ضرورت دیپلماسی دینی در وضعیت کنونی افغانستان

پس از خروج شتاب‌زده امریکا از افغانستان در تابستان ۲۰۲۱، جهان با واقعیتی مواجه شد که بسیاری از سیاستمداران غربی حاضر به پذیرش آن نبودند. حاکمان کنونی، پس از دو دهه جنگ و مقاومت، در کمتر از چند هفته توانستند کابل را بدون درگیری تصرف کنند و قدرتی را در دست گیرند که هم‌زمان برای مردم افغانستان و برای جامعه جهانی هم امید و هم هراس آفرید. امید از آن جهت که شاید بتواند به جنگ طولانی پایان دهد، و هراس از این رو که بازگشت یک حکومت سخت‌گیر مذهبی می‌تواند افغانستان را دوباره به کانون بحران‌های انسانی و امنیتی بدل کند. اکنون  پس از گذشت چهار سال، افغانستان همچنان درگیر بحرانی عمیق است؛ بحرانی که نه‌تنها مردم این سرزمین، بلکه منطقه و حتی جهان را نیز تحت فشار قرار داده است.

شکست غرب در افغانستان تنها شکست یک عملیات نظامی نبود، بلکه شکست پروژه‌ای بود که با شعار ملت‌سازی آغاز شده بود. میلیاردها دالر هزینه شد، نهادهای دولتی تازه بنا شدند، انتخابات برگزار شد و اردویی با صدها هزار نیرو تشکیل گردید، اما هیچ‌یک از این تلاش‌ها نتوانست ریشه در جامعه بگیرد و مشروعیت واقعی پیدا کند. بسیاری از افغان‌ها دولت‌های پیاپی کابل را نه نماینده مردم، بلکه محصول دخالت خارجی می‌دانستند. در چنین شرایطی حاکمان کنونی افغانستان توانستند با استفاده از زبان دینی و فرهنگی که برای مردم آشنا بود، خود را به‌عنوان بدیل معرفی کنند. این نکته‌ای است که بسیاری از سیاستمداران غربی نادیده گرفتند، در جامعه‌ای چون افغانستان، دین نه فقط یک باور شخصی، بلکه ستون اصلی هویت جمعی و مشروعیت سیاسی است.

امروز افغانستان درگیر یکی از بزرگ‌ترین بحران‌های انسانی جهان است. سازمان ملل بارها هشدار داده است که میلیون‌ها کودک با خطر سوءتغذیه روبه‌رو هستند و بیش از نیمی از جمعیت در آستانه فقر شدید قرار دارند. زنان و دختران از دسترسی به آموزش محروم شده‌اند و بسیاری از حقوق اجتماعی آنان محدود شده است. کمک‌های بین‌المللی به دلیل مشکلات سیاسی و تحریم‌ها کاهش یافته و اقتصاد کشور در حال فروپاشی کامل است. این وضعیت موجب افزایش مهاجرت‌های غیرقانونی به سوی کشورهای همسایه و اروپا شده و پیامدهای آن نه‌تنها انسانی بلکه امنیتی نیز هست. کشورهای اروپایی به‌خوبی می‌دانند که موج تازه‌ای از مهاجرت می‌تواند فشار سنگینی بر نظام‌های اجتماعی و اقتصادی آنان وارد کند.

از سوی دیگر، تهدید امنیتی ناشی از فعالیت گروه‌هایی مانند داعش-خراسان و بازگشت احتمالی شبکه‌های تروریستی بین‌المللی بار دیگر افغانستان را در کانون نگرانی‌های امنیتی قرار داده است. تجربه یازدهم سپتامبر هنوز در حافظه غرب زنده است و هیچ کشوری نمی‌خواهد شاهد تکرار آن باشد. بنابراین پرسش اصلی این است که غرب چه باید بکند؟ آیا باید افغانستان را به حال خود رها کند و خطرات ناشی از آن را بپذیرد، یا باید راه تازه‌ای برای تعامل با حاکمیت کنونی و مردم افغانستان پیدا کند؟

پاسخ ساده‌ای برای این پرسش وجود ندارد، اما تجربه دو دهه گذشته به‌وضوح نشان داد که اتکا صرف به زور نظامی و پول نمی‌تواند ثباتی پایدار به ارمغان آورد. آنچه ضرورت دارد، بازاندیشی در سیاست‌ها و پذیرش واقعیت‌های فرهنگی و اجتماعی افغانستان است. این کشور را نمی‌توان با نسخه‌های وارداتی اداره کرد. مردم افغانستان دارای سنت‌ها و باورهایی عمیقاً دینی‌اند و هر طرح سیاسی و اجتماعی بدون در نظر گرفتن این واقعیت دیر یا زود شکست خواهد خورد.

اینجاست که مفهوم «دیپلماسی دینی» می‌تواند اهمیت پیدا کند. این رویکرد بر آن است که از ظرفیت رهبران و نهادهای مذهبی برای میانجیگری و کاهش تنش استفاده شود. در جامعه‌ای مانند افغانستان که دین منبع اصلی مشروعیت است، استفاده از صدای رهبران دینی می‌تواند تأثیری بسیار بیشتر از بیانیه‌های سیاسی و تهدیدهای اقتصادی داشته باشد. سازمان‌هایی چون سازمان همکاری اسلامی یا اتحادیه جهان اسلام، و نیز علمای برجسته در مراکز دینی چون الازهر و نجف، می‌توانند نقشی کلیدی در این زمینه ایفا کنند. تجربه‌های مشابه در عراق یا سودان نشان داده است که حضور رهبران مذهبی می‌تواند مانع از تشدید خشونت‌ها شود و راهی برای گفت‌وگو بگشاید.

البته دیپلماسی دینی به‌خودی‌خود کافی نیست. حاکمیت کنونی افغانستان نشان داده‌است که در برابر فشارهای داخلی و خارجی مقاومت می‌کنند و تمایلی جدی به تقسیم قدرت ندارند. خطر آن نیز وجود دارد که استفاده ابزاری از دین، تنها به تقویت ایدئولوژی افراطی بینجامد. بنابراین چنین رویکردی باید همراه با سیاست‌های هوشمندانه اقتصادی، کمک‌های هدفمند انسانی و فشارهای بین‌المللی باشد تا بتواند تعادل لازم میان تشویق و بازدارندگی را برقرار سازد.

افغانستان امروز در نقطه عطفی تاریخی ایستاده است. سرنوشت این کشور نه‌تنها برای مردمش، بلکه برای امنیت منطقه و جهان اهمیت حیاتی دارد. غرب اگر بخواهد از تکرار اشتباهات گذشته جلوگیری کند، باید بپذیرد که درک و احترام به ارزش‌های دینی و فرهنگی افغانستان شرط نخست هر نوع تعامل سازنده است. تجربه شکست در این کشور درسی روشن می‌دهد، هیچ پروژه توسعه یا ملت‌سازی بدون شناخت عمیق از روح جامعه‌ای که قرار است در آن اجرا شود، پایدار نخواهد بود.

اگرچه راهی که پیش روی افغانستان و جامعه جهانی قرار دارد دشوار و طولانی است، اما بهره‌گیری از دیپلماسی دینی می‌تواند افقی تازه بگشاید. شاید این ابزار نتواند همه مشکلات را یک‌شبه حل کند، اما می‌تواند زمینه‌ای برای گفت‌وگو، اعتمادسازی و حرکت به‌سوی ثبات ایجاد کند. آینده افغانستان نه در سایه توپ و تفنگ، بلکه در سایه گفت‌وگو و احترام متقابل رقم خواهد خورد. آنچه امروز لازم است، شجاعت برای پذیرفتن واقعیت‌ها و خلاقیت برای یافتن راه‌های نو است؛ راه‌هایی که نه‌تنها مردم افغانستان را از رنج بی‌پایان برهاند، بلکه جهان را از تهدیدهای آینده در امان دارد.

نویسنده: عبدالحی حبیبی

لینک کوتاه

https://sarie.news/a834s
دکمه بازگشت به بالا