سودان؛ جبهه خاموش جنگ صهیونیسم در افریقا

سقوط شهر الفاشر بهدست نیروهای واکنش سریع «الدعم السریع»، تنها یک تحول داخلی در سودان نیست؛ بلکه بخشی از نقشهی امریکایی -صهیونیستی است که هدف آن بازآرایی ژئوپلیتیک قارهی افریقا به سود محور غربی ـ صهیونیستی است. این رخداد، نه یک اتفاق عادی بلکه یک حلقهی جدید از زنجیره پروژهای است که از خاورمیانه آغاز شد و اکنون به قلب افریقا رسیده است. تصاویر دلخراش از کشتار غیرنظامیان، آتش زدن خانهها، و تجاوزهای سیستماتیک، یادآور روزهای تاریک موصل و حلب است که داعش به عنوان یک پروژه امریکایی-صهیونیستی آن را بر مردمان این مناطق تحمیل کرد؛ در سودان نیز روی دیگر همین چرخانده شده، با این تفاوت که اینبار پرچم قومیت و قبیلهگرایی، چهرهی واقعی صهیونیسم را در پشت درگیریهای سودان پنهان کرده است.
همانگونه که داعش با شعار دین، اما در خدمت تجزیه و تضعیف امت اسلامی توسط امریکا و اسرائیل خلق شد، نیروهای واکنش سریع سودان نیز با نقاب قومیت، در همان مأموریت ظاهر شدهاند و ماموریت شان خاموش کردن صدای ملتهای مسلمان مستقل و تسلط بر منابع حیاتی قارهای است که هنوز ظرفیتهای بکر و تعیینکنندهای در آیندهی معادلات اقتصادی و ژئوپلیتیکی جهان دارد.
در صحنهی سودان، سه ضلع اصلی به عنوان مثلث نفوذ جریان غرب فعالاند؛ رژیم اسرائیل، امارات متحده عربی و ترکیه. هر یک، در پوششی متفاوت، اما در خدمت یک پروژهی واحد عمل میکنند، رژیم اسرائیل سالهاست که به دنبال تسلط بر دریای سرخ و مسیرهای انرژی در این منطقه است. آنان با حضور اطلاعاتی و امنیتی در قلب افریقا و تماس مستقیم با برخی فرماندهان نظامی سودانی، در تلاش اند تا از آشوب داخلی این کشور، دستاویزی برای منافع خود در دریای سرخ بسازند، امارات، بازوی مالی و لجستیکی این پروژه است. از لیبی تا یمن و اکنون سودان، امارات متحده عربی با تأمین بودجهی جنگهای نیابتی، سودان را به آزمایشگاه تازهای برای مزدورسازی منطقهای تبدیل کرده است، در این میان، ترکیه با شعارهای انساندوستانه و پوشش کمکهای لجستیکی، در عمل دروازهای برای انتقال تجهیزات و حمایتهای غیرمستقیم از بازیگران نیابتی باز کرده است.
این سه ضلع، همان بازیگرانیاند که در گذشته از پروژهی داعش در شام و عراق حمایتهای پشت صحنه داشتند، اما اکنون صرفا جغرافیا تغییر کرده است؛ از عراق و شام به دشتهای دارفور سودان رو آورده است. از منظر راهبردی، «الدعم السریع» همان نقش داعش را در استراتژیکترین منطقه افریقا برعهده دارد که وظیفه اش ایجاد بیثباتی، مهار بیداری اسلامی، و جلوگیری از شکلگیری محور مقاومت در افریقا است.
مسئله کنونی سودان چیزی فراتر از جنگ داخلی است، این کشور دروازهی افریقا و نقطهی اتصال سه قاره اروپا، آسیا و افریقا است؛ گلوگاهی که از بابالمندب تا کانال سوئز امتداد دارد و بر یکی از شاهرگهای حیاتی تجارت جهانی موقعيت دارد و این مزيت سودان برای جريان غربی_صهیونیستی با اهمیت ساختهاست. بیش از ۷۰۰ کیلومتر مرز دریایی در دریای سرخ، سودان را به نقطهای راهبردی برای قدرت غرب و رژیم اسرائیل تبدیل کرده است. برای رژیم اسرائیل، تسلط بر این پهنهی آبی، به معنای امنیت خطوط کشتیرانی و مهار نفوذ مقاومت در یمن و این منطقه استراتژیک افریقاست، برای محور مقاومت، حضور در سودان، یعنی گشودن جبههای تازه در قلب افریقا علیه پروژهی صهیونیستی، لذا دقیفا در این تلاقی است که اهمیت سودان بیش از هر زمان دیگر برجسته میگردد.
سودان پیشینهای طولانی در پیوند با جریان مقاومت دارد. در دهههای گذشته، این کشور یکی از مسیرهای انتقال سلاح به مقاومت فلسطین محسوب میشد و حملات مکرر هوایی اسرائیل به کاروانهای تسلیحاتی در خاک سودان، خود نشانگر جایگاه راهبردی خارطوم در معادلهی مقاومت است. از همین رو، سودان همواره در نگاه تلآویو، نه یک کشور افریقایی عادی، بلکه بخشی از تهدید امنیتی محور مقاومت محاسبه شده است.
جدایی سودان جنوبی در سال ۲۰۱۱ نیز گامی در راستای همین پروژه بود، آن تجزیه با طراحی غربی ـ امریکایی، تلاشی برای شکستن نفوذ عربی ـ اسلامی در شرق افریقا بود. اما سودانِ باقیمانده، همچنان دروازهی ورود به شاخ افریقا و اتصال مصر، خلیج عدن و منطقهی ساحل است. امروز، در این میدان جدید، رقابت غرب با جریان مقاومت بار دیگر با محور صهیونیستی تلاقی کرده است.
در سالهای اخیر، رژیم اسرائیل با فشار امریکا، تلاش کرد سودان را به پیمان ابراهیم بکشاند تا با عادیسازی روابط، خارطوم را از محور مقاومت جدا کند. اما فروپاشی سیاسی داخلی و آغاز جنگ میان اردوی این کشور و نیروهای «الدعم السریع»، این پروژه را نیمهتمام گذاشت. اکنون، همان نیروهای شبهنظامی که روزی ابزار واشنگتن برای مهار اسلام سیاسی بودند، اکنون به ابزاری در خدمت صهیونیسم بدل شدهاند.
برای رژیم اسرائیل، سودان فقط یک شریک بالقوه نیست، بلکه سپری امنیتی برای محافظت از منافعش در دریای سرخ و کنترل مسیرهای انرژی از خلیج عدن تا کانال سوئز است. حضور مقاومت یا حکومتهای مستقل در این منطقه، برای تلآویو به معنای تهدیدی مستقیم است؛ تهدیدی که میتواند امنیت بنادر اسرائیل را در دریای سرخ متزلزل کند، از این رو با برهم زدن نظم داخلی سودان در تلاش است تا از شکلگیری دولت یکدست و متحد در این کشور جلوگیری کنند.
در مقابل، محور مقاومت باید به سودان بهعنوان یک فرصت تاریخی بنگرد. در شرایطی که موج بیداری اسلامی در کشورهای عربی با سرکوب یا مهار مواجه شده، افریقا اکنون به میدان تازهای برای گسترش گفتمان مقاومت تبدیل شده است. نفوذ فرهنگی، همکاریهای اقتصادی، و حمایت از فعالیتهای انساندوستانه در سودان، میتواند بستر بازسازی ارتباطات مردمی و تقویت صدای ملتهای مسلمان افریقا را فراهم آورد. سودان نه یک پروندهی صرفاً افریقایی، بلکه بخشی از میدان نبرد جهانی میان مقاومت و صهیونیسم است. سرنوشت سودان، بر معادلات امنیتی دریای سرخ، آیندهی محور مقاومت، و حتی ثبات غرب آسیا تأثیر مستقیم دارد. اگر مقاومت در سالهای گذشته توانست آتش داعش را در شام و عراق خاموش کند، امروز نیز باید در برابر نسخهی افریقایی آن ـ یعنی «الدعم السریع» ـ بایستد.
پروژهی صهیونیستی در افریقا تازه آغاز شده است. از کنترل منابع طلا و نفت سودان تا تسلط بر مسیرهای ترانزیتی و دریایی، همه در جهت مهار ملتهایی است که میخواهند مستقل بمانند. اگر این پروژه موفق شود، دریای سرخ به حیاط خلوت تلآویو بدل خواهد شد و قارهی افریقا، بهجای بیداری اسلامی، به صحنهی جدیدی از مزدورپروری و جنگهای نیابتی تبدیل میشود. در واقع سودان، امروز، نقطهی تلاقی کشمکشهای سیاسی میان محور مقاومت و رژیم اسرائیل است، این کشور یا به خاکستر طرحهای صهیونیستی فرو میرود، یا به محور بیداری اسلامی در افریقا بدل میشود.
غفلت از سودان، به معنای واگذاری عمق استراتژیک جریان مقاومت به دشمن است؛ و حضور آگاهانه در آن، آغاز فصل جدیدی از نبرد تمدنی برای آزادی ملتهای مسلمان است، در این میان، امت اسلامی باید بداند که الفاشر، دارفور و خارطوم، دیگر صرفا نامهایی نیستند که تداعی کننده شهرهایی در قاره افریقا باشد؛ بلکه سنگرهایی در همان جبههایاند که روزی در موصل و غزه گشوده شده بود، امروز نیز همان نبرد با همان ماهیت عراق و سوریه ادامه دارد، تنها جغرافیا تغییر کرده است.

