مسئولیت رسانهها و حکومت در قبال تنویر اذهان عامه

افغانستان پس از دو دهه آزادی رسانهها توانست به ابعادی از موفقیت و آزادی دست یابد که سویه فرهنگی مردم در پی آن از سنتهای محض حاکم بر جامعه، به جهان نگری و جهانشمولی بهتری ارتقا یافت، این وسایل مؤثر ارتباط جمعی به پیشرفت نسبی در جامعه کمک کردند و جامعه جنگ زده و فقیر افغانستان را تا حدی با جهان خارج که سالها از آن بریده مانده بود وصل کردند، برخی پدیده های منفی را نیز رایج ساختند که نمی توان از آن چشم پوشید.
طبیعی است که این همه آزادی ها و به خصوص آزادی بیان و آزادی رسانه که دست آورد مهم در افغانستان به شمار می رود، اگر جوانب منفی خود را دارا بود، از برخی جوانب مثبت هم خالی نبود و بی انصافی خواهد بود اگر از همه مزایای این آزادی ها و به خصوص آزادی رسانه ها چشم پوشید، کثرت رسانه های دیداری و شنیداری در سرزمینی که هنوز زیر بناهای ریخته و پاشیده از جنگ باز سازی نشده است، هنوز فقر و تنگ دستی بر بیش از نود در صد جامعه حکم می راند، به ذات خود امر سئوال بر انگیز شمرده می شود. برخی از این رسانه ها به گونه منظم برنامه هایی داشتند و اکنون هم دارند، هر چند کاپی شده از رسانه های خارجی و غربی ولی برنامه ریزی شده و پلان گذاری شده. اما عده زیاد دیگری از این رسانه ها، چیزی برای تقدیم کردن به مردم خویش (چه مثبت و چه منفی) نداشتند و ندارند و به نشر مزخرفات پرداختند که همین دسته، کیفیت رسانهها را زیر سئوال بردند و تا کنون برخی چهرههای مخالف رسانه به آنان استناد میکنند.
کتاب های که در زمینه جنگ یا تهاجم فکری بیگانگان بر سرزمین های اسلامی نوشته شده اند، همه روی این نکته اتفاق نظر دارند که رسانه ها به صورت عموم یک ابزار یا وسیله جنگ فکری شمرده می شوند و به گونه عموم استعمار گران یا استیلا گران و غارت کننده گان سرزمین های اسلامی برای بدست آوردن اهداف شوم خویش در کشور های تحت اشغال خویش برعلاوه سایر وسایل از رسانه ها نیز استفاده می کنند، مؤلفینی که در مورد تهاجم فکری یا جنگ فکری چیزی نوشته اند همه روی این نکته متفق اند که در جوامع عقب مانده اسلامی، اساسی ترین وسایل جنگ فکری رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی اند و استعمار گران همه برنامه های جنگ فکری را که در عقب درهای بسته و در ادارات استخباراتی برای کلیساها، صومعه ها و مراکز بیشمار دیگر به نامهای مختلف طرح ریزی می شود، توسط رسانه ها و انجیوها (مؤسسات خارجی) به پیش می برد و هر فرد مسلمان می تواند مثال خوب آنرا در محل خود مشاهده نماید.
در کشور ما نیز هر چند از سالیان متمادی رسانه ها به حیث ابزار انتقال دهنده فرهنگ بیگانگان به کار می رفت اما اخیرا این رسانهها کاملا از آن حالت اولیه خارج شده و در سانسور عمیق اطلاعاتی تقریبا تمام کیفیتهای نشراتی و اطلاع رسانی شان را از دست داده اند؛ هرچند حاکمیت کنونی در قسمت کنترل محتوای ابتذالی رسانهها و منع قرار دادن آن کار ارزندهای انجام داده است، برخی رسانهها بودند که برای به نمایش گذاشتن روابط نا مشروع بین دختر و پسر از ورای سریال های مبتذل بیگانه، که بدون شک منافی ارزش های والای دینی و اجتماعی ما شمرده می شود، به نشر میسپردند، همینطور بار دار شدن دختر خانمی از طریق روابط نا مشروع و بعد عزیز شمردن همان ثمره روابط نا مشروع، به مسخره گرفتن روابط زناشویی و خانوادگی(که برای بدست آوردن کلید یک موتر طلایی باید خانمی بتواند کفش پایش را بر فرق شوهرش درست نشانه گیرد) که از طریق برنامه های کاپی شده از تلویزیون های خارجی در این جا به نمایش گذاشته می شود، تبادله الفاظ و محاورات بی معنا همراه با موسیقی مبتذل و ده ها و حتی صد ها مثال دیگر وجود دارد که با توجه به آن می توان ادعا کرد که برخی رسانه های ما به خصوص رسانه های دیداری به نام سنت شکنی و یا به اصطلاح آنها تابو شکنی، در راستای ارزش زدایی و زمینه سازی برای گسترش فرهنگ بیگانه گام میگذاشتند و با تطبیق پروژههای دیگران، بنیاد های دیرینه دین و جامعه ما را مورد تاخت و تاز قرار می دادند، کنترل این رسانهها کار نیک و پسندیده است؛ اما تحت این عنوان نباید سانسور خبری شدیدی بر عموم رسانهها اعمال گردد که نیت مستند سازی واقعیتهای درونی افغانستان را دارند.
با این حال و با توجه به وضعیت اجتماعی کشور، تعلیم و تربیه نسل جوان و رفتار و اخلاق افراد جامعه به سادگی می توان درک کرد که کثرت رسانهٔها، اگر از یک سو گامی در راستای آزادی بیان و آزادی رسانه ها شمرده می شد، به همان حد در راستای تهاجم فکری و فرهنگی بیگانگان بر سرزمین ما نیز همکاری و همیاری نموده اند.
بدون شک و شبهه رد مکمل همه رسانهها و نشرات آن، یا بیهوده خواندن جمعی رسانه ها هدف و مقصد این نگارش نیست، بی انصافی خواهد بود اگر از جوانب مثبت کثرت رسانه یی در کشور یاد آور نگردیم، همچنان آزادی بیان و آزادی رسانهها یکی از دست آورد هایی بود که انکار از آن ممکن نیست. اما آنچه از نقش رسانه ها در ترویج فرهنگ بیگانه تذکر به عمل آمد، به جای خود حقایقی اند که متأسفانه برخی از رسانه های ما به خصوص رسانه های دیداری و شنیداری به آن مبادرت ورزیده اند که نباید چنین می شد. در حالیکه در یک کشوری که 99 در صد از اتباع آن پیرو دین اسلام باشند و کشوری که سالهاست قربانی جنگ، خشونت، انتحار و انفجار است، باید رسانه ها مطابق نبض اکثریت جامعه به پیش رفته و بیشتر به فرهنگ، ارزش ها و منافع علیای ملت و کشور خویش فکر کنند، نه این که زمینه ساز گسترش فرهنگ غربی گردیده، حتی نسل های آینده این جامعه و این کشور را به سوی دیگری برانند.
لذا حکومت و مقامات کنونی مکلف اند تا به این سراسیمگی موجود در عرصه نشرات رسانهای خاتمه داده و نگذارند کثرت رسانه یی و آزادی رسانه ها در کشور جنگ زده باعث ایجاد کشمکش ها و جار و جنجال های اجتماعی دیگری در این جا گردد؛ اما این حق را نیز نباید از رسانهها بگیرند که به هیچ نوع اطلاعات دست اول دسترسی نداشته باشند و تولید محتوا در اختیار رسانههای غربی قرار گیرد که نه بر اساس مستندات؛ بلکه بر اساس پالیسی و روایتسازی ها اخبار افغانستان را به نشر سپرده و ذهنیت عموم را جهت دهی نمایند، در این راستا سرمایه داران و بازرگانان با درک و چیز فهم کشور نیز مسؤولیت دارند تا با سرمایه گذاری در راستای خیر و فلاح جامعه، زمینه ساز فعالیت رسانه های مفید و اصلاحی گردیده و به این ترتیب با تولید فیلم و سریالهای بدیل وطنی همخوان با روح جامعه پیشگام شوند و حکومت نیز بجای وضع محدودیت و قیودات، مشوقهایی برای رسانهها و خبرنگاران در نظر گیرند تا آنان به دلیل کم بودجهگی و منابع مالی شکار جریان رسانهای غرب نگردند و برای نهادینه سازی فرهنگ اصیل افغانی گام بردارند.