستی را در شرق افغانستان فعال نگاه می‌دارد تا زمینه توسعه اقتصادی و ثبات در این کشور را از بین ببرد.
ترکیه نیز در چارچوب راهبرد نیوعثمانی، پروژه پان‌ترکیزم را در اسیای مرکزی و شمال افغانستان پیاده می‌کند.
با ایجاد شبکه‌های فرهنگی و دانشگاهی، و نفوذ نرم در میان نخبگان قومی، ترکیه کوشیده است تا با طرح فدرالیسم قومی، تاجیک‌ها را از عقبه تمدنی خراسان جدا ساخته و هویت انان را در قالب روایت جعلی ترک‌تبار بودن بازتعریف کند.
این سیاست در حقیقت، ابزاری برای مهار نفوذ ایران و انسداد مسیر زمینی چین از افغانستان به بندر چابهار است؛ زیرا ترکیه نگران ان است که با فعال شدن این کریدور، نقش ژیو‌اقتصادی‌اش در منطقه کاهش یابد.
امارات نیز از منظر اقتصادی و مالی، در هماهنگی با ترکیه و عربستان، تلاش دارد تا با سرمایه‌گذاری غیرشفاف و حمایت از شبکه‌های سیاسی و رسانه‌ای وابسته، مانع نزدیکی اقتصادی ایران و افغانستان گردد؛ چراکه اتحاد تهران–کابل می‌تواند مسیر تجارت خلیج فارس را به چابهار منتقل کند و منافع اقتصادی دوبی و ابوظبی را تهدید نماید.

اشتراکات تمدنی پشتون‌ها با ایران و گسترش فرهنگ فارسی در حاکمیت‌های پشتونی :
در تاریخ افغانستان و خراسان بزرگ، پشتون‌ها نه تنها بیگانه با تمدن ایرانی نبوده‌اند، بلکه در تداوم آن نقش کلیدی داشته‌اند.
در دولت‌های لودی‌ها و سوری‌ها در هند، که از تبار افغان بودند، زبان رسمی و فرهنگی حکومت فارسی بود. شیرشاه سوری نظام مالی، اداری و راه‌سازی خود را بر الگوی ایرانی استوار ساخت و زبان فارسی را در سراسر هند گسترش داد.
احمدشاه درانی نیز، بنیان‌گذار افغانستان نوین، از فرهنگ و زبان فارسی در دربار خود بهره برد. سکه‌ها، فرمان‌ها و مکاتبات رسمی او همه به فارسی نگاشته می‌شد. در واقع، حکومت درانی نه گسستی از خراسان، بلکه تداوم سیاسی ان بود.
پشتون‌ها در کنار تاجیک‌ها، هزاره‌ها و سایر اقوام، وارثان تمدن مشترک خراسان بودند که بر پایه اسلام عرفانی، زبان فارسی و عقلانیت فرهنگی استوار بود.

طرح استخباراتی فدرال‌خواهی؛ از پان‌ترکیزم تا تحریف تاریخ خراسان :
در دو دهه اخیر، پروژه‌ای تحت عنوان (فدرال‌سازی قومی) از سوی حلقات وابسته به ترکیه و برخی نهادهای غربی ترویج یافته است.
در ظاهر، این گفتمان به‌نام عدالت قومی مطرح می‌شود، اما در واقع بخشی از طرح استخباراتی پان‌ترکیزم برای شکستن پیوند فرهنگی تاجیک‌ها و هزاره‌ها با میراث خراسان است.
در این پروژه، با القای روایت جعلی (ترک‌تبار بودن هزاره‌ها و تاجیک‌ها)، تلاش می‌شود انان از پیوند تمدنی با ایران و زبان فارسی جدا شوند و به حلقه فرهنگی ترک‌زبانان اسیای میانه ملحق گردند.
اما شواهد تاریخی و زبان‌شناختی، این ادعا را کاملا مردود می‌سازد. زبان فارسی، ادبیات مشترک، و تاریخ فکری خراسان از غزنی تا بخارا، همه گواه پیوند ناگسستنی این اقوام با بستر تمدن ایرانی- خراسانی است.
گفتمان فدرال‌خواهی قومی، در واقع پوششی برای تکه‌ تکه‌سازی افغانستان و مهار همگرایی ژیو‌فرهنگی ان با ایران است.

تمدن خراسان؛ بنیاد وحدت اقوام افغانستان :
تمدن خراسان بر محور ایمان، زبان و خرد شکل گرفت، نه نژاد و قومیت.
در این سرزمین، پشتون، تاجیک، هزاره، اوزبک و بلوچ، همه در ساختن هویت مشترک فرهنگی سهیم بودند.
فرهنگ فارسی، دین اسلام و روح عدالت‌خواهی، پایه‌های پیوندی بودند که مرزهای قومی را از میان برداشته و (ملت فرهنگی خراسان) را پدید اوردند.
از همین منظر، تلاش برای جایگزینی هویت خراسانی با گفتمان قومی و نژادی، تلاشی برای نابودی حافظه تمدنی افغانستان است.
نجات افغانستان در بازگشت به همان پیوند دیرینه نهفته است: وحدت فرهنگی، دینی و تمدنی با جهان ایرانی.

نتیجه‌ :
افغانستان در کانون دگرگونی‌های ژیوپولیتیکی و تمدنی جهان قرار دارد.
محورهای نیابتی – از پنجاب تا ترکیه و امارات – با بهره‌گیری از ابزار قوم‌گرایی، فدرالیسم و پان‌ترکیزم، می‌کوشند تا مانع از احیای پیوند تمدنی ایران و افغانستان شوند.
اما ریشه‌های تاریخی این سرزمین نشان می‌دهد که پشتون‌ها، تاجیک‌ها و هزاره‌ها، هر سه شاخه‌های یک درخت کهن‌اند که ریشه در خاک خراسان دارند.
اگر افغانستان و ایران در مسیر منافع مشترک ژیو‌اقتصادی، فرهنگی و محیط‌زیستی حرکت کنند، می‌توانند بنیان یک کنفدراسیون تمدنی شرق اسلامی را پی‌ریزی نمایند؛
قطبی که نه بر قومیت، بلکه بر خرد، ایمان و تاریخ مشترک استوار خواهد بود — و پرچم خراسان را بار دیگر، به‌عنوان نماد صلح، دانش و استقلال در اسیای نوین برافرازد.

نویسنده: سید باقرشاه احمدی

لینک کوتاه

https://sarie.news/s121n
دکمه بازگشت به بالا