رفتار سیاسی توسعه نیافته عامل شکاف سیاسی در افغانستان

افغانستان در زمان امان‌الله خان در مقطعی حساس قرار داشت که موضوع اصلاحات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی با چالش‌های عمیق فرهنگی و قبیله‌ای گره خورده بود. گرچه امان‌الله خان با شعار اصلاحات و مدرنیزه‌سازی کشور به قدرت رسید و درصدد بود افغانستان را از انجماد تاریخی بیرون آورد، اما بستر اجتماعی و سیاسی کشور بر مبنای فرهنگ قبیله‌ای و روابط سنتی شکل گرفته بود و این مانعی بزرگ در برابر تحقق اصلاحات به شمار می‌رفت. در این دوران رفتار سیاسی نه بر اساس ارزش‌های اسلامی و عدالت‌محور بلکه بر پایه خشونت، رقابت‌های قبیله‌ای، حذف مخالفان و غارت منابع عمومی استوار بود.
یکی از ویژگی‌های بارز فرهنگ سیاسی افغانستان در این مقطع، تکیه بر ساختار قبیله‌ای بود که در آن قدرت سیاسی بیشتر به وسیله زور، خشونت و رقابت‌های قومی به دست می‌آمد. امان‌الله خان در ظاهر اصلاح‌طلب و طرفدار ترقی شناخته می‌شد، اما در عمل، بسیاری از رفتارهای سیاسی او و کارگزارانش انعکاس همان فرهنگ قبیله‌ای بود. در این فضا حذف مخالفان سیاسی، مصادره اموال، ایجاد رعب و وحشت، و بهره‌برداری از منابع دولتی برای منافع قومی و شخصی، تبدیل به بخش جدایی‌ناپذیر از حیات سیاسی شد، چنین شرایطی نه تنها مانع رشد سیاسی و اجتماعی گردید، بلکه اعتماد عمومی را نیز از بین برد.

از سوی دیگر، ارزش‌های اسلامی که می‌توانستند نقش مهمی در نهادینه‌سازی عدالت، مشارکت و مدارا در سیاست ایفا کنند، به حاشیه رانده شدند، در حالی که تعالیم اسلامی بر شایسته‌سالاری، مدارا با مخالفان، گفت‌وگو و پرهیز از خشونت تأکید دارند، در دوره امان‌الله خان فرهنگ قبیله‌ای و ذهنیت سنتی باعث شد تا این ارزش‌ها به درستی در نظام سیاسی پیاده نشوند؛ بنابراین، تضاد میان ادعاهای اصلاحی و واقعیت‌های سیاسی کشور، یکی از مهم‌ترین عوامل ناکامی اصلاحات در این دوره بود، از منظر جامعه‌شناختی، قبیله نه تنها یک ساختار اجتماعی بلکه یک واحد سیاسی محسوب می‌شد که تمامی روابط قدرت، اعتماد، حمایت و حتی منازعات در چارچوب آن شکل می‌گرفت، در این ساختار، فرد هویت مستقل نداشت و اعتبار و جایگاه او وابسته به قوم و قبیله‌اش بود، چنین دیدگاهی منجر به این شد که رقابت‌های سیاسی به جای اینکه در چارچوب منافع ملی تعریف شوند، همواره رنگ و بوی قومی و قبیله‌ای به خود بگیرند، همین امر موجب شد که اصلاحات امان‌الله خان به جای آنکه به تحکیم پایه‌های دولت ملی بینجامد، بیشتر به تعمیق شکاف‌های اجتماعی و سیاسی منجر شد.

در حوزه رفتار سیاسی، پدیده‌هایی مانند خشونت، غارت و خویشاوندگرایی نقشی اساسی ایفا می‌کردند، قدرت سیاسی عمدتاً از طریق جنگ و درگیری به دست می‌آمد و مشروعیت آن بیشتر بر اساس زور تعریف می‌شد تا رضایت عمومی، غارت اموال عمومی نه تنها ناپسند شمرده نمی‌شد بلکه در بسیاری موارد به عنوان نشانه قدرت و برتری اجتماعی قلمداد می‌گردید، خویشاوندگرایی نیز باعث می‌شد تا پست‌های حکومتی بر اساس روابط خانوادگی و قومی تقسیم شوند، نه بر مبنای شایستگی و کارآمدی، این وضعیت مانع شکل‌گیری نظام اداری منسجم و کارآمد در کشور شد و توسعه سیاسی را به عقب راند، از سوی دیگر، جامعه افغانستان در این دوره از نظر اقتصادی، فرهنگی و آموزشی نیز آماده پذیرش اصلاحات گسترده نبود، تلاش‌های امان‌الله خان برای مدرن‌سازی نظام آموزشی، تغییر در وضعیت زنان و گسترش روابط بین‌المللی، با مقاومت شدید نیروهای سنتی و مذهبی مواجه گردید، مخالفان سیاسی و مذهبی او اصلاحات را تهدیدی برای ارزش‌ها و باورهای خود تلقی می‌کردند و همین مقاومت به شورش‌ها و بی‌ثباتی‌های متعدد منجر شد، در نهایت، این کشمکش‌ها به سقوط حکومت امان‌الله خان و بازگشت کشور به چرخه سنتی قدرت انجامید.

مطالعه این مقطع تاریخی نشان می‌دهد که ریشه‌های عقب‌ماندگی سیاسی افغانستان بیش از آنکه ناشی از فقدان رهبران اصلاح‌طلب باشد، در ساختار فرهنگی و اجتماعی جامعه نهفته است، فرهنگ قبیله‌ای با ویژگی‌هایی چون خشونت، تعصب، خویشاوندگرایی و غارت، زمینه‌ساز استمرار عقب‌ماندگی و مانع تحقق ارزش‌های اسلامی و مدرن گردید، اصلاحات بدون تغییر در این فرهنگ نمی‌توانست به نتیجه برسد و به همین دلیل پروژه‌های اصلاحی امان‌الله خان ناکام ماند، نتیجه کلی آن است که برای توسعه سیاسی و اجتماعی افغانستان، تغییر در فرهنگ سیاسی قبیله‌ای ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است. تا زمانی که ارزش‌هایی چون عدالت، مشارکت، مدارا و شایسته‌سالاری جایگزین خشونت، تعصب و منافع قبیله‌ای نشوند، امکان رسیدن به ثبات و پیشرفت پایدار وجود نخواهد داشت، تجربه تاریخی دوره امان‌الله خان به روشنی نشان داد که اصلاحات سطحی و بدون توجه به بستر فرهنگی، محکوم به شکست است، امروز نیز افغانستان برای خروج از چرخه عقب‌ماندگی نیازمند بازاندیشی جدی در فرهنگ سیاسی خود است؛ فرهنگی که باید از سنت‌های بازدارنده فاصله گرفته و به سمت ارزش‌های مشترک اسلامی و انسانی حرکت کند، در این فرهنگ سیاسی چیزی بنام برادر بزرگ و کوچک وجود نداشته باشد و همه اقوام و قبایل این سرزمین بصورت مساوی برخوردار از حقوق شهروندی و اجتماعی‌شان گردند، مشارکت سیاسی ملت به عنوان یک اصل ثبات و اقتدار این سرزمین پذیرفته شود و تقسیم قدرت بر اساس شایستگی و به دور از تعلقات قومی صورت گیرد، تاریخ این سرزمین به اثبات رسانده است تا زمانی که مولفه‌های فوق رعایت نگردد و در بستر جامعه به صورت عملی پیاده نگردد، چرخه ملال آور اشتباهات گذشته بر این سرزمین تکرار خواهد شد و مثل همیشه بجز چند فرد و گروه هیچ قوم و تبار این سرزمین نمی‌توانند از آسایش و آرامش بهره‌مند گردند، حتی در عدم ثبات سیاسی همین سیاسیونی که گروه تشکیل داده و چارصباحی در چرخه قدرت هستند، نیز همانند ابر بهاری از آسمان سیاست پاک شده و به دایره فراریان دوره‌ای خواهند پیوست.

نویسنده: شکیب احمد سروش

لینک کوتاه

https://sarie.news/a844s
دکمه بازگشت به بالا