حکومت سرپرست در آستانه پنج سالگی؛ دستاوردها و کاستیها

حکومت سرپرست افغانستان چهار سال دوران حاکمیت اش را پشت سرگذاشت و در آستانه ورود به پنج سالگی است، در این مدت با وجود چالشها و زمینههای داخلی؛ اما موافقان و مخالفانی را دارد، با وجودی که آمار رسمی از موافقان و مخالفان این حکومت گرفته نشده است؛ اما فضای مجازی و ذهنیت عمومی مردم افغانستان بر حمایت از آن استوار نیست، کمتر اشخاصی را میتوان یافت که ساز حمایت از این حکومت را سر داده باشند، مردم عمدتا خسته از جنگ و درگیری هستند، این مردم نظارهگر اند و در صدد هستند تغییرات چگونه شکل میگیرد و روند به کدام سو مدیریت خواهد شد، مخالفان سرسخت حکومت عمدتا اپوزیسیون سیاسی هستند که در خارج از افغانستان به سر میبرند و موج جریان رسانهای افغانستان نیز توسط آنان مدیریت میگردد که خودشان نیز در دوران بیست ساله جمهوریت به بدنامی و فساد متهم اند، از این رو بررسی دستاوردها و کاستیهای این حکومت در آستانه ورود به پنج سالگی امر ضروری است تا بدون جانبداری و با نظرداشت واقعیتها تبیین گردد.
حکومتداری: در عرصه حکومتداری موفقیت نسبی بوده است، با وجود هراس همسایگان از گروههای تروریستی به خصوص داعش، اما این حکومت توانست داعش را زمینگیر ساخته و از افغانستان پاکسازی نماید، این گروه یکی از نگرانیهای جدی همسایگان بود که کمتر کشورهای همسایه باورمند بودند که داعش از افغانستان پاکسازی شده باشد، به خصوص ازبکستان که از این ناحیه نگرانی جدی داشت، پس از ورود مقامات این کشور به کابل، ابراز رضایت کردند و گفتند که نگرانی شان در مورد داعش از افغانستان رفع شده است، در حال حاضر نزدیک به ششماه است که داعش نتوانسته کدام هدفی را در افغانستان موفق گردند، طبق نگرش پروژههای تروریستی، وقتیکه یک گروه تروریستی موفق نگردد به مدت ششماه در نقاط مورد هدف عملیاتی انجام دهند، پروژه منتفی است و تمویل کنندگان آن در ناحیه مورد نظر هیچ بودجهای را اختصاص نخواهند داد که تقریبا داعش در افغانستان با این معضل مواجه شده است.
اقتصاد: در بخش اقتصادی موفقیتهای حکومت سرپرست نیز نسبی بوده است، با ورود این حاکمیت در افغانستان پولها وسرمایه ملی در بانکهای جهانی توسط امریکا بلوکه شد، موج مهاجرین به دلایل اقتصادی و سیاسی به سمت کشورهای همسایه و جهان سرازیر گردید، بیکاری و فقر بیش از هر زمان دیگر اوج گرفت خلاقیتها فروکش کرد و فرار مغزها و نخبگان به گونهای بی سابقه رقم خورد، اما حکومت سرپرست نیز در چارچوب حاکمیت اش و با حفظ نوعیت نظام و ساختارهای مورد نظرش جهان را به تعامل دعوت کرد و سیاست خارجی اش را «اقتصاد محور» اعلام کرد، این امر میرساند که در چارچوب کلان، این حکومت در قبال اوضاع اقتصادی مملکت بی تفاوت نبوده است، بر این اساس، ساخت و ساز سرکها، تمرکز بر تطبیق نقشههای شهری، گشودن مسیرهای ترانزیتی همچون بندر چابهار، کار بر روی کریدور واخان، کار بر روی پروژههای بزرگ همچون تاپی و کاسایکهزار، نشان از عزم این حکومت بر بهبودی اوضاع اقتصادی افغانستان است؛ اما به نظر میرسد که تحقق چنین پروژههای بزرگ تا زمانیکه مشروعیت داخلی و بین المللی کسب نگردد به سختی تحقق یافت؛ زیرا در عدم موجودیت دولت رسمی، جنبه حقوقی قراردادها دچار چالش است و کمتر کشوری اگر جرأت کند پیمان استراتژیک اقتصادی در سطوح بزرگ با حکومت امضا کند.
امنیت: اگر امنیت را از منظر فیزیکی آن در نظر بگیریم، میتوان گفت که در طول چهار سال حاکمیت حکومت سرپرست، تأمین امنیت نسبت به دوران جمهوریت به مراتب بهتر بوده است، با وجودی هرازگاهی داعش توانست در مهمترین مراکز حکومتی همچون وزارت داخله و مقر والیها عملیاتهایی انجام دهد و برخی از چهرههای مهم همچون وزیر مهاجرین و والی بلخ را ترور کنند و در سایر نقاط کشور نیز عملیاتهای پراکندهای انجام دهند؛ اما در عموم داعش تضعیف گردید به طوریکه حدود ششماه است که نتوانسته کدام عملیاتی در افغانستان انجام دهند که این نشان از تأمین امنیت بهتر نسبت به قبل است؛ اما در زمانی که محافل رسمی با حضور مقامات حکومت در کابل و ولایات برگزار میگردد؛ همانند دوران جمهوریت گاردهای مقامات حکومت چهار طرف محفل و پشت بام ها را محاصره مینمایند و این نشان میدهد که ضریب تهدیدات همچنان باقی است و این مقامات به تأمین امنیت کامل خوش بین نیستند؛ اما برای مردم عامه زمینههای سفر شبانه روزی مقدر است و کسی از سفرهای شبانه هراس ندارند؛ اما از سوی دیگر، امنیت روانی میان شهروندان در پایین ترین حد قرار دارد، در برخی موارد هنوز حریم خصوصی مردم همچون تلفون و وسایل شخصی بررسی میگردد، زنان به راحتی از خانهها بر آمده نمیتوانند و مردم نوعی از امنیت حریم خصوصی شان دچار دلهره اند؛ در این زمینه نوعی عدم اعتماد میان مردم و اعضای حکومت وجود دارد.
تعلیم و تحصیل: در زمینه تعلیم و تحصیل کیفیت تدریسی در نازل ترین حد خود قرار گرفته است، اساتید مسلکی و کارفهم با مدارک علمی بالا از وطن خارج شده اند، تعدادی از افراد و اشخاصی در دانشگاهها تدریس میکنند که عمدتا در علوم دینی مقداری دانش آموخته اند، اساتید دانشگاهی با مدارج علمی پایینتر در سویه لیسانس و فاقد تجربه علمی محیطهای اکادمیک را اشغال نموده اند که تداوم این وضعیت آینده تحصیلات عالی و معیاری را در افغانستان به شدت در مخاطره انداخته است، علاوه بر آن فضای تعلیم و تحصیل معیاری بر روی دختران این سرزمین مسدود است و فراتر از صنف ششم حق تحصیل ندارند، در حالیکه در دین اسلام تحصیل بر مرد و زن فرض گردیده و جهان نیز زمینه تحصیلات عالی را برای مرد و زن یکسان فراهم مینمایند؛ در واقع میتوان گفت تنها افغانستان است که در سطح جهان زنان را از تحصیل منع قرار داده است که هیچ توجیهی در زمینه مسدود ماندن مکتبها دخترانه ندارند و این یک معضلی است که کاملا در تضاد با روح جامعه افغانی است؛ زیرا مردم افغانستان در دوران جمهوریت که زمینه تحصیل برای همه فراهم بود، پدران و مادران با پول و هزینه شخصی فرزندان شان به درس و تعلیم می فرستادند تا آینده شان روشن گردد؛ اما مسدود ماندن مکاتب دخترانه تمام رویاهای شان را به باد داد.
در مجموع میتوان گفت که اگر دروازههای مکتبها باز گردد، حکومت فراگیر تشکیل گردد و برای اعتماد سازی میان حکومت و ملت، اقوام و مذاهب مختلف شامل نظام گردد، آنگاه فاز داخلی مشروعیت از طریق برگزاری لویه جرگه، تدوین قانون اساسی و برگزاری رفراندم میتواند که مشروعیت داخلی را در افغانستان مسجل ساخته و این نظام با ثبات و استحکام داخلی تقویت گردد؛ اما در حال حاضر ضریب رضایت مردمی در نازل ترین حد خود قرار دارد، زیرا حکومت بدون نظرداشت خواست جامعه اراده یک جانبه اش را بر مردم تحمیل نموده و این امر ضریب رضایت مردم را در پایین ترین حد قرار داده است.
لینک کوتاه