عودت کنندگان و چالشهای ادغام در جامعه افغانستان

مهاجرت یکی از عوامل تأثیرگذار بر هویت فردی و جمعی انسانهاست. طی چهار دهه اخیر، میلیونها افغان بهدلیل جنگ و فقر به کشورهای همسایه بهویژه ایران و پاکستان مهاجرت کردهاند. جمعیت قابل توجهی از این مهاجرین بازگشته هویت فرهنگی و اجتماعی متفاوتی با جامعه افغانستان پیدا کردهاند. این بازگشت ناگهانی به کشوری که خود در بحران اقتصادی و بیثباتی غوطهور است، هویت و توقعات مهاجران، مخصوصا نسل دوم و سوم را با هویت و فرهنگ غالب جامعه افغانستان در تضاد قرار داده است، ساختار سنتی حاکم بر جامعه افغانستان، بهویژه وضعیت نامطمئن زنان و دختران خود چالشی قابل توجه است. در نتیجه، ادغام موفق مهاجرین دارای هویتهای میانفرهنگی با جامعه افغانستان نیازمند اقدامات چند بعدی است، در غیر این صورت مهاجرتهای مجدد به کشور سوم یا بروز انواع نارضایتیها، انزوا، اضطراب آینده و چالشهای روحی روانی برای این دسته از مهاجرین بازگشته متصور خواهد بود.
هویت انسانی، مقولهای اجتماعی است که در دوران رشد و تکوین انسان در جامعه شکل میگیرد و ارتباطی با خون، نژاد، رنگ پوست و … ندارد. هویت پدیدهای است که در خلال اجتماعی شدن فرد و به واسطه ارتباط میان فرد و جامعه شکل میگیرد. در این میان فرزندان مهاجرین بازگشته نسل اول که متولد کشور میزبان هستند به دلیل تماس گسترده فرهنگی، ارزشهای کشور میزبان را درونی کرده و بسیاری از جنبههای زندگی از جمله عادات روزمره، اصول اخلاقی، روابط خانوادگی، آداب اجتماعی، تقسیم بندیهای جنسیتی، تفکر سیاسی و بسیاری از جنبههای سبک زندگی آنها متاثر از محیطی است که در آن رشد یافتهاند، نسل اول مهاجرین در ایران که با حافظهی تاریخی از افغانستان زندگی میکنند، ضمن حفظ ارتباطات و پایبندی به اصول ارزشی کشور مالوف خود برای زیستن در محیط، بازاجتماعی شده و سبک زندگیشان در طی سالیان ترکیبی از افغانستانی و ایرانی گشتهاست؛ اما نسل دوم و سوم، هویتی میانفرهنگی یا کاملا ایرانی یافتهاند. زبان فارسی با لهجه ایرانی، حضور در مکتبها، استفاده از رسانههای ملی ایران و ارتباط با جامعه میزبان سبب گردیده که این گروه در غالب رفتارهای اجتماعی، پوشش، زبان بدن و حتی جهانبینی به جامعه ایرانی شبیه شوند.
با این حال، آنان در تجربه خود از طرفی احساس میکنند که به جامعه ایران تعلق دارند، از سوی دیگر، جامعه میزبان آنان را غیرخودی میداند. این تجربهی دوگانه، نوعی هویت تعلیقی برای آنها شکل داده است؛ هویتی که نه کاملاً افغان است و نه کاملاً ایرانی. آنها اغلب خود را با صفاتی چون در مرز، بیریشه یا شهروند درجه دو تعریف میکنند. برای بسیاری از این مهاجران، مفهوم افغانبودن محدود به خاطرات والدین و کلیشههایی است که در رسانهها دیدهاند. آنها کمتر با نمادها، ادبیات، سنتها و روایتهای افغانستان ارتباط مستقیم داشتهاند. فارغ از مدرک هویتی که چه تباری برای این گروه از مهاجرین تعریف مینماید، این دسته از مهاجرین روند اجتماعی شدن را در ایران گذراندهاند و هویتشان به هیچعنوان منطبق بر شرایط محیطی افغانستان نیست. بنابراین ورود به افغانستان برای این مهاجرین بهمثابهی ورود به سرزمینی ناآشناست.
مهاجرین افغان در پاکستان نیز تجربهای متفاوت اما مشابه از لحاظ تعلیق هویتی داشتهاند. در پاکستان، بهویژه در ایالتهای مرزی، بسیاری از مهاجرین افغان در اردوگاههای مشخص ساکن شدند و در بستر اجتماعی قرار گرفتند که زبان اردو و پشتو غالب است. نسل دوم و سوم مهاجرین افغان، در مدارس مذهبی یا مدارس دولتی پاکستان تحصیل کردهاند و در این میان، هویت آنان تحتتأثیر سه عامل اصلی شکل گرفت: مذهب، زبان و تجربهی طرد و ادغام تقریبا ناممکن در جامعه پاکستان که خود عاملی بر شکلگیری هویت مذهبی – قومی شدیدتری میان این دسته از مهاجرین است، بسیاری از مهاجرین بازگشته عادت به زبانها و فرهنگهای جامعه میزبان دارند و نسبت به آداب و رسوم بومی افغانستان ناآشنا هستند که این امر در میان مهاجرین بازگشته از ایران بیشتر دیده میشود، این تفاوتهای زبانی، لهجه و رفتاری مانع درک متقابل میشود و عملا احساس تعلق به سرزمین مادری را از آنان میگیرد، بخش سنتی جامعه افغانستان گاهی مهاجرین بازگشته را ایرانیشده، عامل پاکستان یا بیریشه میداند. این انگزنیها حس تعلق و هویت جمعی را در میان مهاجرین بازگشته کاهش میدهد و ممکن است آنان را به انزوا یا به سمت مهاجرت مجدد سوق دهد. این وضعیت بهویژه برای جوانان مشکلساز است؛ آنان ریشه مشخصی در افغانستان نمیشناسند و همچنین خاطره واقعی از جامعه میزبان ندارند، بنابراین دچار بحران هویتی میشوند.
افغانستان در حال حاضر با نرخ بالای بیکاری و کمبود فرصت شغلی مواجه است. ورود یکباره صدها هزار مهاجر به کشور بدون هماهنگی در بازار کار، فشار مضاعف بر اقتصاد آسیبپذیر وارد میکند. بسیاری از مهاجرین بازگشته فاقد مدارک هویتی کامل بوده و در دسترسی به کار رسمی یا خدمات مالی با مشکل مواجه هستند یا اینکه از نظر مهارت و تخصص مناسب نیازهای جامعه افغانستان نمیباشند و شبکه ارتباطی قویی هم نسبت به بومیها ندارند. لذا ادغام آنها در ساختار اقتصادی چالش عمدهای است که در نتیجه نرخ بیکاری و فقر در میان این گروه را افزایش میدهد و ریسک نارضایتی و ناآرامی اجتماعی نیز بالا خواهد رفت، در افغانستان پس از سال ۱۴۰۰، محدودیتهای شدیدی بر تحصیل و کار زنان اعمال شده است، برای زنانی که امیدوارند در وطن خود فرصتهای برابر داشته باشند، بسیار تنشزاست. ضعف شدید در مشارکت اقتصادی و آموزشی زنان نیز این مشکل را تشدید میکند. علاوه بر این، ساختار مردسالار سنتیِ افغانستان، خود چالش جدی برای زنان مهاجر بازگشته به افغانستان است، ممنوعیت تحصیل دختران، ممنوعیت کار زنان و ساختار مردسالار سنتیِ افغانستان چالشهایی برای قشر زنان مهاجرین بازگشته به افغانستان هستند، بسیاری از مهاجرین بازگشته حس میکنند شهروند افغانستان بهحساب نمیآیند. این بیگانگی احتمال بروز افسردگی، اضطراب و احساس جداافتادگی را در میان این گروه بالا میبرد. بدیهی است در چنین شرایطی که امکانات مناسب فراهم نشود یا زمینههای فرصت برابر مهیا نباشد، ممکن است به سمت مهاجرت مجدد سوق داده شوند، ورود ناگهانی صدها هزار تن مهاجرین بازگشته، ساختارهای اجتماعی و شهری افغانستان را تحت فشار قرار میدهد. شهرها با کمبود مسکن، سرویسهای بهداشتی و آموزشی مواجه میشوند. نبود امکانات کافی میتواند به تشدید نارضایتی و ایجاد شکافهای قومی-اجتماعی بیانجامد.
ادغام مهاجرین چالشی صرفاً جمعیتی یا اقتصادی نیست، بلکه فرایندی چند بعدی است که نیازمند نگاهی همدلانه و آیندهنگر است. در غیر این صورت، بازگشت این گروهها نهتنها به توسعه کشور یاری نمیرساند، بلکه میتواند به منبع بحرانهای فرهنگی و اجتماعی و افزایش نارضایتی تبدیل شود. افغانستان برای مواجه با این پدیده باید خود را نه تنها برای بازگرداندن شهروندان، بلکه برای پذیرش و بهکارگیری استعدادهای آنان آماده سازد، فرایند ادغام مهاجرین بازگشته در افغانستان نیازمند تعامل پویا و دیالکتیکی میان سه ضلع کلیدی است: جامعه میزبان، نهادهای سیاستگذار و خود مهاجران. جامعه میزبان باید آمادگی پذیرش و تساهل فرهنگی را داشته باشد و نهادهای دولتی نیز وظیفه دارند با تدوین سیاستهای حمایتی و فراهمآوردن فرصتهای اقتصادی، آموزشی و مدنی، زمینههای لازم برای سازگاری را فراهم کنند. در مقابل، مهاجرین بازگشته نیز باید فعالانه در فرآیند ادغام مشارکت کرده و نقش کنشگران اجتماعی را ایفا کنند تا از موقعیت «دیگری» فراتر رفته و هویتی نوین در بستر افغانستان بازتعریف کنند. نقش نهادهای رسمی و بینالمللی در ادغام مهاجرین بازگشته افغانستان بسیار حیاتی است.
نویسنده: محمد امین فرهمند