رشد فقر؛ افزایش کودکان کار به وظایف شاقه
روند رو به رشد فقر و عدم توانایی دولت در کنترل بحرانهای اقتصادی موجود در کشور، باعث ازدیاد کودکان کار در پایتخت و کلانشهرها شده است.
فقر پدیدهی است که چنبرهی آن بیش از هر زمان دیگر این جغرافیا و مردم را در گرداب خود تنیده است. بیکاری و عدم توجه به نیازمندیهای نفوس این سرزمین باعث جاری شدن سیل مهاجرت به کشورهای دور و نزدیک شده است، طوریکه پس از سقوط جمهوریت هشت میلیون افغان، مجبور به ترک کشور شدند.
با این حال در جمع نفوس چهل میلیونی افغانستان، خلق کار و ایجاد شغل به تناسب متقاضیان کار، ناچیز و تقریبا غیر قابل اتکاست. به عنوان مثال، از چهل میلیون نفوس تخمینی این سرزمین احتمالا ۱۵٪ توانایی ایجاد شغل و تهیه نفقه خانواده اش را داشته باشند، ما بقی چشم انتظار کمکهای دیگران و تلاشهای بی نتیجه به هدف تهیه لقمه نان است.
در این میان کودکان خرد سال به دلیل نبود کار، افزایش فقر و نداشتن امکانات کافی در خانه مجبور میشوند که دست از رویاهای کودکانه شان شسته و در پی تهیه لقمه نان برای خانواده، کوچه پسکوچه های کابل و کلانشهرها را پرسه بزنند تا به شاقهترین کار هم اگر میسر گردد تن بدهند.
یکی از این کودکان، شبیر است که روزها در شهر کار میکند، شبیر ۱۲ساله که آرزوی داکتر شدن را در رویا دارد با کراچیدستی مشغول بولانی فروشی است.
شبیر میگوید ” روزانه ۱۰۰ تا ۱۵۰ افغانی کار می کنم که با خانوادیم کمک کنم.”
او از حکومت سرپرست میخواهد تا زمینهی کار را برای هم وطنان ما فراهم کند، تا پدران من و امثال من به کار بروند و ما درس بخوانیم که به آینده وطن مفید واقع گردیم.
طی سه سال اخیر افغانستان با چالشها و دغدغههای عدیدهی دست و پنجه نرم میکند بحرانهای اجتماعی همچون وضع تحریمها، مسدود شدن مکتبها و تک صدایی جامعهی سیاسی باعث بروز فقر و انحصار قدرت سیاسی و اقتصادی شد که بیشترین تاثیر آن بر اقشار ضعیف و فقیر جامعه مشهود است، به همین علت اکنون کودکان مجبور اند تا به دور از فراگیری درس، تعلیم و بازیهای کودکانه، کار کنند تا بتوانند سفرهای برای خانوادههای شان مهیا کنند.
علیرضا یکی دیگر از این کودکان زحمتکش و بیکس است که کفاشی میکند او میگوید، تنها نان آور خانواه شش نفری خود است.
علیرضا در مورد درس و تعلیم اش میگوید که” تا صنف دهم درس خواندم در غم روزگار ماندم و مکتب را ادامه ندادم.”
او که بخاطر سیر کردن خانواده خود ترک تحصیل کرده و از آرزوی های خود دست کشیده از حکومت میخواهد تا به آنها کمک کند.
شمار کودکان کارگر در پایتخت روزافزون است و سطح پایین اقتصاد خانوادهها، سبب بهرهکشی ازاین کودکان شده است.
خانوادههای این کودکان میگویند که بهدلیل مشکلهای مالی، مجبور اند تا کودکان خردسال شان را به کارکردن بفرستند.
در همین حال زکریا بارکزی که روانشناس است میگوید: انجام کارهای شاقه به کودکان زیانبار است زیرا به گفتهی او ” انجام دادن کار های شاقه باعث میگردد که کودکان دچار ضعف اعتماد به نفس شده و کمبودیهای بیشتر را احساس کنند. به باور آقای بارکزی کودکان کار در مقایسه به سائر کودکان از لحاظ روحی_ روانی بار زیانهای روحی و جسمی بیشتر را به دوش میکشند که باعث میگردد عزت نفس و اعتماد به نفس شان صلب گردد”
آقای بارکزی دلیل رو آوردن کودکان به کار های شاقه را ناشی از فقر اقتصادی خانودهها و تعریف نادرست در مورد تربیت کودکان پنداشته و می افزاید که معمولا در خانوادههای کودکان کار، آنان بابت انجام کارهای شاقه مورد تشویق و تقدیر قرار میگیرند. از سوی دیگر این روانشناس نبود زمینه های تشویقی، آموزشی و پرورشی را یکی دیگر از علل رو آوردن کودکان به کارهای شاقه میپندارد که سبب شده کودکان به کار های که خارج از توان شان است رو بیاورند.
آقای بارکزی میگوید که کودکان در جامعههای مختلف از امتیازهای متعدد برخوردار اند که این مورد سازندهی آینده و تربیت درست شان است.
اما این زمینهها به کودکان کشور تنها از سوی خانوادههایی که دارای حداقل امکانات اند مساعد است.
آقای بارکزی در ادامه خاطر نشان کرد که”امتیازهای کودکان معمولا از جانب دولت مورد حمایت و تعقیت قرار نمیگیرد چون چ امتیاز شخصی برای کودکان است اهمیت ندارد.”
وی برای کاهش این معضله تاکید بر رشد سواد خانوده ها کرد و بیان داشت که باید سطح دانایی خانوادهها ارتقا یابد. وی نادانی را جزئی از مسئلهی اساسی در واداشتن کودکان به کار های شاقه عنوان کرد، همچنان حذف بعضی از کارهای شاقه را از سوی دولت و مدیریت جدی از سوی سازمانهای مراقبتی برای کاهش کار کودکان را مفید پنداشت.
گفتنی است که از دو سال بدینسو، وضعیت اقتصادی در کشور رو به رکود است و شمار زیادی از خانوادهها از فقر و تنگدستی رنج میبرند.