طالبان مجبور است در قبال صلح به خواست مردم تمکین کند
در حالیکه به موعد برگزاری نشست بین الافغانی در ترکیه « 24 اپریل» نزدیکتر میشدیم طالبان این موعد را به بعد از عید رمضان موکول کرده اند، ظاهرا مهلت عید رمضان نیز فرصتی است که آنان بتوانند بیشتر وقت کشی کرده و مسیر مذاکرات را به نحوی از اهداف اصلی اش منحرف سازد، ظاهرا دادهها نشان میدهد که آنان تمایل چندانی به مذاکره نداشته و بیشتر روی چینش قوا و آرایش صفوف جنگی در این فرصت آمادگی خواهند گرفت؛ البته این مورد که طالبان خواهان ادامه خشونتها است نه مذاکره، چندان از دید عموم پوشیده هم نیست؛ زیرا این گروه پیش از این گفته بودند تا زمانیکه تمامی نیروهای بین المللی از افغانستان خارج نگردد آنان در هیچ نشستی در ارتباط به صلح افغانستان اشتراک نخواهد کرد. رسانهها گزارش داده اند که طالبان به هدف تسلط بر جغرافیای بیشتر و دسترسی به چندین مرکزیت استراتژیک در سطح کشور، همزمان طرح حمله بر چندین ولایت جنوبی، مرکزی و شرقی را روی دست گرفته اند، به باور این گروه، قرار است آنان مراکز بعضی ولایات را به عنوان آدرس سرزمینی در اختیار داشته باشند از این رو توسل به گزینه «فتح» برترین پندار آنان در میادین جنگ و صلح به حساب میآید.
واقعیت امر این است که جنگ به نفع هیچ یکی از طرفهای منازعه نیست، پرهیز از درگیری در صورت امکان مذاکره و دیپلماسی یک اصل جهانی است، وقتیکه باب مذاکره و گفتگو بسته شود و طرفهای منازعه نتوانند از مجرای دیپلماسی خواستههای شان را مطالبه نمایند، در اینصورت جایی برای جنگ و درگیری تا زمان دسترسی به اهداف و آرمان شان باقی میماند، وضعیت امروز افغانستان به گونهی است که تمام ساز و کار جهت مذاکره و دیپلماسی با حضور ناظرین ملی و بین المللی مهیا گردیده است، کشورهای زیادی در زمینه گفتگوهای صلح افغانستان را یاری میرسانند، اجماع جهانی و منطقوی پیرامون صلح افغانستان شکل گرفته است، پس از بیست سال جنگ و درگیریهای بی هدف، فقط طی یکسال اخیر زمینهی گفتگو به روی طرفهای درگیر باز شده است. فراموش نکنیم که این فرصت پس از دو دهه درگیری های خونین به وجود آمده است. هرگونه اغماض و سهل انگاری در قبال پروسه صلح و یا پشت کردن به آن، به مثابه اعلان دشمنی صریح با مردم افغانستان است.
افغانستان در حال حاضر میان دو گزینهی جنگ و حرکت به مسیر توسعه بلوکه گردیده است، فرزندان این مزر و بوم در ابعاد و لایههای مختلف اجتماعی تلاش میورزند تا کمکی در راستای پیشرفت امور کشور و بهره برداری درست از توانایی و ظرفیتهای شان در راستای بهبود سازی زیربناها و کسب یک افتخار جدید برای کشور نسبت به دیگران پیشگام باشند، نسل امروزی که از دستاوردهای مفید و غیر قابل انکار دو دهه حاکمیت دموکراسی در کشور به حساب میآید حسرت یک افغانستان آباد و سربلند را در نقشهی جهانی به آرمان دارند، آنان تلاشهای جمعی و فردی زیادی انجام داده اند تا برای کشور کسب افتخار نمایند و در این زمینه موفق هم شده اند، وزرشکاران رزمی افغانستان و تیمهای رباتیک کشور، نمونههای واضح از دستاوردهای نوین است که به صورت فردی و جمعی مقام اول در جهان را کسب کردند، این نسل با این افتخارات، در زمان حاکمیت طالبان به دنیا نیامده بودند، بسیاری از آنان زیر چتر نظام موجود چشم به جهان گشوده اند و با حمایت همین نظام به تعلیمات و تحصیلات رو آروده اند و تا این جای کار موفق هم شده اند که اسم شان را در جمع افتخارات این سرزمین حک نمایند، این نسل، ارزشها را از عینک جهان بینی جدید میبینند، جهان بینی طالبانی هیچ سنخیتی با زیرساختهای ذهنی آنان ندارد از این رو، دو نسل با دو منطق متفاوت به فاصله زمین و آسمان قرار است در تعامل و گفتگو قرار گیرند.
این نسل که از منطق، تکنولوژی و افتخارات جهانی دم میزنند نتیجهی بیست سال تلاش جمعی مردم افغانستان است که توانستند با برچیدن نظام طالبانی، درب مکاتب و دانشگاهها را به روی فرزندان خود باز نموده و مسیر پرش آنان بر بام افتخارات جهان را هموار سازد، گروه طالبان به مثابه انگلهایی که اطراف جسد را حلقه میزند در اطراف این آب و خاک رخنه نموده و تلاش میورزند تا مردم افغانستان را از تمام دستاوردهای مدرن جهانی و دانش روزآمد محروم نمایند، نسلی که در زمان این گروه و بر اثر مزاحمت آنان نتوانستند به مکتب و دانشگاه روی آورند، امروز سر خورده و عقدهی در داخل کشور و خارج از مرزها به کارهای شاقهی توأم با تحقیر و توهین روزگار میگذرانند، دستاوردهای طالبان طی مدت پنج سال حاکمیت شان چیزی مثبتی جز بربادی و ویرانی وطن به ارمغان نداشت، به بار آوردن نسل سرکوب و به دور از تعلیم و تحصیل، سرگردانی و آوارگی میلیونها هموطن، به خاک و خون کشیدن تمام زیربناها و پروژههای عام المنفعه و تخریب آثار تاریخی کشور، رفتار خشن و غیر انسانی با زنان و سائر شهروندان از اعمال این گروه بود که باعث لکهی ننگ ابدی بر جبین مردم افغانستان طی نیم قرن اخیر بوده است. طالبان در حال حاضر با نسل متفاوت از آن زمان رو به رو است، نسلی که مذاکره را برترین بدیل مشاجره میپندارد، نسلی که به ارزشهای جهانشمول باور دارند، نسلی که زن را تأثیرپذیرترین بخش نیروهای اجتماعی پنداشته و عدم حضور زن در اجتماع را فلاکت و رکود اجتماعی میداند، این نسل با طالبان و مفکورههای آنان از اساس ناسازگار اند؛ بنا بر این هر حکومت و حاکمیتی هم اگر قرار باشد شکل بگیرد از الزامات آن است که باید همخوان با سطح توسعه و فرهنگ جامعه باشد، این حالت در صورتی ممکن است که طالبان خود را با پدیده همزمانی عیار ساخته و با واقعیتهای کنونی جامعه افغانستان خود را وفق دهند.
قرار است که پس از بیست سال غیبت اجتماعی و سیاسی، این گروه وارد اجتماعات افغانستان گردیده و در کنار سائر شهروندان به زندگی مسالمت رو آورند، از منظر طالبان این امر از دو راه ممکن است. جنگ و مذاکره، از آنجاییکه آنان در بدویترین کیفیت زندگی سپری نموده اند با برخورداری از خصلت قبیلوی، بیشتر به گزینه جنگ و خشونت متوسل میشوند؛ زیرا از منظر باورهای قبیله، قدرت باید از مجرای تفنگ و توسل به زور حصول گردد، هرگونه بدیل غیر از آن در فرهنگ قبیله قابل پذیرش نیست. گفتگو در فرهنگ طالبانی آخرین گزینهی است آن هم در زمانی که با استفاده از توسل به زور تحت فشار قرار بگیرند و تمام مجاری زور آزمایی شان با شکست مواجه گردد در اینصورت احتمال میرود که به مذاکره و دیپلماسی تن دهند؛ بنا بر این طالبان که هم اکنون سرمست از خروج نیروهای بین المللی است و خود را پیروز میدان بعد از بیست سال میپندارند بسیار مشکل است که به مذاکره تن دهند، آنان هم اکنون برگ برنده را در دستان خود حس میکنند، این گروه باور دارد که در فقدان نیروهای بین المللی با حمایت کشورهای حامی شان، در کوتاه مدت میتوانند از مجرای جنگ و درگیری به کل قدرت دست یابند، تا زمانی به این یک دندگی شان ادامه میدهند که احساس تسلط در درون شان همچنان پا برجاست.
آنان از جهت ادامه خشونتها و عقبه حمایتی شان خاطر جمع اند، از این رو برترین گزینه از منظر آنان توسل به زور و نظامیگری است، اما واقعیت امر این است که اگر طالبان خواهان حکمرانی در جغرافیای افغانستان هستند آن هم در صورتیکه در کنار سائر مردم افغانستان و در بدنه نظام موجود مدغم گردند، تنها مجرای مذاکره و دیپلماسی با گروههای افغانی و دولت افغانستان به عنوان برترین گزینه پیش روی آنان قرار دارد؛ زیرا خواستگاه هر دولت و نظام، به ریشه اجتماعی و مردمی اش بستگی دارد، جغرافیای فاقد نیروهای اجتماعی قابلیت حکمرانی ندارد، در قلمروی که نیروهای اجتماعی آن به سان رباطها و مردههای متحرک با سویچ دست داشته قابل کنترل و هدایت باشد به مثابه حاکمیت بی روح و حکومت برسرزمین مردگان قلمداد میشود؛ از این جهت طالبان نا گزیر اند از ابتدا خود را در میان زندگان بیابند؛ سپس جهت مشروعیت قدرت و حکومت، نیازمند رسمیت یافتن از سوی مجامع بین المللی و سازمان ملل متحد است؛ لذا مجامع بین المللی زمانی یک نظام را به رسمیت میشناسد که در تعامل نیک با جهان قرار داشته و شیرازههای قدرت داخلی شان نیز بر مبنی اراده و رضایت مردم استوار باشد، در غیر آن هیچ حکومتی رسمیت نخواهد یافت، طالبان از این جهت اکنون راه را به اشتباه میپیماید که خود را در تقابل با نیروهای داخلی و کشورهای جهان قرار داده اند، در برابر خواستههای جامعه جهانی از خود تمکین به خرج نمیدهد، چنانچه وزیر خارجه آمریکا به راحتی گفت که این بهترین فرصت برای طالبان است تا از مجرای مذاکره حکومت شکل گیرد، در غیر آن هیچ کشوری آن را به رسمیت نمیشناسد، پیام واضح تر از این از سوی بلندپایه ترین قدرت جهانی به آدرس طالبان نمیتوان داشت، اکنون بر این گروه است که کدام راه را اختیار مینماید.