مدیریت بحران در شرایط آشوب با توجه به الگوی عملیاتی در غرب آسیا

مدیریت، یکی از جدیترین نیاز حیات انسانی در ابعاد زندگی مادی و معنوی است که نوعیت آن میتواند به زندگی جهت داده و مسیر مقتضی را تعیین کند، به خصوص بحث مدیریت در اوضاع بحرانی زمانی میتواند معیار سنجش و آزمون خرد جمعی قرار گیرد که یک فرد در دل آتش بحران و درگیری بتواند به نوعی نیروهایش را نظم بخشد که آنان با روحیه و انگیزه مضاعف با دل و جان به سمت هدف حملهور شده و قلب دشمن را بشکافد به گونهای که ماشین جریان رسانههای مخالف نیز نتوانند نشرات توجیهی در این زمینه ارائه نمایند. داعش در غرب آسیا به خصوص کشورهای سوریه و عراق به گونهای شهرهای این دو کشور را برق آسا تصرف کرد که ثبات سیاسی و نظامی در این کشورها کاملا فرو ریخت، وقتیکه فرمانده جریان مقاومت وارد این معرکه شد عملا در کسب اطلاعات و کوردینات جنگی با چالش مواجه بود و زمان مناسب هم برای بازپس گیری مناطق از دست رفته باقی نبود؛ زیرا داعش برق آسا در حال پیشروی بود و شهرهایی که نیروهای مقاومت در آن حضور داشت کاملا محاصره بود؛ اما مدیریت فرمانده بزرگ جبهه مقاومت در کوتاه مدت چنان وضعیت جنگی را به نفع مردم عراق و سوریه و گروههای مقاومت تغییر داد که داعش و حامیان اش و جریانهای رسانهای غرب از این مدیریت بحران و بازپسگیری مناطق از دست رفته کاملا حیران مانده بودند؛ اینجاست که مدیریت در دل بحران از صفحات کتاب به میدان عمل قابل سنجش قرار میگیرد که چگونه یک فرد در چنین شرایط میتواند با خونسردی و آرامش الگوهای مدیریتی اش را در میدان عمل به موفقیت برساند.
بحران به مثابه بستر ظهور مدیریت میدانی
فرمانده با نیروهای تحت امرش در وضعیتی وارد میادین جنگی عراق و سوریه شد که تروریزم داعشی عملا بخشهای عمده این کشور و شهرهای مهم آن را تصرف کرده بود، در عراق نیروهای اردوی ملی این کشور با نیروهای مردمی «حشدالشعبی» در رویایی با داعش قرار داشتند، وضعیت به گونهای بود که این نیروها با تمام تلاش و ابتکارات جنگی شان میدان نبرد را در حد زیادی به داعش واگذار کرده بود و حدود ۳۰٪ از خاک عراق را در کنترول داشتند، روحیات جنگی این نیروها در حد زیادی تضعیف شده بود؛ اما وقتیکه فرمانده در چنین وضعیت نیروهایش را صف آرایی کرد، این نیروها تازه وارد بودند و با جغرافیای جنگ و خاک عراق آشنایی لازم را نداشتند، از سوی دیگر فرمانده باید هرطوری شده بود مناطق از دست رفته را با کمک نیروهای عراقی اعم از مردمی و اردوی این کشور بازپس میگرفت، زیرا در مقیاس کلان حیثیت جریان مقاومت در حال خدشهدار شدن بود و تهدید منطقوی داعش نیز از چارسو زبانه میکشید و فرصتی هم باقی نمانده بود که فرمانده و نیروهای مقاومت برای آشنایی با جغرافیای جنگ و به دست آوردن اطلاعات موثق و کوردیناتهای جنگی منتظر زمان بمانند؛ زیرا در اینصورت دشمن به جای عقب نشینی به سمت تصرف سایر جغرافیا پیش روی میکرد؛ زیرا ساختارهای نظامی و روحیه جنگی در کشورهای عراق و سوریه کاملا فروریخته بود، با این حال فرمانده توانست با ایجاد ارتباطات میدانی با اردوی عراق، نیروهای مردمی «حشدالشعبی» و سایر نیروهای مقاومت که به صورت پراکنده از کشورهای مختلف گردهم آمده بودند ارتباطات صمیمانه برقرار نموده و به این نیروها روحیه و نظم مجدد بخشد، در مدیریت جنگ عراق و سوریه، فرمانده کاملا الگوی مدیریت بوروکراتیک و سلسله مراتبی را به چالش کشید و خودش مستقیما در دل نبرد و خطوط اول جنگ حضور داشت و اینگونه فقط فاصله سنگر به سنگر با نیروهای مقاومت داشت.
این الگوی مدیریتی باعث گردید که نیروهای مقاومت نیز به خود آیند و با بهره گیری از روحیه و منش فرمانده مقاومت به قلب دشمن بتازند و به جای شور و مشورههای توجیهی عملا نبرد رو در رو با داعش آغاز و این نیروها توانست با این الگوی مدیریتی هیمنه شکست ناپذیری داعش را فرو بریزند و آنگونه که دوست و دشمن در شوک فرو رفتند دامنه حضور نحس داعش را از این کشور برچیدند. در سوریه نیز وضعیت به همین منوال بود، بیشترین نقاط این کشور به شمول شهر استراتژیک و تاریخی حلب که اهمیت زیادی دارد در کنترل داعش بود، وقتیکه فرمانده وارد میدان شد، از این شهر و ساختمانهای سر به فلک کشیده اش جز مشتی ویرانه و خاک چیزی باقی نمانده بود، اردوی سوریه کاملا مورال جنگی را از دست داده بود؛ اما تدبیر فرمانده این بود که ابتدا عملیاتی را بنام اردوی سوریه راه اندازی و مناطقی را آزاد نمایند؛ سپس رسانههای سوریه تبلیغ نموده و پوشش دهند که نیروهای اردوی ملی این کشور مناطق از دست رفته را از کنترل داعش خارج کردند؛ درست مدیریت جنگی در سوریه همینگونه آغاز شد، فرمانده و نیروهای مقاومت با تدبیر و روحیه مضاعف عملیات علیه داعش را آغاز کردند و برق آسا چندین منطقه را از کنترول داعش خارج کردند، رسانههای سوری نیز غوغا به راه انداختند که اردوی این کشور موفق به بازپس گیری مناطق از دست رفته از چنگال داعش شدند؛ به این شکل نیروهای نظامی سوریه روحیه از دست رفته را به دست آوردند و جنگ از چندین محور علیه داعش با روحیه و شدت بیشتر از قبل آغاز گردید و نیروهای مقاومت توانستند داعش را به کوهپایهها و مناطق دور دست برانند که عملا همین سبک مدیریت بحران باعث گردید، داعش تا کنون نتواند در این کشورها نظم و انسجام مجدد یابد.
در واقع ساده زیستی و حذف تشریفات الگوهای آمر و مامور در میدان نبرد عملا الگوی مدیریتی فرمانده را به موفقیت رساند، او اینگونه نبود که خودش در عقب جبهات باشد و نیروها را هدایت بخشد، بلکه در خط مقدم جنگ با حذف تشریفات معمول بروکراسی توانست در وضعیت بحرانی اینگونه به موفقیت مثال زدنی دست یابد، در اینگونه موارد حذف تشریفات نه یک شعار اخلاقی بلکه یک الگوی مدیریتی موفقیت آمیز بود که سرعت انتقال اطلاعات از مردم غیر نظامی را توانست به دست آورد و حس وفاداری عمیقی میان نیروهای جبهه مقاومت و مردم سوریه و عراق ایجاد کرده بود که آنان وظیفه اخلاقی خود میدانستند که از وضعیت جنگی مناطق شان و نقاط قوت و ضعف داعش راپورهای دقیق بفرستند و این نیروها بتوانند عملیات شان را توأم با احتیاط و واقع نگری به قلب دشمن اجرا نموده و در وضعیت اغفال با کمترین تلفات پیروزی های بزرگی به دست آورند، فرمانده توانست که نیروهای نا منظم مردمی «حشدالشعبی» را بدون ادغام و سلسله مراتب نظامی به گونهای هماهنگ و همنوا سازد که هر کدام با حفظ هویت مستقل و بدون این احساس که امتیاز پیروزی بنام که ثبت خواهد شد، صرفا برای آزادسازی مناطق از دست رفته از چنگ داعش میجنگیدند و این کار ممکن نبود جز با تزکیه نفس و از بین بردن احساس منیت و حذف تشریفات.
الگوی مدیریتی که فرمانده بزرگ جریان مقاومت در عمل پیاده ساخت صرفا یک تئوری اکادمیک نبود؛ بلکه بسته به عملکرد و روحیهای تربیتی ایشان بود که عملا در شرایط بحران به آزمون گرفته شد و نتیجه داد، این الگوی مدیریتی برای مردم افغانستان که از اقوام و خرده فرهنگهای مختلف تشکیل شده است، میتواند در شرایط بحرانی کارساز و مفید باشد، به خصوص در وضعیتی که کشور ما بیش از چهار دهه درگیر جنگهای تحمیلی و سوء مدیریت در بحرانها بوده است هر فرد و جریان سیاسی افغان میتواند با از خودگذری و درک دورنمای تاریک کشور با همدیگر کنار آمده و منافع علیای کشور را خط سرخ قرار دهند، در وضعیتی که گروه داعش و چندین گروه تروریستی چند ملیتی به افغانستان به عنوان بهشت آرزوها چشم دوخته و پاکستان نیز ادعای ارضی و مرزی با ما دارند، الگوی موفقیت آمیز مدیریت بحران با از خود گذری، ارتباط مستقیم با کتلههای مردمی، حذف عملی بروکراسی مبتنی بر آمر و مامور و ترسیم دورنمای توسعه و ثبات برای کشور میتواند ما را به ثبات دایمی سوق داده و از هرگونه رخنههای نفوذ عناصر خارجی برای شعله ور ساختن نفاق و شقاق قومی و مذهبی در این جغرافیا به دور بمانیم و متفقا در آبادی و ثبات کشور نقش ایفا نماییم و این امر تحقق یافتنی نیست جز بادرک از دورنمای واقعی و پشت پرده بازی ها بر سر افغانستان، در این صورت است که مدیران مملکت به آگاهی دست یافته و مدیریت بحران موفقیت آمیز را برای حل چالشهای کشور عملا روی دست خواهند گرفت.
یادداشت اختصاصی

