حق تلفی زنان افغان در سایه عرف و سنت‌های خلاف دین

خشونت چه خفیف و چه شدید، پدیده‌ی همیشگی و همه‌جایی است که در هر مقطعی از تاریخ بشری و در تمام فرهنگ‌های انسانی ظهور و بروز داشته و هم‌اکنون نیز در گوشه و کنار دنیا متناسب با ویژگی‌های فرهنگی، اجتماعی، و قومی نسبت به اقشار گوناگون اجتماعی اعمال می‌گردد؛ اما خشونت نسبت به زنان در تمام ادوار تاریخ و در تمام فرهنگ‌ها، نسبت به سایر اقشار، از بسامد بالایی برخوردار بوده و هست. تابه‌حال، علی‌رغم پیشرفت‌های فرهنگی نسبت به حقوق زنان و بهتر شدن نگاه‌ها به زن، در کشورهای پیشرفته دنیا، گونه‌هایی از خشونت و تبعیض جنسیتی در رفتار و پندار مردمان آن دیار نیز مشاهده می‌گردد.

در کشور افغانستان، که ازنظر تاریخی در آخر قافله تمدن بشری و در ته کاروان تحرکات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و … قرار دارد، خشونت در تمام ابعاد خودش نسبت به‌تمامی اقشار اجتماعی و گروه‌های انسانی اعمال گردیده و همواره بیداد می‌کند. لذا تاریخ افغانستان سراسر با خشونت گسترده قرین بوده و هرگز روی صلح، آرامش و برادری و برابری را به خود ندیده و تجربه نکرده است. بدین‌جهت از پس‌مانده‌ترین کشورها و غیر متمدن‌ترین ملت‌ها در دنیای امروز است. تمدن و پیشرفت از مهار خشونت و رسیدن به یک امنیت نسبی به وجود می‌آید. وقتی بنیان‌های فکری، روحی، اخلاقی یک ملت یا یک مجموعه انسان در یک سرزمین در آتش خشونت و پرخاشگری می‌سوزد چگونه نیروی خلاقه و استعدادهای طبیعی بارآور گشته و به ثمر بنشیند؟ مهار خشونت زمینه اولیه رسیدن به پله‌های تکامل و رسیدن به مرحله خلق تمدن و پیشرفت و تعالی است.

افغانستان امروز اگر نتوانسته با کاروان تمدن بشری همراه گردد؛ به خاطر این است که نتوانسته خشونت‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی را مهار، و در مرحله‌‌ای از تکامل اجتماعی خویش قرار گیرد که رفتارهایش مدنی گردیده و امنیت‌های فردی و اجتماعی را به ارمغان آورد و از این رهگذر استعدادها شکوفا و در مسیر سازندگی و خلاقیت و ابتکار قرارگرفته به‌پیش بتازد و نیروی تخریب و انتحار و انفجار تبدیل به رفتار سازنده و بایسته و به نفع جامعه و مردم گشته و به جریان افتد، به همین دلیل لازم و ضروری است که موضوع خشونت در افغانستان موردتوجه، بحث، کاوش و بررسی و پژوهش قرار گیرد تا بستری فراهم گردد که کم‌کمک و آرام‌آرام از این مرحله‌ی رکود و انجماد دیرینه‌ی تاریخی خویش بیرون آمده و به‌سوی افق‌های نو و روشن رهنمون گردیم.

با توجه به اینکه ابعاد وسیع جامعه افغانستان با خشونت و قصاوت‌های اجتماعی مواجه است؛ اما در این میان زنان بیش از هر طیف اجتماعی دیگری در معرض خشونت‌های اجتماعی و خانوادگی قرار گرفته‌اند، زن افغان به دلیل سنت‌های رایج در جامعه همواره با عناوین «سیاسر» «ضعیفه» و جنسیت قابل ترحم و کیسه‌ی خالی کردن خشم جامعه و مردهای خانواده پنداشته شده و غیر از این دیگر انتظاری از آنان نمی‌توان داشت، در حالیکه این نگاه و طرز تلقی مرد افغان کاملا با نص صریح قرآن کریم در مورد زنان است، اگر بخواهیم ببینیم نظر قرآن درباره خلقت زن و مرد چیست، لازم است به مساله سرشت زن و مرد- كه در سایر كتب مذهبى نیز مطرح است- توجه كنیم. قرآن در این موضوع سكوت نكرده است. باید ببینیم قرآن زن و مرد را یك سرشتى می‌‏داند یا دو سرشتی؛ یعنى آیا زن و مرد داراى یك طینت و سرشت می‌‏باشند و یا داراى دو طینت و سرشت؟ قرآن باکمال صراحت درآیات متعددى می‌فرماید كه زنان را از جنس مردان و از سرشتى نظیر سرشت مردان آفریده‌‏ایم. قرآن درباره آدم اوّل مى‏‌گوید: «همه شمارا از یك پدر آفریدیم و جفت آن پدر را از جنس خود او قراردادیم» (سوره نساء آیه 1)

اما در افغانستان حقوق زنان به اشکال و شیوه‌های مختلف پامال می‌گردد، با توجه به اینکه مردم افغانستان خود را مسلمان دو آتشه می‌پندارند و در رعایت ظواهر دین اسلام خود را پیشتاز می‌شمارند، اما عملکرد بسیاری از مردم در قبال زنان کاملا مغایر با نصوص صریح قرآن‌کریم و رهنمودهای این کتاب الهی است، در قرآن‌کریم ابعاد مختلف حقوق زنان از حقوق مدنی و میراث گرفته تا سهم‌شان در عرصه سیاست و حکومت اشاره شده است، اما در جامعه افغانستان به هیچ یکی از آن‌ها توجه نمی‌گردد، در این نوشته به چند نمونه از نقض فاحش حقوق زنان در افغانستان اشاره می‌کنیم که به عنوان سنت و عرف پذیرفته شده جامعه علیه شریعت اسلامی جا افتاده و مردم این سنت خرافاتی را بر قوانین تشریعی مقدم می‌دارند.

در شریعت اسلامی در نکاح میان زن و مردم رضایت دو جانب شرط است؛ اما در عرف و سنت‌های حاکم بر جامعه افغانستان این حق زن به کلی نادیده گرفته می‌شود، هنگام نکاح، یکی از بستگان نزدیک به زن به عنوان وکیل نزد ملا حاضر می‌شود، زن در جلسه نکاح خواسته نمی‌شود، این وکیل که پدر یا برادر و یا یکی از اقارب دختر است بدون رضایت زن به نکاح کننده می‌گوید که موکل‌ام به این ازدواج راضی است، در حالیکه بسیاری از دختران رضایت ندارند، درست است که ظاهر آن نکاح گفته می‌شود؛ اما وقتیکه رضایت دختر نیست این نکاح اساسا باطل است و نطفه‌ای هم که از آن شکل می‌گیرد غیر شرعی است، در مسئله میراث هم همین وضعیت را داریم، زن در شریعت اسلام حق ارث دارد؛ اما در افغانستان زنان از این حقوق محروم اند؛ زیرا سنت‌های حاکم بر جامعه زن را از آن محروم کرده است و این وضعیت کاملا خلاف شریعت اسلام است، در عرصه آموزش و پرورش نیز تعلیم بر هر مرد و زن مسلمان فرض است؛ اما در افغانستان زنان از این حق و حقوق محروم می‌گردند، این همه بار خشونت که بر وضعیت زندگی زنان افغان سایه افگنده است، روزی یقه‌گیر تمام اهالی این سرزمین خواهد شد، وقتی‌که شعارها اسلامی و عملکردها خلاف دین است یعنی اینکه جامعه از معنویت کاملا به دور است هرچند که شعارهای دین داری گوش فلک را کر کند و تظاهر به دین رفتار روزمره مردم را شکل دهد، تا زمانیکه در این سرزمین زنان مطابق آموزه‌های اسلامی و انسانی به حق و حقوق شان دست نیابند نمی‌توان دورنمایی روشن و نجات بخش برای این سرزمین امیدوار بود؛ زیرا زنان به مثابه نیم پیکر جامعه نقش بارز و ارزنده‌ای در تعیین نوعیت جامعه دارند، از ابتکارات و خلاقیت‌هایی که زنان از آن بهره‌مند هستند تا تربیت فرزند سالم و مثمر، همه و همه به زنان ربط دارند وقتیکه ما زنانی توانمند و آگاه نداشته باشیم در تربیت نسل نوین با مشکل مواجهیم و نمی‌توان انتظار بهبودی نسل‌های جدید این جامعه را داشت.

نویسنده: نیلاب قادری

لینک کوتاه

https://sarie.news/a546s
دکمه بازگشت به بالا