زن؛ بنیاد پنهانِ تمدن افغانی و اسلامی

بیستم قوس مصادف است با ولادت صدیقه طاهره حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها، این روز به مناسبت ولادت آن حضرت در جهان اسلام روز زن نام گزاری شده است؛ این روز بزرگ در واقع روزی برای تجلیل از کرامت انسانی زن و یادآوری نقشی که در ساختار فکری، تاریخی و تمدنی اسلام داشته است، حایز اهمیت است؛ اگرچه این تجلیل در بسیاری از کشورهای مسلمان امری رایج است، اما امروز در افغانستان، جایی که زنان با محدودیتهای گسترده روبهرو هستند، این روز بهانهای شده تا لایههای کمتر دیدهشدهای از نقش آنان در تمدن اسلامی دوباره مرور شود؛ لایههایی که نشان میدهد جهان اسلام، هر زمان که بالنده بوده، با تکامل و همدردی زن و مرد کنار همدیگر به بالندگی رسیده است.
تاریخ اسلام، از نخستین روزهای شکلگیریاش، سرشار از زنانی است که از نقشهای معمول اجتماعی فراتر رفته و در ساخت ستونهای یک تمدن سهیم بودهاند. حضرت خدیجه، نخستین بانوی مسلمان، تنها شریک زندگی پیامبر نبود؛ او یک تاجر، حامی اقتصادی و پشتوانه فکری یک نهضت نوظهور اسلام بود که در میان جهالت و توحش آن روز جامعه عرب با جرأت و جسارت با حضرت پیامبر ازدواج و امکانات مالی اش را صرف رشد و تبلیغ دین مقدس اسلام کرد و دخت گرامی اش حضرت زهرا (س)، نماد رسالت اخلاقی و فکری برای جامعه اسلامی است که با سیره و سخنانش و حضور در فعالیتهای سیاسی الگوی روشنی از زن مسلمان ارائه کرد. حضرت زینب (س) نیز در صحنه کربلا پس از اینکه یاران امام حسین و اهلبیت اش به شهادت رسیدند با سخنان غرا یزید و لشکریان اش را رسوا و اهداف قیام کربلا را روشن و واضح ساخت، حضور فعال فرهنگی و سیاسی این بانوان بزرگ در صحنههای مختلف جهان اسلام، نشانههایی هستند از اینکه نقش زن در اسلام، نه حاشیه، بلکه بخشی از متن تمدنسازی بوده است.
در کنار این چهرههای برجسته، هزاران زن دیگر در طول تاریخ اسلام به تربیت نسلهایی پرداختهاند که هر کدام در بستر تمدن پربار اسلامی نقش ارزندهای ایفا کرده اند؛ نقشی که بدون آن، هیچ جامعهای نمیتواند فرهنگ و هویت خود را نسل به نسل منتقل کند. مادران در طول تاریخ، نخستین معلمان ایمان، اخلاق و پیوندهای اجتماعی بودهاند. تمدنها از دل خانوادههایی شکل گرفته که زن در آن محورِ تربیت و نگاهبان حافظه فرهنگی بوده است. در افغانستان نیز هرگاه خانوادهها توانستهاند فرزندان خود را با ارزشهای دینی، زبانی و فرهنگی پرورش دهند، از میان آنان چهرههایی برخواسته اند که موفق به شکست بزرگترین امپراتوریهای متجاوز شده اند، نمونههای معاصر آن تجاوز امپراتوری انگلیس و اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان است که توسط همین فرزندانی که در دامان مادران قهرمان پرورش یافته بودند موفق به شکست این قدرتها گردیدند.
هنر و ادبیات اسلامی نیز بدون حضور زنان چهره دیگری میداشت. شاعران، داستاننویسان و هنرمندان زن در افغانستان و جهان اسلام، آیینههایی بودهاند که فرهنگ را نه با زبان خشک سیاست، بلکه با لطافت هنر به نسلها منتقل کردهاند. از روایتهای شفاهی مادران و لالاییهای محلی گرفته تا آثار زنان شاعر و خوشنویس، همه بخشی از پرونده تمدنی هستند که در لحظات بحران، جامعه را از فروپاشی فرهنگی نجات دادهاند. هنر زنانه، همواره قدرت نرم تمدن اسلامی بوده است.
در حوزه دانش و آموزش، نامهای متعددی از زنان مسلمان دیده میشود؛ استادان حدیث، مفسران، طبیبان و پژوهشگرانی که در مکتبها، شفاخانهها و حلقات علمی نقش فعالی داشتهاند. تاریخ اسلام به وضوح نشان میدهد که آموزش زنان نه تنها با فرهنگ اسلامی ناسازگار نبوده، بلکه در دورههایی از شکوفایی تمدن اسلامی، جزء جداییناپذیر آن محسوب میشده است. افغانستان امروز که نیمی از پیکره جامعه اش (زنان) از حق آموزش محروم است، خواسته یا ناخواسته از همان سرمایهای فاصله گرفته که جهان اسلام را در دوران طلاییاش به اوج رسانده بود.
در سطح اجتماعی، زن همواره عامل آرامش و برقراری تعادل میان اعضای خانواده بوده است. خانواده بدون حضور زن، کارکرد اصلی خود یعنی تربیت، عواطف و حفظ پیوندهای انسانی را از دست میدهد. جامعهای که زن را به حاشیه میراند، ناخواسته نیمی از توان فرهنگی و اخلاقی خود را خاموش میکند. در سالهای اخیر، هرگاه جامعه افغانستان از همگسیخته شده، ردّی از فروپاشی نقش اجتماعی زنان نیز در آن دیده شده است؛ و هرگاه امیدی برای بازسازی اجتماعی شکل گرفته، از میان محافل کوچک خانوادگی و فرهنگی زنان جرقه خورده است.
در کنار همه این نقشها، اقتصاد خرد و محیط زیست نیز عرصههایی هستند که زنان در آن تأثیرگذاری بنیادی داشتهاند. الگوهای مصرف، مدیریت منابع خانواده، شیوههای نگهداری از کشت و زراعتهای محلی در زندگی روزمره، همگی از کانال زنان شکل میگیرد. در افغانستان، بسیاری از ابتکارهای محلی در مدیریت آب، کشاورزی سنتی، یا اقتصاد خانواده توسط زنان شکل گرفته؛ ابتکارهایی که اگرچه در روایت رسمی جایی ندارند، اما در عمل بخش پایداریِ جامعه را نگه داشتهاند.
بازخوانی این نقشها در شرایط کنونی افغانستان تنها یک بازگشت تاریخی نیست؛ نوعی یادآوری به جامعه است که تمدن اسلامی بدون حضور فعال زنان، ستونهای اصلی خود را از دست میدهد. نقش زن در اسلام، یک نقش تزئینی یا صرفاً خانگی نبوده، بلکه نقشی تمدنی، فرهنگی، علمی و اجتماعی است نقشی که اگر نادیده گرفته شود، شکافهایی در بافت جامعه پدید میآید که ترمیم آن سالها زمان میبرد.
امروز که وضعیت زنان در افغانستان به یکی از حساسترین موضوعات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی تبدیل شده، مرور این میراث میتواند تصویر تازهای از زن افغان و مسلمان ارائه کند، نه تصویری برآمده از کلیشههای سیاسی و تبلیغاتی، بلکه تصویری برخواسته از تاریخ اسلام، از فرهنگ این سرزمین و از تجربه زیست زنان مسلمان. این نگاه، زن را نه موضوع مناقشه، بلکه بنیان تمدن معرفی میکند.
در نهایت، سخن بر سر این نیست که زنان باید جایگاهی تازه پیدا کنند؛ بلکه بر سر این است که جایگاه اصیل آنان جایگاهی است که اسلام برای شان تعریف کرده و تاریخ این سرزمین تثبیت اش کرده است اکنون باید احیا شود. تمدن اسلامی، از آغاز تا امروز، بر دوشادوشیِ زن و مرد بنا شده است. جامعهای که نیمی از خود را محدود سازد، از نیمی بهبود آینده خود صرفنظر کرده است. بنابراین روایت نقش زنان در تمدن اسلامی، هم بازخوانی گذشته است و هم ترسیم آینده؛ آیندهای که بدون حضور آگاهانه، کرامتمند و فعال زنان، چهرهای ناقص خواهد داشت.
یادداشت اختصاصی

