رفع موانع تحصیلی و بیکاری، خواستههای اساسی عودت کنندگان

عودت کنندگان زیادی این روزها از کشورهای پاکستان، ایران، تاجیکستان، امریکا و برخی کشورهای دیگر در حال بازگشت به وطن هستند، تجمع این عودت کنندگان، بر آمار بیکاران و کم سوادهای این سرزمین می افزاید، افغانستان کنونی در وضعیتی نیست که پاسخگوی اینهمه متقاضیان کار باشد و یا به درخواست کنندگان تحصیلات و تعلیمات لبیک گوید، عقدههای ناشی از بیست سال جنگ هنوز در افغانستان حکمفرما است، بیباوری به همدیگر و غیریت پنداری یک چالش و مشکل اساسی است که شیرازههای این وطن را در نوردیده است، بیست سال جنگ و برادرکشی باعث گردید که ملت افغانستان چند پارچه گردیده و در عوض فکر ملی، قومی و سمتی بیاندیشند، این روحیه بر حاکمان کنونی نیز تأثیر گذاشته است، طرد و دیگر پنداری در زمان حضور امریکا به یک عرف معمول تبدیل شده بود؛ پالیسی امریکا بر این بود که افغانها خانمانسوز و به جان همدیگر بیافتند تا نفرت و کینه در این سرزمین ریشه دوانده و به درختان تنومند تبدیل گردد، حاکمان زمان جمهوری نیز فریب امریکا را خوردند و در امر طرد و سرکوب جانب مقابل افراط ورزیدند، روزانه صدها نفر به خاک و خون می غلتید بدون اینکه نتیجه نهایی معلوم باشد که به کجا ختم خواهد گردید، افراط در رویکردهای خصمانه و قتل هموطن به دستور امریکا باعث گردید که افراطیت امروز به بار آید.
در واقع وضعیتی که اکنون مردم افغانستان تاوان آن را میپردازند و در عملکردهای شان دچار افراط میگردند پاسخی است به افراط زمان جمهوریت که به دستور امریکا و غرب از هیچ بیرحمی و قساوتی دریغ نورزیدند؛ نتیجه چنان شد که حس انتقام جویی در ضمیر حاکمان کنونی جوشید و جوانه زد و امروز مردم افغانستان هزینه آن را میپردازند، مسدود ماندن دروازههای مکاتب و حس عدم تعلق حاکمان و مردم با همدیگر برگرفته از زمان جمهوریت است، در میان اعضای حکومت کنونی کسانی هستند که با یاد آوری از تراژدی آن زمان، خود را فاتح، مردم و این سرزمین را فتح شده میپندارند، این طرز نگرش باعث میگردد که کشور در وضعیت بلاتکلیف قرار گیرد، از قافله توسعه و پیشرفت جهانی عقب بیافتد، تحصیلات و تعلیمات عالی نا امید کننده به بار آید و فرار مغزها و شخصیتهای اکادمیک آغاز گردد، وقتیکه احساس تعلق میان حکومت و مردم تقلیل یابد نتیجه چنان میشود که حکومت به فکر مردم نیست و درصدد حفظ چارچوب تشکیلاتیشان در قالب نیروی فکری و ایدئولوژیکی خاص است و مردم نیز در حمایت از حمایت احساس تعلق نمیکنند و هر کدام وامانده برای خود در گوشه و کناری مصروف روزمرگی است و بیش از همه این وضعیت به نفع کشورهای استعمارگر خارجی میباشد که از این شقاق و دوری به نفع خود بهره برده و میتوانند پلانهای استثماری شان را در این سرزمین بدون درگیری و با کمترین زحمت پیاده نمایند، ملت گرسنه و کم سواد به فکر سیرشدن شکمشان است، مقوله وطن و وطن پرستی در ضمیرشان میمیرد، وطن در ذهن چنین افراد صرفا یک واحد جغرافیایی است که هرکس همانند زندگی جنگل خودش باید در پی شکار باشد تا خود و فرزنداناش را از خطر مرگ رهایی بخشد.
مهاجرینی که تازگیها به وطن عودت نمودهاند با روح حاکم بر این جامعه آشنایی لازم را ندارند، ذهنیت آن ها بر اساس زندگی در خارج از کشور استوار است و فکر میکنند مسئولینی هست و طرح و برنامهای وجود دارد تا بتوانند چار صباحی را با عزت و سرفرازی در وطن سپری نمایند؛ آنان از کش و قوسهای بیست سالهای که در این سرزمین گذشته است و طرفهای درگیر جنگ پر از عقده و حس انتقام جویی آشنایی لازم را ندارند، از این رو در مرزها میبینیم کسانی هستند که خارج از وطن متولد شده و همانجا رشد یافته اند و حتی با لهجه وطنی بیگانه اند به این سرزمین آمده اند، وقتیکه خبرنگار از ایشان میپرسد که چه حسی دارید، هر کس پاسخهای متفاوت و مطابق با برداشتشان از وطن ارائه میدهند، برخی میگویند مکتبها باز گردد و زمینه کار فراهم شود، برخی با دید امیدوارانه میگویند که به وطن آمدهایم تا آن را بسازیم، آنها میپندارند که زمینه ورود به قدرت برای همه فراهم است و یا در زمینه خلق و ایجاد کار، حکومت پلان و برنامه همه جانبه دارد تا به ندای شان لبیک گوید، بعد از چند روزی که اینجا میمانند می بینند که نه از درس و بحث خبری هست و نه از کار و فعالیت؛ لذا سرخورده میشوند و تمام رویاهایی که داشتند با خاک یکسان شده و همانند دیگران در قبال وطن بی پروا میگردند؛ لذا پیشنهاد میگردد که حکومت در یک پلان و دور اندیشانه برای عودت این همه مهاجرین به فکر خلق کار و ایجاد زمینه تحصیل باشد، چهار سال مدت کافیست که حکومت بتواند به خود تکانی داده و رشد تعلیمات و تحصیلات عالی را در دستور کار قرار دهند، نمیتوان ادعا کرد که حکومت طی این مدت بتواند برای تک تک نفوس این سرزمین زمینه کار فراهم کند؛ چون معضل بیکاری یک معضل جهانی است ولی میتوانند که برای کاهش بیکاری طرح و برنامههایی داشته باشند، در زمینه مسدود ماندن مکتبها هیچ توجیهی وجود ندارد، از هر زاویه که بسنجیم چه در فرهنگ اسلامی و در فرهنگ افغانی، تحصیل بر مرد و زن فرض است، چنانچه نیاکان این سرزمین اعم از مرد و زن عالمان بی نظیر دوران خود بودند که افتخارات هرکدام در کتابها درج است، از این رو، بجای انتقام گیری بهتر است که به مبانی اسلامی و فرهنگ افغانی مراجعه کرد تا درد کم سوادی این مردم التیام یافته و زمینههای تحصیل برای عموم مردم این سرزمین فراهم گردد تا بار دوش سایر کشورها نباشیم.