فرهنگ هزاره؛ روایتی از رنج، ارج و امید

در دل کوچههای گِلی و دامنههای کوههای خاموش، فرهنگی ریشه دارد که قرنها در برابر نابرابری، تحقیر و فراموشی ایستاده است. فرهنگی که زبانش سکوت بود، اما پیامش روشنی. امروز ۱۹ می، روز فرهنگ هزارگیست؛ فرهنگی برخاسته از بطن رنج، اما لبریز از ارج.
روز جمعه، در مراسم فراغت جمعی از دانشآموزان انستیتوت کاج در تالار مکتب معرفت، صحنهای دیدم که خلاصهای بود از عمق همین فرهنگ. هنگام ورود فارغان، جمعیت به احترام ایستادند، با دل و جان کف زدند. در میان آنان، خانم کهنسالی ایستاده بود؛ اشک در چشم، لبخند بر لب، و دستانی لرزان که با شوق میزدند. او همان مادریست که شاید دو سال پیش در اوج اندوه اشک خون میریخت؛ اما امروز، با غرور و امید، اشک شوق میریزد.
این اشکها روایت مردم ماست. مردمی که دشمنان دانایی، روزگاری خانهی علمشان را ویران کردند، اما خود ویران نشدند. مردمی که سواد نداشتند، اما برای سواد فرزندانشان جان دادند. مادران و پدرانی که نام خود را نوشتن نمیدانند، اما امروز با دستههای گل تازه آمدهاند تا دسترنج فرزندانشان را جشن بگیرند.
فرهنگ مردم هزاره، فرهنگی است که در آن، دانایی بزرگترین ارج است. فرهنگی که کتاب را مقدس میداند، قلم را چراغ، و آموزش را راه نجات. این فرهنگ، نه فقط در لباس و موسیقی و زبان، که در رفتار اجتماعی، در روابط خانوادگی، در فداکاریهای خاموش، در احترام به معلم و در بوسه بر پیشانی شاگرد خلاصه میشود.
فرهنگ هزارگی، فرهنگیست که فرزند را به سوی کتاب میفرستد، حتی اگر نان شب کم باشد. که مدرسه را بهجای مسجد یا بازار میسازد. که حتی در غم، به جای فریاد، به امید پناه میبرد.
در چنین روزی، سزاوار است که به یاد بیاوریم:
فرهنگ تنها میراث گذشته نیست، بلکه مسؤولیت آینده است.
فرهنگ هزارگی زنده است، چون هنوز پدرانی هستند که با دستان پینهبسته، پول کتاب بچهشان را از دل سنگ درمیآورند.
مادرانی هستند که با سوزن و نخ، لباس فراغت میدوزند، و به جای طلا، مدرک فرزندشان را میبوسند.
و فرزندانی هستند که با لبخند، با دانش، با آگاهی، با مهربانی، مسیر را ادامه میدهند.
این، جوهرهی فرهنگ ماست.
فرهنگی که به گذشته افتخار میکند، در حال ریشه دارد، و برای آینده میتپد.
نویسنده: علی حسین شجاعی