جنگ 12 روزه، فرار پسر نتانیاهو به امریکا

اخیرا پسر نتانیاهو در مصاحبه با یکی از رسانههای اسرائیلی میگوید که حین داغ بودن آتش جنگ به امریکا گریخت و تا ختم جنگ در آنجا به سر میبرد، بازتاب این خبر در رسانههای جهانی واقعیت درونی رژیم اسرائیل و تفاوت میان مقامات رژیم و مردم سرزمینهای اشغالی را یبش از هر زمان دیگر آشکار ساخت، در جنگ 12 روزه در حالیکه جوانان اسرائیلی زیر آتش خمپارهها و موشکها باقی مانده بودند و بهترین حالت شان مخفی شدن در پناهگاهها بود، اما فرزندان مقامات این رژیم و خانوادههای شان به خارج از کشور فرار کرده بودند، این یعنی هر آنچه که به سر ملت می آید مهم نیست و فقط خودشان در امان باشند، این مصاحبه در واقع بازتاب دهنده وضعیت داخلی و صف بندیهای طبقاتی در سرزمینهای اشغالی است، حکومت استکباری سرزمینهای اشغالی میان خود و مردم چنان خط فاصله ترسیم کرده است که نظام طبقاتی به وضوح در آن دیده میشود در روزهایی که این حکومت حتی پناهگاهها را در اختیار مردم قرار نمیدادند و مسیرهای پرواز هوایی را مسدود کرده بودند؛ اما در همین بحبوحه فرزندان و خانوادههای خود شان به راحتی در هر نقطه از جهان که میخواستند پناهگزین میشدند و این به معنی فراموشی مردم در اوضاع اضطراری و تقویت نظام طبقاتی است.
در روزهایی که موشکهای ایران همچون سایههای ابر فضای سرزمینهای اشغالی را تاریک ساخته بود و رژیم نتانیاهو سانسور شدید بر رسانههای داخلی وضع کرده بود، در واقع نوعی بی پروایی به جان و مال مردم بود تا میزان تلفات و خسارات ناشی از این حملات نمایان نگردد و جوانان این سرزمین تحت هر شرایط حاضر باشند که زیر غرش موشکها و در دل پناهگاهها روزگار سپری کنند؛ زیرا خودشان خانوادههای شان را به سرزمینهای امن منتقل کرده بودند و ابایی نداشتند که جان و مال مردم در معرض آسیب قرار گیرد. در وضعیت جنگ و قتل و کشتار جوانان سرزمینهای اشغالی در عسکری به سر میبردند؛ ولی فرزندان مقامات در نایتکلپ های امریکا و اروپا روزهای آسوده توأم با آرامش خاطر را سپری میکردند، واقعیت این است که نظامهایی بقا و ماندگاری دارند که تفاوت میان مردم عادی و فرزندان مقامات وجود نداشته باشد، وقتیکه چنین مرزهای تفکیک ترسیم گردد، مردم نسبت به حکومتها دلسرد شده و همکاریهای لازم را برای حفظ و بقا انجام نخواهند داد. انصاف این است که نفوس یک سرزمین اعم از مقامات و مردم عادی در برابر مملکت و قوانین حاکم بر آن مکلفیت و مسئولیت یکسان داشته باشند و در حرف و عمل این یکنوایی و همسانی مشهود باشد، نه اینکه در شعار و در روزهای سخت مملکت متعلق به همه باشد وقتیکه مشکلات سپری شد، تنها قشر سیاسیون خود را حاکم بلامنازع و صاحب ملک احساس کنند، در چنین حالت، ریزش و فروپاشی در نظامهای سیاسی امر اجتناب ناپذیر است.
اما اگر همین وضعیت را در جبهه مقابل «محور مقاومت» نظری بیاندازیم، آنان روزهای سخت جنگ را در داخل کشور و کنار مردم سپری کردند، جمهوری اسلامی ایران و در رأس آن آیت الله خامنهای نه تنها که ایران را ترک نکرد؛ بلکه با روحیه بخشیدن به مبارزین خطوط نبرد، آنان را به ایستادگی و مقاومت ترغیب و هدایت میکرد؛ این اوضاع متفاوت به همان میزان تأثیراتی در جبهه نبرد نیز بجا گذاشت، نیروهای مسلح ایران با اتکا به نیروی ایمان و دستورات رهبری، چنان فشارهای بی سابقهای بر رژیم اسرائیل وارد کرد که در تاریخ سرزمینهای اشغالی کمتر نظیر آن را شاهد بوده ایم، زیرا قوای مسلح ایران و مردم، دوشادوش کنار هم ایستادند و مقامات نیز در رأس امور قرار داشتند، این مثلث داخلی باعث گردید که برتری نظامی و تسلیحاتی ایران در میدان مبارزه برجسته گردد، تا جایی که در اواخر جنگ، آسمان سرزمینهای اشغالی کاملا در اختیار موشکها و ریزپرندههای ایران قرار داشت، در واقع همدلی و عدم تفاوت میان مقامات حکومت و مردم بود که این پیروزی را برای ایران رقم زد، اگر در این سو نیز همانند رژیم اسرائیل فاصله طبقاتی میان دولت_ملت وجود داشت طبعا که مردم در همکاری با نظام انگیزه کمتری میداشتند و پیروزی امر دشوار مینمود، در واقع علاوه بر ساز و برگ تسلیحاتی، آنچه که گزینههای پیروزی را برای ایران رقم زد همدلی میان دولت و ملت بود که در جبهه مقابل این مزیت وجود نداشت و ناگذیر جنگ را باختند.
در سایر حوزههای مقاومت نیز اگر در نظر داشته باشیم، مقامات و سربازان عموما با خانوادهها و اقارب شان در داخل کشور سپری میکنند، این چنین نیست که سربازان مشغول جنگ باشند و مقامات در عیش و عشرت سپری کنند، اگر به فلسطین نظر بیاندازیم اسماعیل هنیه و یحیی السنوار بزرگترین رهبران این کشور تا آخرین نفسهای حیات در حال مبارزه و میان مردم شان حان را برای آزادی اهدا کردند، خانوادههای این دو رهبر نیز عموما در غزه بودند و چه بسا از بستگان شان را در نبرد با رژیم اشغالگر از دست دادند، در کشور یمن نیز که کمربند مستحکم مقاومت محسوب میگردد، سید عبدالمالک الحوثی و خانواده اش در کشور به سر میبرند و اگر هر گونه حمله از جانب امریکا و اسرائیل صورت گیرد، ابتدا او و خانواده اش را هدف میگیرند؛ سپس نوبت به مردم عادی میرسد، همینطور حزب الله لبنان از خانواده سید حسن نصرالله تا رهبر کنونی این حزب عموما در داخل لبنان هستند و هرگونه ریسک ناشی از جنگ را به جان خریده اند تا با مردم یک رنگ باشند و کدام تفاوتی در این زمینه احساس نگردد؛ ولی از آوان اشغال فلسطین تا کنون به یاد نداریم که در جریان جنگ و روزهای سخت یکی از فرزندان و اعضای خانواده سران رژیم اشغالگر در صحنه حاضر بوده باشند و یا در این مسیر قربانی داده باشند و این مردم سرزمینهای اشغالی است که همواره قربانی مطامع و تمامیتخواهی های سران رژیم شده اند، لذا وقتیکه مرزهای تفاوت اینگونه ترسیم گردد به یقین میتوان گفت که چنین رژیم در جنگ و رویارویی شکست خواهد خورد و مردم در همکاری با آن خود را قربانی نخواهند کرد.
یادداشت اختصاصی / خبرگزاری سریع
لینک کوتاه