تشتت و قومگرایی عامل بیثباتی افغانستان

همه ما با نگرانی روز افزون از تداوم بحران و وخامت اوضاع سیاسی موجود کشور و ابهام در دورنمای سیاسی آیندهٔ آن رنج میبریم. حوادث سیاسی امروز انعکاس تاریخ نزدیک و تاریخ دور ماست. از این رهگذر قرار دادن و تفسیر حوادث امروزی بر مبنای حوادث تاریخی کشور در دانستن بهتر حوادث و یافتن راههای گذر از پرتگاه فعلی کمک میکنند. جوانان ما حق دارند تاریخ کشور خود را بدون تعصب بدانند، کودتای نظامی ۲۶ سرطان سال ۱۳۵۲ نقطهٔ عطفی در تاریخ معاصر کشور ما محسوب میگردد. با این کودتا دولت شاهی مشروطه متکی به قانون اساسی در افغانستان سرنگون شد و یک دولت جمهوری مطلقه به زعامت سردار محمد داوود خان صدر اعظم اسبق و پسر کاکای شاه جانشین آن گردید. دوران پنج سالهٔ بعدی باآنکه یک دوران سرکوب و خفقان محسوب میگردد اما از نظر امنیت، آرامش و رفاه اجتماعی و بنیان گذاری زمینههای انکشاف اقتصادی یک دوران استثنایی طلایی را در کشورتشکیل میدهد. متاسفانه عمر این دوران توأم با امنیت کوتاه بود. با توجه به ترکیب نیروهای درونی بنیان گذار نظام جمهوری داوودخان و نادیده گرفتن داوود خان به خطری که کنار زدن این نیروها میتوانست برای رژیم او فراهم کنند میتوان این دوران را دوران آرامش قبل از طوفان نامید. بخصوص با توجه به آن که عاملین کودتای هفت ثور ۱۳۵۷ قادر به سرنگونی نظام جمهوری داوود خان شدند میتوان باور داشت که این طوفان اجتناب ناپذیر بود.
اگر کودتای داوود خان شیرازهٔ نظام تاریخی-عنعنوی سیاسی کشور را که از زمان احمدشاه ابدالی ادامه داشت با یک ایدیولوژی ملیگرایانه برهم زد، کودتای هفت ثور ۱۳۵۷ شیرازه نظام سیاسی و اجتماعی کشور را با تکیه بر یک ایدیولوژی طبقاتی تهدید کرد و با اقدامات ناشیانه، ظاهری و دنباله رو از الگوی نظام پوسیدهٔ سیاسی یک حزبی اتحاد شوروی تمام عناصر سازندهٔ جامعهٔ افغانستان را به خطر انداخت. در نتیجه مقاومت در برابر آن همگانی شد تا جایی که یک و نیم سال بعد از کودتا دولت بالای 35 فُیصد ساحهٔ کشور حاکمیت خودرا از دست داده بود (در زمان سرشماری سال ۱۳۵۸هجری شمسی در 35 فیصد مناطق کشور امنیت موجود نبود). اقدامات داکتر نجیب الله برای برگشت به ارزشهای ملیگرایانه در شرایط بی تفاوتی جامعهٔ جهانی بشمول اتحاد شوروی سابق و خشکیدن منابع مالی دولت پسا اتحاد شورَوی در افغانستان بسیار دیر و بسیار کم بود، بنابر آن در نتیجهٔ دو کودتای نظامی پی هم ثبات سیاسی افغانستان برهم خورد و افغانستان دچار یک بحران سیاسی شد که بیش از چهار دهه است ادامه دارد.
در انتخاباتهای دوران جمهوریت نیز صف بندیهای سیاسی و اجتماعی کشور بر مبنای خطوط قومی، زبانی و سمتی برجسته گردید. میلیونها نفر از مردم کشور با شور و شوق در سایۀ تهدیدات امنیتی به پای صندوقهای آراء رفتند و در انتخابات سهم گرفتند. آنچه بررسی آرای ریخته شده به وضاحت نشان داد این بود که مردم ما بطور عمده، و گذشته از بعضی استثناآت محدود، همه بر اساس خطوط قومی، زبانی و سمتی رأی دادهاند. بصورت عموم پشتون به پشتون رای داده، تاجیک به تاجیک و هزاره به هزاره، اوزبیک به اوزبیک. روشنفکران ما و حتی روشنفکران چپی ما از این امر مستثنی نبودند. از یک کشور عمیقاً عنعنوی نمیتوان چیزی غیر از این توقع داشت، بخصوص که احزاب و تنظیمهای جهادی در سالهای مقاومت بر ضد اتحاد شوروی و دولت حزب دموکراتیک خلق و وارث آن حزب وطن، بر مبنای خطوط قومی، زبانی، مذهبی و سمتی تشکل یافته فعالیت میکردند، دنیای غرب در تعقیب منافع خود از افراطیترین جهادیون اسلامگرا در افغانستان، عراق، سوریه، یمن و لیبیا حمایت کرد. مجاهدین در سال 1992، طالبان در سال 1996 و ائتلاف شمال در سال 2001 مثالهای بارز آن در افغانستان اند. منافع غرب مطابق به زمان و مکان تغییر مییابند و هماهنگ با آنها، دوستان و دشمنان غرب در تغییرند. اگر کسی این الفبای سیاستهای جهان غرب را نداند، همیشه در تعجب، سردرگمی و گمراهی خواهد بود!
کنفرانس بن، قانون اساسی و امیدواریها
سقوط طالبان در سال 2001م، تشکیل کنفرانس بن، ایجاد دولت موقت به اشتراک تمام نیروهای ضدطالبان و بالاخره تصویب قانون اساسی “جمهوری اسلامی افغانستان” در سال 2003 توسط لویه جرگه با حمایت قاطع تمام نیروهای سیاسی و ملی و وعدۀ کمکهای ملیاردها دالر انکشافی از طرف کشورهای غربی، برای مردم ما مانند نسیم فرحبخش نوید یک دورنمای درخشان، یک دورنمای پر از صلح، صفا، آرامش و رونق میداد؛ اما دریغا که گردانندگان کنفرانس بن و لویه جرگه با نادیده گرفتن و حذف یکی از بازیگران مهم سیاسی آن زمان که طالبان بود دانسته یا نادانسته تخم ناآرمی را در این سرزمین کاشتند، وقتی این نیروی سیاسی پیشنهاد میکند که حاضر است در دولت افغانستان سهم بگیرد این پیشنهاد نادیده گرفته میشود، در هر کشور دیگری در چنین شرایطی نیروهای سیاسی و اجتماعی ضد جنگ اختلافات خود را کنار میگذاشتند و باهم دست به دست داده جبهۀ واحدی میگشودند، در عین زمان تمام کوشش خود را انجام میدادند تا با درک نارسایی پروسه صلح و دولت سازی در سالهای 2001-2003 به اصلاح نواقص بپردازند، کوشش کنند دولت جدید افغانستان همهپذیر و همه شمول گردد. اما نه! در افغانستان کسانیکه با بمبهای طیارات بی 52 امریکایی، دالرهای سی آی ای، اسلحۀ بی حد و حسر اردوی امریکا به قدرت رسیدند، به فرعونهای سیاسی-اقتصادی در کشور مبدل شدند، راضی به همه پذیری نبودند، راضی به شراکت دیگران در قدرت نبودند و تمام قدرت را برای خود میخواستند و میخواهند، شکستهای پیاپی در پروسههای دموکراتیک نه تنها چشمان این فرصت طلبان و تمامیت خواهان را باز نکرد بلکه تصمیم آنها را در تخریب شالودههای تاریخی و ملی این کشور جدیتر، راسختر و عاجلتر ساخت، یا همة قدرت در دست این فرعونها باشد یا این که این کشور را خراب میکنند!
یکی قبول ندارد که در این سرزمین از دهها هزار سال به اینطرف انسانها میزیستهاند، از پنجهزار سال به اینسو تمدنی را ایجاد کردهاند و از زمان احمد شاه ابدالی (سال 1747م) به اینطرف کشور و دولت مستقلی را بنیاد نهادهاند، دیگری کشور مستقل و دولت افغانستان را ساختۀ استعمار انگلستان میداند و با گستاخی امپراطوری ابدالی و سه جنگ قهرمانانۀ مردم افغانستان در مقابل تجاوزهای استعمار انگلیس را نادیده میگیرد، اخیراً تعداد دیگری از افغان بودن خود انکار میکنند و چون میدانند با موجودیت اسم افغانستان، ملیت مردم آن ناگزیر “افغان” خواهد بود بنابر آن ایجاد اتوپیای خیالی خود را با تغییر نام افغانستان میخواهند آغاز کنند، لذا با این وضعیت ناگوار که هرکسی سازی میزند و قومش را به اطاعت و فرمانبرداری دعوت میکند تا این کشور به سمت تجزیه و عدم همپذیری گام بردارد و هیچ گامی در راستای همپذیری و ثبات سیاسی آینده بر نمیدارند نمی توان انتظار داشت که به این زودیها ثبات و امنیت در افغانستان حاکم گردد، برای چشم انداز امنیت و ثبات باید هرگونه تفکر قومی-قبیلهای کنار گذاشته شود و چتر بزرگ منافع ملی چشم انداز عموم مردم افغانستان باشد، کارت قومیت طی پنج دهه امتحانش را داده است و اگر قرار بود از آن به نان و نوایی برسند رسیدهاند، از این به بعد این کارت پاسخگوی نیازهای مردم افغانستان نیست در عصر جهانی شدن همه نگاهها ملی و بر محور منافع ملی است جز اینکه چند تا رهبر و رهبرزاده در افغانستان که قومیت برای شان همچون گاو شیری است به آن دیکته میکنند تا منافع شخصی شان تأمین و منافع ملی زیرپا گردد، این طرز نگرش نمیتواند منافع ملی را تأمین و نه منافع شخصی از آن حاصل میگردد، راه دستیابی به تأمین امنیت و ثبات که خیر همگان در آن نهفته است، خودگذری و تجمع بر محور پرچم افغانستان است و همه باید خود را متعلق به این خاک پنداشته و در حد توان برای بهبودی اوضاع و چشمانداز آینده تلاش کنند.
نویسنده: شکرالله حمیدی

