لزوم به ایجاد سهولت کاری و تحصیلی برای عودت کنندگان در افغانستان

مهاجرت یک پدیده جهانی است که بیشتر مردم کشورهای جهان سوم به دلائل مختلف کشور متبوع را ترک و به کشورهای مقصد پناه میبرند، عمده ترین دلیل مهاجرت در جهان سوم عدم دستیابی به کار و شغل مناسب است و یا به دلیل دسترسی به درس و تحصیل با کیفیت راهی کشورهای ثانی میشوند، در این میان؛ اما افغانستان بیش از هر کشور دیگری مهاجر به جهان تحمیل کرده است، بیشترین مهاجرین افغان طی پنج دهه اخیر به کشورهای همسایه ایران و پاکستان پناهگزین شده اند، در ایران اما به دلیل دسترسی طیفهای مختلف مردم افغانستان به شغلهای گوناگون، مقصد مهاجرتی اکثریت افغانها بوده است؛ زیرا طی پنج دهه جنگ و خونریزی در کشور، تمام زیربناهای مملکت تخریب و اقتصاد کشور فلج گردید، در دوران جنگهای داخلی، بیشترین مردم افغانستان بر پایه کار و تلاش در ایران روزگار میگذراندند، انارشی حاکم بر افغانستان در آن دوران، باعث گردیده بود که این ملت در مرز مرگ و زندگی قرار گیرند؛ زیرا کار و عایدات اقتصادی که در وطن یافت نمیشد سرجای خودش؛ بلکه مقدار نفقهای روزانه که مردم آن را به دست میآوردند توسط گروههای مسلح داخلی به یغما و غارت میرفت، از این جهت زندگی در کشور برای مردم این مرز و بوم غیر ممکن مینمود و ناگذیر افغانستان را به مقصد ایران ترک نمایند.
در زمان جمهوریت کرزی و اشرف غنی که کمکهای میلیاردی به نام مردم افغانستان سرازیر میشد، نیز نتوانست بر آلام و رنج تودههای این سرزمین تأثیر مثبت بجا بگذارد، هرچند موج مهاجرت تا حدودی کاسته شده بود و گروههای اجتماعی مشخص که با انجوها و نهادهای خارجی در ارتباط بودند میتوانستند از این کمکهای میلیاردی قطرههای خرد و ریز آن را بقاپند؛ اما قشر زحمتکش و عادی این سرزمین هیچگاه نتوانست از آن بهره ببرند؛ زیرا کار و سرمایه گزاری که بتواند نیازهای کارگران را رفع سازد وجود نداشت؛ بلکه به مسائلی همچون حقوق بشر، حقوق زنان، رسانهها و اینطور موارد سرمایه گزاری میگردید که دردی از اقشار ضعیف جامعه را درمان نمیکرد، با این پولهای میلیاردی میشد که زیربناهایی همچون صنعتی سازی کشور، ساخت بندهای برق و آب، استخراج معادن برای افغانها نه برای خارجیها و شهر سازیها راه می افتاد؛ اما هیچگاه چنین نشد؛ بلکه عمده این پولها صرف هزینه جنگ و خونریزی گردید، کار برای اقشار ضعیف جامعه به گونهای بود که اگر جذب قوای مسلح می شدند تا در خطوط اول جنگ حضور یابند معاش بخور و نمیر برای شان داده میشد، در غیر آن کمترین توجه به این قشر درمانده نمیگردید، از این رو در انتخاب میان مرگ و زندگی، بیشتر این اقشار در همان زمان نیز مهاجرت به ایران و کار شاقه و عزتمندانه را بر این وضعیت ترجیح میدادند؛ لذا میتوان گفت که در این زمان نیز افغانهای زیادی به ایران برای کار و مهاجرت میرفتند.
پس از روی کار آمدن حکومت سرپرست، موج مهاجرت به ایران یکباره سیر صعودی به خود گرفت، مردم افغانستان به خصوص کارمندان دولتی اعم از قوای مسلح و کارمندان ملکی، به شمول کارگرانی که همیشه در ایران رفت و آمد داشتند، دسته دسته و گروه گروه مسیر مهاجرت به این کشور را اختیار نمودند، به گونهای که هجوم سیل آسا باعث گردید که این وضعیت بر مردم و دولت ایران سنگینی نماید، بسیاری از مهاجرین بخاطر ترس و هراسی که از حکومت جدید داشتند تحت هیچ شرایطی حاضر به ماندن در افغانستان نشدند؛ زیرا بیم انتقام همانند قضیه ویتنام، سراپای مردم افغانستان را فرا گرفته بود، پیش از این اگر فقط قشر کارگر و زحمتکش به ایران میرفتند، این بار مامورین دولتی و پرسونل نظامی نیز بر آن افزون گردیدند، حاکمیت طالبان بر افغانستان بسیاری از نفوس این سرزمین را بخاطر ترس و هراس و قوانین سختگیرانهای که داشتند از وطن دلسرد ساخت، هرچند که تحت عنوان عفو عمومی خواستند که اعتماد نظامیان پیشین را جلب نمایند؛ اما قتل و کشتار این نظامیان در افغانستان باعث گردید که کسی به عفو عمومی اعتماد نکنند؛ از این رو چنان ترس و هراس بر زندگی نظامیان پیشین سایه افگنده است که برخی از آنان هنگام اخراج بخاطر ترس از طالبان اقدام به خودسوزی کردند، این وضعیت بی اعتمادی که در کشور حاکم است هیچگاه باعث نخواهد گردید که از میزان مهاجرت کاسته شده و یا به آن دل خوش کنیم که کشور ما به توسعه و ثبات دست یافتنی است.
مهاجرینی که هم اکنون رد مرز شده اند در مصاحبههای شان بیشترین نگرانی از وضعیت مسدود بودن مکتبها و بیکاری داشتند، آنان از حکومت خواهان بازگشایی مکتبها و ایجاد شغل و وظیفه گردیده بودند؛ بنا بر این اگر حکومت سرپرست واقعا خواهان کاهش مهاجرت هستند باید دروازههای مکتبها را به روی فرزندان این سرزمین باز کنند، این مهاجرین میخواهند که در وطن خودشان درس و تعلیم داشته باشند تا از این نعمت خدایی بهره مند گردند، وقتیکه آنان در وطن شان دسترسی به این ابتدایی ترین حق الهی نداشته باشند، چه گلایهای از کشورهای همسایه است که داد و فغان راه بیاندازیم که مهاجرین را در کشور خودشان نگهدارند و خدمات آموزشی نیز ارائه نمایند؛ ابتدا باید حاکمان این سرزمین زمینه یک زندگی انسانی را برای شهروندان فراهم نمایند، سپس اگر انتقادی بر اوضاع مهاجرین داشته باشند شاید مقداری به دل مردم چنگ بزند، وقتیکه خودشان با وضع این همه قیودات و نادیده گرفتن حقوق مردم مهاجرت و گریز از وطن را بر آنان تحمیل میکنند، پس با کدام منطق باید بر کشورهای مقصد تاخت و آنان را مقصر اخراج پنداشت؟ با این مقیاس اگر بسنجیم که خودمان زمینه زیست عزتمندانه را برای هموطنان فراهم نمیکنیم؛ اما کشورهای همسایه باید بار مردم را به دوش بکشد، آیا این منطق میتواند بر بهبودی اوضاع مهاجرین موثر واقع گردد؟ در وهله دوم ایجاد زمینه کار است، طبیعی است که هیچ کشوری مادام العمر نفوس کشورهای دیگر را نمیتوانند بپذیرند، در طول مدت چهارسال فرصت مناسبی بود که این حکومت با چشم پوشی از بسیاری مسائل سختگیرانه به این مردم دل میسوزاند و در راستای ایجاد شغل و کار قانونی در داخل و خارج از کشور زمینه سازی میکرد، متاسفانه که هیچ یکی از موارد در کشور عملی نشده است، اما از کشورهای همسایه همواره طلبکاریم.