تنازع سیاسی افغانستان و پاکستان؛ تقابل یا تعامل؟

روابط افغانستان و پاکستان، از آغاز تشکیل پاکستان در سال ۱۹۴۷ تا امروز، همواره در مرز باریکی میان همکاری و رقابت حرکت کرده است. دو کشور که از نظر تاریخی، فرهنگی و مذهبی پیوندهای عمیق دارند، در عرصۀ سیاسی و امنیتی همواره درگیر بیاعتمادی و منازعه بودهاند.
در این میان، آتشبس اخیر میان دو کشور در اکتبر ۲۰۲۵، در ظاهر گامی برای آرامش، اما در واقع نشانهای از تداوم یک بحران تاریخی است که ریشههای عمیقی در ساختار روابط دوجانبه دارد.
۱. پیشزمینه تاریخی و علل ریشهای تنشها
اختلاف بر سر خط دیورند، که از زمان استقلال پاکستان تاکنون پابرجاست، هسته اصلی تنشهای سیاسی میان کابل و اسلامآباد است. افغانستان هیچگاه این خط را بهعنوان مرز رسمی نپذیرفت، و پاکستان نیز با بهرهگیری از موقعیت ژئوپولیتیکی خود، سعی در تثبیت آن بهعنوان مرز بینالمللی داشته است.
در سالهای پس از جهاد ضد شوروی و سپس در دوران حضور نیروهای ناتو، هر دو کشور درگیر بازیهای متقابل امنیتی و اتهام حمایت از گروههای تندرو شدند. پاکستان بارها افغانستان را مأمن تحریک طالبان پاکستان (TTP) دانسته و طالبان نیز، در پاسخ، اسلامآباد را به حملات غیرقانونی هوایی و مداخله در امور داخلی متهم کرده است.
۲. وضعیت کنونی و مفهوم آتشبس
درگیریهای اخیر در امتداد مرز اسپینبولدک و وزیرستان، دهها کشته و زخمی برجا گذاشت و تهدیدی جدی برای گسترش جنگ میان دو کشور بود.
در چنین فضایی، آتشبس ۴۸ ساعتهای با میانجیگری چین و حمایت سازمان ملل برقرار شد.
این آتشبس اگرچه کوتاه بود، اما از نظر سیاسی اهمیت فراوانی داشت، زیرا نخستین نقطۀ تماس رسمی و هماهنگ میان کابل و اسلامآباد پس از ماهها تنش نظامی محسوب میشد.
از دید تحلیلی، این آتشبس نه از سر اعتماد، بلکه نتیجه فشارهای داخلی، اقتصادی و منطقهای بر دو طرف بود:
طالبان نیاز داشتند از گسترش درگیری جلوگیری کنند تا مشروعیت داخلی و ثبات سیاسی خود را حفظ کنند.
پاکستان نیز در شرایط بحرانی اقتصادی و ناامنی داخلی، تحمل گشودن جبههای تازه را نداشت.
۳. بُعد سیاسی و منطقهای آتشبس
از منظر سیاسی، آتشبس اخیر را میتوان نمایانگر واقعگرایی ناگزیر دو کشور دانست.
اسلامآباد و کابل هر دو میدانند که تداوم خصومت، منافع هیچکدام را تأمین نمیکند. با این حال، بیاعتمادی عمیق میان آنان و نبود یک چارچوب پایدار همکاری، مانع از شکلگیری روابط متوازن شده است.
در سطح منطقهای، قدرتهایی چون چین، ایران، قطر و هند نقش مهمی در مسیر آتشبس دارند:
چین خواهان ثبات در مرز افغانستان برای حفظ پروژههای اقتصادی خود است.
قطر و ایران تلاش دارند میانجیگر گفتوگوهای سیاسی شوند.
در مقابل، هند از تضعیف موقعیت منطقهای پاکستان سود میبرد و تحولات را با حساسیت دنبال میکند.
بنابراین، آتشبس صرفاً موضوعی میان دو کشور نیست، بلکه بخشی از معادلات امنیتی و ژئوپولیتیکی جنوب آسیا به شمار میرود.
۴. چالشهای اساسی در مسیر صلح پایدار
1. عدم توافق بر سر مرز دیورند که همچنان سرچشمۀ منازعات سیاسی است.
2. فعالیت گروههای مسلح فرامرزی (بهویژه TTP) که بهانهای برای اقدامات نظامی متقابل فراهم میکنند.
3. نبود مکانیسم نظارت و اعتمادسازی مرزی برای جلوگیری از سوءتفاهمها.
4. فقدان تعامل دیپلماتیک ساختاریافته میان دولتها و نهادهای امنیتی دو کشور.
5. فشارهای اقتصادی و بیثباتی داخلی در هر دو کشور که توان مدیریت بحران را محدود میکند.
۵. فرصتها و راهحلها
اگرچه فضای بیاعتمادی عمیق است، اما آتشبس کنونی میتواند نقطۀ آغاز یک گفتوگوی واقعی برای همکاری دوجانبه باشد.
برخی فرصتها و پیشنهادها عبارتاند از:
۱. ایجاد کمیسیون مشترک مرزی برای مدیریت حوادث و نظارت بر آتشبس؛
۲. آغاز گفتوگوهای امنیتی و اقتصادی منظم میان کابل و اسلامآباد با میانجیگری بیطرف منطقهای؛
۳. تمرکز بر همکاریهای تجاری و ترانزیتی برای کاهش انگیزههای خصومت؛
۴. تقویت دیپلماسی فرهنگی و رسانهای جهت بازسازی اعتماد میان ملتها؛
۵. همکاری برای مهار تروریزم فرامرزی از طریق تبادل اطلاعات امنیتی.
در نهایت می توان گفت، روابط افغانستان و پاکستان، همچون آینهای از تضادهای تاریخ معاصر جنوب آسیا است: پیوند در ریشهها، اما فاصله در سیاست.
آتشبس اخیر اگرچه کوچک و موقت است، اما میتواند جرقهای برای آغاز فصل تازهای از درک متقابل و تعامل سازنده میان دو کشور باشد.
اگر کابل و اسلامآباد بتوانند دشمنی تاریخی را به رقابت سازنده و همکاری استراتژیک بدل کنند، نهتنها امنیت دو ملت تضمین خواهد شد، بلکه ثبات در سراسر منطقه جنوب و آسیای مرکزی تقویت میشود.
اما اگر این فرصت نیز از دست برود، آتشبس کنونی همچون نفسی کوتاه در میان طوفان تاریخ خواهد بود، آرامشی زودگذر در میانه گردباد بیاعتمادی و خشونت.
نویسنده: سید عبدالحمید رضوی