حمله هوایی پاکستان و سایه‌ی سنگین بازی‌های پنهان بر سر افغانستان

حمله هوایی دیشب پاکستان به بخش‌هایی از کابل که گفته می‌شود با هدف کشتن نورولی محسود، رهبر تحریک طالبان پاکستان (TTP)، انجام شد، موجی از نگرانی، خشم و پرسش‌های تازه را در میان مردم افغانستان برانگیخته است. این رویداد نه‌تنها یک حادثه‌ی نظامی ساده نیست، بلکه تجاوزی آشکار به خاک افغانستان، نقض حاکمیت ملی و پشت‌پا زدن به موازین و عرف بین‌المللی است. از بُعد دیگر، این حمله نماد آشکار پیچیدگی‌های سیاسی، امنیتی و ژئوپلیتیکی است که افغانستان امروز در آن گرفتار شده است. در ظاهر، مطابق ادعای مقامات پاکستانی، این حمله تلاشی از سوی این کشور برای از بین بردن رهبران مخالفان دولت خود عنوان می‌شود؛ اما در واقعیت، پیامدهای جدی برای ثبات افغانستان، روابط دوجانبه و حتی آینده‌ی حضور نیروهای خارجی در منطقه دارد؛ به‌خصوص که امریکا اخیراً بحث بازپس‌گیری پایگاه بگرام را پیش کشیده است. پاکستان با این حمله می‌خواهد به جهان ثابت کند که افغانستان مأمن گروه‌های تروریستی است تا به این ترتیب، راه ورود قدرت‌های غربی به افغانستان را بگشاید.

در سال‌های گذشته، پاکستان بارها ادعا کرده است که رهبران تحریک طالبان پاکستان، پس از عملیات ارتش در مناطق قبایلی، به افغانستان پناه برده‌اند. در مقابل، حکومت کنونی افغانستان همواره این ادعاها را رد کرده و تأکید داشته است که خاک افغانستان علیه هیچ کشوری استفاده نمی‌شود. با این حال، حملات هوایی اخیر، همانند رویداد کشته شدن ایمن‌الظواهری در کابل، بار دیگر این تناقض را برجسته کرده است. اگر واقعاً هیچ فرد یا گروه خارجی در افغانستان پناه ندارد، پس چگونه رهبران سازمان‌های تروریستی جهانی و منطقه‌ای در قلب پایتخت یا مناطق تحت کنترل حکومت هدف قرار می‌گیرند؟ این وضعیت بیش از هر زمان دیگر باعث نگرانی و سردرگمی مردم افغانستان شده است. افغانستان در حالی از جنگ‌های طولانی و نفس‌گیر بیرون آمده که جامعه هنوز درگیر بحران اقتصادی، فقر گسترده و بیکاری است. در چنین شرایطی، احتمال درگیری نظامی با کشوری همسایه، آن هم کشوری مانند پاکستان که پیوندهای تاریخی، فرهنگی و اقتصادی با افغانستان دارد، برای مردم به معنای بازگشت دوباره به روزهای تاریک بی‌ثباتی است. هرگونه تشدید تنش میان دو کشور، نه‌تنها مرزهای ناامن را ناامن‌تر می‌سازد، بلکه می‌تواند تجارت، رفت‌وآمد انسانی و حتی مسیرهای امدادی را نیز مختل کند.

بخش بزرگی از نگرانی مردم از این واقعیت سرچشمه می‌گیرد که افغانستان در موقعیت دشواری از نظر روابط خارجی قرار دارد. از یک سو، حکومت کنونی در تلاش است تا چهره‌ای مستقل، باثبات و اهل تعامل از خود نشان دهد؛ از سوی دیگر، حضور و فعالیت گروه‌هایی چون TTP، القاعده و دیگر شبکه‌های افراطی در خاک کشور، اعتبار این ادعا را زیر سؤال می‌برد. حمله هوایی پاکستان، اگرچه از نظر نظامی محدود بود، اما از نظر سیاسی ضربه‌ای بزرگ به وجهه‌ی حکومت محسوب می‌شود؛ زیرا بار دیگر نگاه جامعه‌ی جهانی را به پناهگاه‌های احتمالی تروریستی در افغانستان جلب کرد. تجربه نشان داده است که حمایت از گروه‌های تروریستی، هرچند در کوتاه‌مدت ممکن است به عنوان ابزار فشار سیاسی یا نظامی تلقی شود، در بلندمدت همواره به ضد حامیان خود تبدیل شده است. نمونه‌ی روشن آن، رشد طالبان پاکستانی است که در ابتدا توسط برخی محافل قدرت در پاکستان به عنوان اهرمی برای کنترل مناطق قبایلی شکل گرفت، اما بعدتر به تهدیدی مستقیم علیه خود دولت پاکستان بدل شد. اگر حکومت افغانستان نیز در برخورد با چنین گروه‌هایی دچار دوگانگی شود، خطر بازگشت همان چرخه‌ی خشونت، این بار در مرزهای شرقی افغانستان، کاملاً جدی است.

از سوی دیگر، پاکستان نیز با وجود ادعای مبارزه با تروریسم، همواره متهم بوده است که میان تروریست خوب و تروریست بد تفکیک قائل می‌شود و همزمان گروه تروریستی داعش را مورد حمایت قرار داده است و از مخالفان سیاسی حاکمیت کنونی افغانستان نیز دعوت می‌کند تا ابراز وجود نمایند. این دوگانگی رفتاری، زمینه‌ساز بی‌اعتمادی عمیق میان کابل و اسلام‌آباد شده است. با این حال، حمله هوایی اخیر بیش از آنکه نشانه‌ی قدرت باشد، بیانگر نوعی سردرگمی در سیاست امنیتی پاکستان است؛ کشوری که اکنون خود با بحران اقتصادی، اعتراضات سیاسی و تهدیدات امنیتی داخلی روبه‌روست و برای جلب توجه قدرت‌های غربی به هر ریسکی دست می‌زند. امریکا و بریتانیا که پس از خروج نیروهایشان از افغانستان، در ظاهر پرونده این کشور را بسته‌اند، هنوز به‌گونه‌ای در تحولات امنیتی منطقه نقش‌آفرینی می‌کنند. بسیاری از تحلیل‌گران باور دارند که غرب با بزرگ‌نمایی تهدید تروریسم در افغانستان، در پی یافتن توجیهی برای بازگشت تدریجی خود به منطقه است. کشته شدن ایمن‌الظواهری در کابل و اکنون هدف قرار گرفتن نورولی محسود، و گزارش‌های ضدونقیض درباره حضور اعضای دیگر گروه‌های تروریستی، همگی می‌توانند بهانه‌هایی برای احیای گفتمان خطر ترور در افغانستان باشند.

این گفتمان برای قدرت‌های غربی دو هدف را دنبال می‌کند: نخست، حفظ نفوذ اطلاعاتی و امنیتی در منطقه‌ای که در مجاورت چین، ایران، روسیه و هند قرار دارد؛ دوم، فراهم‌کردن زمینه برای بازسازی ائتلاف‌های قدیمی منطقه‌ای تحت عنوان مبارزه با تروریسم. به همین دلیل است که هر حادثه‌ای در افغانستان به سرعت در رسانه‌های غربی بازتاب می‌یابد و در قالب یک هشدار امنیتی به جهان عرضه می‌شود. در واقع، خطر آن است که افغانستان بار دیگر به سوخت رسانه‌ای و میدان رقابت قدرت‌های خارجی تبدیل شود.
در سطح اجتماعی، بازتاب این حوادث برای مردم افغانستان بسیار سنگین است. شهروندان عادی که از ناامنی، فقر و محدودیت‌های روزمره رنج می‌برند، با هر خبر از انفجار، درگیری یا حمله خارجی، احساس می‌کنند که زندگی‌شان دوباره در مسیر بحران قرار گرفته است. این در حالی است که مردم انتظار دارند حکومت کنونی، پس از سال‌ها جنگ، زمینه‌ساز صلح پایدار و ثبات اقتصادی شود، نه اینکه کشور را درگیر رقابت‌های امنیتی تازه کند. افزایش نرخ بیکاری، مهاجرت روزافزون و توقف پروژه‌های زیربنایی، همگی در اثر فضای پرتنش سیاسی و ناامنی منطقه‌ای تشدید می‌شوند.
در چنین وضعیتی، حاکمیت کنونی افغانستان باید بداند که پنهان‌کاری یا کتمان واقعیت، نه‌تنها به حل مشکل کمک نمی‌کند، بلکه اعتماد داخلی و خارجی را بیش از پیش تضعیف می‌سازد. اگر واقعاً هیچ رابطه‌ای با گروه‌های تروریستی وجود ندارد، لازم است شفافیت کامل در این زمینه ایجاد شود. در غیراینصورت، حملاتی مانند هدف قرار دادن الظواهری یا محسود، از سوی دشمنان افغانستان به عنوان سندی برای جامعه‌ی غربی ارائه خواهد شد که در کمین یافتن منفذی نشسته‌اند تا افغانستان را به بحرانی جدید سوق دهند و جمع کردن این بحران به تکرار مداخله‌ی غرب خواهد انجامید.

مردم افغانستان بیش از هر زمان دیگری به آرامش، کار و نان نیاز دارند، نه تداوم تنش و بازی‌های سیاسی. اگر روابط کابل و اسلام‌آباد به سوی تقابل نظامی برود، بازنده اصلی، دولت‌ها نخواهند بود، بلکه مردم فقیر و آسیب‌پذیر افغانستان خواهند بود. بازارهای بسته، مهاجرت‌های اجباری و گسترش فقر، نتیجه‌ی مستقیم چنین بحرانی است. تاریخ افغانستان نشان داده که هرگاه پای منافع بیگانگان به میان آمده، رنج و خسارت آن بر دوش ملت مانده است. امروز نیز خطر آن وجود دارد که بازی‌های پنهان قدرت‌های جهانی، با استفاده از ابزار تروریسم و اختلافات مرزی، افغانستان را دوباره به میدان رقابت‌های نیابتی تبدیل کند.
تنها راه جلوگیری از این فاجعه، شفافیت، صداقت و اولویت دادن به منافع ملی است. اگر حکومت کنونی افغانستان بتواند با درایت، روابط خود را با همسایگان بر پایه احترام متقابل تنظیم کند، به مخالفانشان پناه ندهد و متقابلاً از آنان بخواهد که به مخالفان حاکمیت افغانستان نیز پناه ندهند، نه‌تنها خطر جنگ کاهش می‌یابد، بلکه زمینه برای بازسازی اعتماد جهانی نیز فراهم خواهد شد. اما اگر همچنان میان گفتار و رفتار، میان وعده‌ی صلح و واقعیت حمایت از گروه‌های مسلح، تناقض وجود داشته باشد، آن‌گاه هر حمله‌ای از هر سو که بیاید، تنها به بی‌ثباتی بیشتر و زخمی تازه بر پیکر رنج‌دیده‌ی افغانستان منجر خواهد شد.
در تاریخ افغانستان، این اولین بار است که پاکستان این‌گونه بی‌مهابا به پایتخت افغانستان حمله می‌کند و این برای حاکمیت کنونی افغانستان یک ضعف استراتژیک محسوب می‌گردد. لذا بازنگری سیاسی در این مورد باید صورت گیرد و روابط دو کشور بر اساس احترام متقابل بازتعریف گردد.

یادداشت اختصاصی / خبرگزاری سریع

لینک کوتاه

https://sarie.news/s2027a
دکمه بازگشت به بالا