حکمتیار، قدرتطلب ناکام!
حدود دو هفته پیش گلبدین حکمتیار، حکومت اشرف غنی را به نقض توافقنامه با حزب اسلامی متهم کرد و خواهان آزادی زندانیان این حزب از زندانهای حکومت شد. وی حکومت را فاسد خواند و تهدید کرد که اگر تا یک هفته دیگر زندانیان حزب اسلامی رها نشوند، هوادارانش به خیابان میآیند، ارگ را محاصره و مفسدان را از آن بیرون میریزند.
پس از آنکه حکومت به خواستههای حکمتیار توجّهی نشان نداد، هواداران حزب اسلامی روز جمعه ۱۵ حوت به خیابانهای کابل آمدند و خواستههای خود را با تظاهرات اعلام کردند. آنها خواهان خروج نیروهای خارجی و آزادی زندانیان حزب اسلامی شدند؛ قتلهای زنجیرهای یکسال اخیر را به گردن حکومت انداختند و شعار مرگ بر قاتل سردادند و از تشکیل حکومت موقت حمایت کردند. بدینبهانه پیوند اقدامات اخیر حزب اسلامی را با شخصیت گلبدین حکمتیار بررسی میکنیم.
گلبدین حکمتیار آدم مرموز و پیچیدهای نیست. اندیشهها و نیّتهای سیاسی، مذهبی و اجتماعی او را میتوان در چند بند خلاصه کرد. او آدم قدرتطلب، خودمحور و افراطی است. ایدآل سیاسی او چیزی شبیه امارت اسلامی طالبان است؛ به این شرط که خود در رأس آن باشد. آرزوی حکمتیار تشکیل حکومتی است با ترکیبی از باورهای مذهبی رایج و سنّتهای قومی پشتونها؛ مدل حکومت اسلامی او در نهایت به حکومتهای اسلامی پاکستان یا عربستان سعودی نزدیک میشود. وی باور دارد که میتواند اسلام و سنّتهای پشتون را جمع کند. دیدگاههای او درباره دموکراسی، حقوق بشر، حقوق شهروندی، آزادی بیان، حقوق زنان، عدالت اجتماعی، انتخابات و آزادیهای اجتماعی با دیدگاه طالبان تفاوت چندانی ندارد و در مواردی افراطیتر نیز میباشد.
مطالعه و بررسی زندگی و مبارزات سیاسی گلبدین حکمتیار در نیم قرن گذشته چهار خصلت ثابت او را نشان میدهد:
۱- تندروی؛ وی آموزههای دینی را تفسیر افراطی و چالشبرانگیز میکند. در قرائت دینی او سختگیری و خشونت جایگاه نخست را دارد. دین و مذهبی که حکمتیار تبلیغ میکند دایم با ادیان و مذاهب دیگر در نزاع و جنگ است. خدای حکمتیار، خدای خشم و جنگ و نفی و ترد است و با محبّت، گذشت، مشارکت و مهربانی بیگانه.
دیدگاههای سیاسی وی نیز افراطی و تندروانه است؛ به همین دلیل تاکنون با بسیاری از گروههای سیاسی و گروههای جهادی درگیریهای طولانی داشته است. به عنوان نمونه میتوان از جنگهای خونین او با حزب جمعیت اسلامی و شخص احمدشاه مسعود نام برد. در حکومت موردنظر او اقوام غیرپشتون و پیروان ادیان و مذاهب غیراهلسنّت نمیتوانند حضور و مشارکت داشته باشند.
۲- تشنه قدرت؛ هدف اصلی آقای حکمتیار از تلاشهای طولانی که خود آن را جهاد میخواند رسیدن به قدرت است. قدرت یگانه گمشدهای است که او نیم قرن در جستوجوی آن دویده است و برای رسیدن به آن هرکاری کرده است؛ از جنگ با گروههای دیگر جهادی، ترورهای هنرمندان، خبرنگاران و مخالفان خود تا بیعت با طالبان و داعش و سازش با حکومت کنونی.
۳- فرصتطلب؛ حکمتیار میتواند مثالی برای فرصتطلبی باشد. اینکه مواضع سیاسی او هر روز رنگ دیگری میگیرد و سخنان بعدی او با سخنان چند روز قبلش در تضاد است، علّتی جز فرصتطلبی ندارد. روزی با طالبان جنگیده و روزی با این گروه بیعت کرده است؛ روزی با حکومت کنونی جنگیده و امروز با پولهای آن، خود را اداره میکند. یکروز داعش را کافر خوانده و روزدیگر بیعت کرده است؛ روزی به پاکستان و عربستان پشت کرده و به ایران پناه آورده و روزدیگر به پاکستان تکیه کرده و دشمنی خود را با ایران آشکار کرده است. روزی حزب وحدت و شیعیان را کافر خوانده و روزی با آنها بر ضد گروههای دیگر اتّحاد کرده است.
۴- سیاستمدار ناکام؛ در نیم قرنی که حکمتیار برای رسیدن به قدرت تلاش کرده، دو سه مرتبه تا دروازههای کاخ ریاست جمهوری رسیده و پس رانده شده است. او نمونهای از ناکامی سیاسی در افغانستان است. با اینکه ادّعاهای کلان میکند؛ کارنامه ناچیزی دارد؛ زیرا او نه در جنگ کامیاب بوده، نه در صلح؛ نه در سیاست و نه در نظامیگری. به هر چیزی که دست زده خاکستر شده، با هر گروه و دستهای که ائتلاف کرده ناکام مانده و به هراقدامی که رویآورده شکست خورده است.
گلبدین حکمتیار از رهبران جهادی است که اعتقادی به مبارزه مدنی و مسالمتآمیز ندارد. او دایم برای رسیدن به قدرت از زور، خشونت و سلاح استفاده کرده و تکیهگاه خارجی داشته است. نخستین نمایش مدنی و مسالمتآمیز او نیز ناکام بود؛ زیرا تعدادی از هوادارانش با سلاح به خیابان آمده بودند و تظاهرات میلیونی موردادّعای او به چند هزار نفر تقلیل یافته بود.
سیّد اسحاق شجاعی