خلیلزاد، دایهای دلسوزتر از مادر برای مهاجران افغان؟

زلمی خلیلزاد، نمایندهٔ ویژهٔ پیشین امریکا در امور صلح افغانستان، اخیراً از اوضاع متشنج و نگرانکنندهٔ عودتکنندگان افغان ابراز نگرانی کرده و راهکارهایی را برای بهبود وضعیت مهاجران در صفحهٔ توئیتر خود منتشر کرده است. او در انتقادهایش پرسیده است که چگونه ممکن است یک کشور جنگزده که به تازگی به امنیت نسبی دست یافته، یکباره پذیرای این حجم از عودتکنندگان باشد. همچنین اشاره کرده که حداقل روند اخراج مهاجران باید کندتر شده و با هماهنگی مسئولان افغانستان، مدیریت شود. به هر حال، او طرحها و برنامههای متعددی ارائه داده و مطالب بسیاری در این زمینه در صفحهٔ توئیترش نوشته است. اما اکنون این پرسش مطرح است که چرا زلمی خلیلزاد ناگهان خود را دایهای دلسوزتر از مادر برای مردم افغانستان نشان میدهد؟
در زمان گفتوگوهای صلح دوحه با طالبان، او عملاً مردم افغانستان را نادیده گرفت. مذاکرات تنها با طالبان و در چارچوبی دوجانبه صورت گرفت و ارادهٔ مردم افغانستان در این فرآیند کاملاً نادیده گرفته شد. خلیلزاد در طول این گفتوگوها همواره از فریب و نیرنگ در قبال مردم افغانستان استفاده میکرد. در آن دوران، به رغم اینکه این روند تحت عنوان “گفتوگوهای بینالافغانی” معرفی میشد، دولت پیشین افغانستان نقشی حاشیهای داشت و طالبان و دولت هرگز مستقیماً رو در روی یکدیگر در میز مذاکره ننشستند. در واقع، طی دو سال مذاکرات فشرده، یک طرف میز، امریکاییها بودند و طرف دیگر، نمایندگان طالبان. سرانجام، آنها پشت درهای بسته به توافق رسیدند و امریکا ناگهان تصمیم به خروج گرفت، در حالی که مقامات دولت افغانستان نیز گریختند.
در این میان، مردم افغانستان در بهت و حیرت فرو رفتند. خلأ قدرت ایجاد شد، سرمایههای انسانی از کشور فرار کردند، داراییهای بانک ملی افغانستان مسدود شد و موج جدیدی از مهاجرت به کشورهای همسایه و دیگر نقاط جهان آغاز گردید. این نتیجهٔ سالها مذاکرهٔ پنهانی و پشت پردهای بود که خلیلزاد رقم زد. در پی این توافق، مکاتب به روی دختران بسته شد، دانشگاهها تعطیل گردید و دخترانی که در آستانهٔ فارغالتحصیلی بودند، بیرحمانه از ادامهٔ تحصیل محروم شدند. نزدیک به نیمی از جمعیت افغانستان را زنان و دختران تشکیل میدهند و امروز این قشر عظیم جامعه، روز و شب خود را با امید بازگشایی مدارس و دانشگاهها سپری میکنند. اینکه این آرزو چه زمانی محقق شود یا اصلاً محقق نشود، نامعلوم است. اما اکنون چهار سال از حاکمیت طالبان بر افغانستان میگذرد. چهار سال تحصیلی زمانی است که یک فرد میتواند دورهٔ لیسانس را به پایان برساند یا دانشجوی دکتری بتواند از رسالهٔ خود دفاع کند. اما دختران افغان این مدت را در بلاتکلیفی گذراندهاند. در حقیقت، آه میلیونها دختر افغان متوجه خلیلزاد است، زیرا او عامل اصلی این تباهی است.
در طول بیست سال جمهوریت، افغانستان گامهایی هرچند کوچک در مسیر پیشرفت برداشته بود. نهادهای دولتی با ساختارهای مشخص شکل گرفته بودند، سرمایهگذاری در حوزههای مختلف آغاز شده بود، بورسیههای تحصیلی در رشتههای گوناگون به افغانها تعلق میگرفت و اقتصاد و تجارت رونق نسبی داشت. به نظر میرسید افغانستان به تدریج از باتلاق جهل و خرافات رهایی مییابد. اما خلیلزاد با مذاکرات یکجانبه و فریبکارانه، تمام این دستاوردها را نابود کرد و مردم را از رسیدن به آرزوهایشان ناامید ساخت. موج جدید مهاجرت پس از سقوط جمهوریت عمدتاً به دلیل فقر و بیکاری بود. پیش از آن، تعداد مهاجران افغان در ایران و پاکستان ثابت بود و افزایش چشمگیری نداشت، اما پس از سقوط، مردم سیلآسا به سمت ایران حرکت کردند؛ برخی به خاطر فقر، برخی به دلیل مشکلات امنیتی و سیاسی، و برخی دیگر برای یافتن هرگونه کار سخت به منظور زنده ماندن.
اگر مذاکرات دوحه با صداقت پیش میرفت و انتقال قدرت به شکل مناسبی انجام میشد، هرگز این وضعیت پیش نمیآمد. امریکا بهصورت غیرمسئولانهای افغانستان را رها کرد و اجازه داد مردم درگیر خشونتهای جدید شوند. با این حال، به هر ترتیب، مدیریتی صورت گرفت که پس از خروج امریکا، کشتار گستردهای رخ نداد و مردم از امنیت نسبی برخوردار شدند. در غیر این صورت، برنامهٔ امریکا این بود که طالبان پس از تسلط کامل، قتلعام و انتقامجویی راه بیندازند، مشابه آنچه در ویتنام رخ داد. سناریوی ویتنام نیز مانند افغانستان، بیست سال تحت اشغال امریکا بود و ویتنام شمالی علیه امریکا و متحدش، ویتنام جنوبی، میجنگید. پس از خروج امریکا، جنگجویان شمال به جنوب حمله کردند و موجی از کشتار به راه افتاد. اما در افغانستان این سناریو محقق نشد و خونریزی گستردهای اتفاق نیفتاد. این بود نتیجهٔ دلسوزی”های خلیلزاد که امروز خود را مدافع مردم افغانستان میخواند و نسخههایی برای مدیریت بازگشت مهاجران میپیچد.
یادداشت اختصاصی / خبرگزاری سریع