سیاست‌گذاری سالم؛ جلوگیری از گسست اجتماعی

مبنای سیاست‌گذاری در افغانستان مبهم و مدیریت جامعه، سلیقه‌یی است. فقدان قانون اساسی  باعث سردرگمی دولتمردان و جامعه گردیده است. در نبود قانون اساسی سیاست‌گذاری‌های سلیقه‌یی و تصمیم‌گیری‌های فردی بر سرنوشت دولت – ملت غالب می‌گردد. عدم قانون اساسی مسبب تدوین نشدن قوانین مدنی و لوایح اداری می‌گردد، در چنین حالت حکام و مسئولان اداری ملزم به پاسخگویی شفاف در قبال سرنوشت مردم و اجرائیات قانونی نمی‌باشند. فقدان قانون اساسی ضریب احساس تعلق ملت به وطن را نیز کاهش می‌دهد؛ زیرا ملت خود را دخیل در امور سیاسی نمی‌داند و اعمال سیاست را مختص به نیروهای حاکم می‌پندارد، در نتیجه گسست‌های اجتماعی از همین نقطه محک خورده و بی‌ثباتی دامن زده می‌شود.

در نبود قانون اساسی، تدوین سیاست خارجی و استراتژی ملی نیز پایدار نیست، مراودات با کشورهای دیگر در خلأ قانون اساسی برای افغانستان زیان‌بار است. در نبود قانون اساسی و قوانین مدنی، رویه محاکم در قبال دعاوی مطروحه نمی‌تواند عادلانه و سازگار باروح جامعه باشد، در چنین حالت لوایح اداری محاکم نیز پر از چالش است و در نتیجه باعث اصدار فیصله‌های غیرعادلانه و خلاف شریعت و منافع ملی صورت گیرد. در نبود قانون اساسی، تعامل با سازمان‌های بین‌المللی با دورنمای شفاف و واضح صورت‌گرفته نمی‌تواند و یا دست‌کم این سازمان‌ها در ایجاد روابط با افغانستان محتاطانه عمل می‌کنند.

افغانستان در وضعیتی نیست که بتواند در فقدان رسمیت و مشروعیت دولت، به حیات سیاسی و اجتماعی‌اش عزتمندانه ادامه دهد، اقتصاد متکی به جهان، جامعه ناپایا و محل تلاقی منافع کشورهای مختلف جهان است. وحدت ملی در کشور ما به‌شدت متزلزل و فاصله میان حکومت و ملت کاملاً محسوس است. در چنین وضعیت، مدیر مدبر و فداکار لازم است که بتواند از تعلقات شخصی و گروهی عبور نموده و همانند گاندی، خود را وقف ملت کند. در کشور 72 ملت هند که متشکل از صدها قوم و زبان و مذاهب مختلف است، گاندی موفق شد آنان را زیر چتر منافع ملی جمع کرده و دولت هند را آئینه تمام‌نمای مردمان این سرزمین بسازد. پس از شاهکار گاندی که مبتنی بر خودگذری و اراده بود دولت هند قوام یافت و امروز به یکی از کشورهای مدعی ثبات اقتصادی و سیاسی و دارای نفوذ و قدرت برتر در جهان تبدیل شده است.

گاندی کار خاصی نکرد؛ او وجدان انسانی و حس آزادی‌خواهی‌اش را بیدار کرد و به این نکته پی برد که در فقدان حمایت ملت، نمی‌تواند دولت مستحکم و باثبات شکل گیرد. گاندی هیچ‌یکی از اقوام و مذاهب و زبان‌های کشورش را طرد نکرد؛ بلکه به آنان انگیزه آزادی بخشید و شعار ملت واحد را در شریان‌های خفته مردم هند بیدار کرد. گاندی می‌دانست که سیاست طرد و انحصار جغرافیای قاره‌ مانند هند را به انحطاط کشانده و نفوس میلیاردی این سرزمین به جان همدیگر می‌اندازد؛ لذا خود را فدا کرد تا هند را آباد کند.

سیاسیون افغان اگر از الگوی بزرگان دین و آموزه‌های آن کار نمی‌گیرند حداقل در عصر کنونی، عملکردهای گاندی را سرمشق رفتار سیاسی قرار دهند. پیشینه چهل‌ساله افغانستان نشان داده است که سیاسیون این کشور همواره رویکرد طرد و دشمنی را در قبال همدیگر اتخاذ کرده‌اند. ما دوره‌گردهای سیاسی و یا متواری‌های سیاسی در هر برهه‌ی از پنج دهه اخیر داشته‌ایم، هر نیروی سیاسی که زمام قدرت را در اختیار گرفت، به سرکوب جانب مقابل اقدام کرد و آنان ناگزیر به کشورهای دور و نزدیک متواری شدند. همین چرخه کماکان در فرایند زمان ادامه دارد.

سیاست‌گذاری سالم که باعث تحکیم نظام می‌گردد و از گسست‌های اجتماعی جلوگیری می‌کند مبتنی بر واقع‌بینی و درک از معذوریت‌های وطن است. ما باید در امر تحکیم ثبات و دولت‌سازی قدم‌های عملی برداریم، سیاست خاک زدن به چشم مردم و اعمال سلیقه‌های شخصی طی پنج اخیر بارها تکرار شده است؛ نتیجه‌اش ویرانی کابل، مهاجرت سیل‌آسا، گسترش فقر و سقوط ارزش‌های ملی افغانستان در نزد جهان بوده است. کشور قانونمند و دارای سازوکارهای عادلانه، کاربردی و عامه‌پسند، می‌تواند خود را به اوج موفقیت در قافله جهانی برساند. اما چون مولفه‌های یاد شده در افغانستان هیچگاه عملی نشده است کشور ما از لحاظ کیفی همچنان در قعر جدول توسعه‌یافتگی است. جهت تحکیم وحدت ‌ملی و جلوگیری از فروپاشی و گسست اجتماعی لازم است که سیاسیون افغان، اصل منافع ملی و دولت‌سازی را قرار دهند و متعاقب آن که رسیدن به این مرحله است از خودگذری نشان داده و دولت را آئینه تمام‌نمای اقوام و مذاهب کشور بسازند.

لینک کوتاه

https://sarie.news/a2352b
دکمه بازگشت به بالا