منازعه پاکستان و افغانستان؛ آزمون بزرگ وجدان ملی و وحدت تمدنی

تحولات اخیر در روابط پرتنش میان پاکستان و افغانستان، به‌ویژه سخنان تهدید امیز و تحقیرکننده وزیر دفاع پاکستان، نه یک اختلاف سیاسی معمول، بلکه حمله‌ای آشکار بر عزت تاریخی مردم افغانستان و موجودیت جغرافیای این سرزمین است.
این تهدیدها در واقع بازتاب همان سیاست دیرینه‌ای است که از پنجاب آغاز می‌شود و هدفش تضعیف ریشه‌های اقتدار و وحدت ملت افغانستان است، پروژه‌ای که زیر چتر حمایت پنهان قدرت‌های غربی، عربی و حتی اسراییلی، سال‌هاست در منطقه جریان دارد.
اما خطر اصلی نه در بیرون، بلکه در درون ماست:
در سردرگمی رهبران سیاسی و تنظیمی، در فروپاشی روایت دینی و تمدنی در میان اقوام، و در فراموشی رسالت تاریخی انانی که روزگاری پرچم جهاد، ایمان و استقلال را در برابر استعمار به دوش داشتند.

۱ – بحران هویت و سکوت رهبران غیرپشتون :

امروز بخش بزرگی از رهبران سیاسی و تنظیمی اقوام غیرپشتون، به‌جای آن‌که از میراث دینی و تمدنی خود در دفاع از منافع ملی استفاده کنند، به پیروان گفتمان‌های وارداتی و نگاه‌های غرب‌محور تبدیل شده‌اند.
انان در حالی خود را (وارثان تمدن خراسان) می‌دانند که در میدان سیاست، نه از اندیشه خراسانی خبری هست و نه از ایمان ابوحنیفه‌ای.
در گذشته، دربار احمدشاه درانی، حکومت لودی‌ها و سوری‌ها، نه با تعصب قومی بلکه با احترام به زبان فارسی و عدالت اسلامی توانستند وحدتی تمدنی بسازند که تا امروز در تاریخ ماندگار است.
اما امروز، همان مدعیان میراث‌داری ان فرهنگ، در دایره‌ی تنگ سیاست روزمره، به بازیگران خاموش و بی‌روح تبدیل شده‌اند که صدایشان نه از ایمان می‌آید و نه از عشق به وطن.

۲ – ضرورت بازگشت به دو ستون مشروعیت: دین و تمدن !

افغانستان، اگر بخواهد از باتلاق بحران‌های قومی و مداخلات بیگانه بیرون اید، باید دوباره بر دو ستون استوار بایستد:
نخست، ستون دین:
اسلام معتدل، برگرفته از اندیشه‌های امام ابوحنیفه، که در ان عقل، عدالت، رحمت و تسامح محور فهم دینی است. این همان اسلامی است که در برابر تکفیر و ترور ایستاد و علمای خراسانی ان را به جهان عرضه کردند. امروز، وظیفه علمای فارسی‌زبان و پشتون است که این میراث را از نو زنده کنند، تا جوانان ما در برابر روایت‌های خوارج و داعش، به حقیقت ایمان و عقلانیت بازگردند.
دوم، ستون تمدن:
تمدن خراسانی، که روح آن در شعر فارسی، در هنر، در دانش و در سیاست می‌تپد، سرمایه مشترک تمام اقوام افغانستان است.
این تمدن است که از قندهار تا بدخشان، از بلخ تا هرات، همه را در یک روح مشترک انسانی و الهی پیوند داده است.
اگر نخبگان غیرپشتون از این میراث فاصله بگیرند، نه تنها از سیاست کنار خواهند رفت، بلکه میدان را برای نفوذ روایت‌های قوم‌محور و بیگانه‌دوست خالی خواهند گذاشت.

۳ – دشمن اصلی؛ پروژه تجزیه و تفرقه پنجاب :

پنجاب، از اغاز تا امروز، با نقاب‌های متفاوت اما با یک هدف ثابت وارد میدان شده است: شکستن وحدت ملی افغان‌ها.
در ظاهر، به نام همکاری و همسایگی؛ در باطن، با هدف نابودی اقتدار تاریخی مردم این سرزمین.
پنجاب امروز نه‌فقط دشمن طالبان، بلکه دشمن هر افغان باعزت است—چه تاجیک باشد، چه پشتون، چه هزاره و چه ازبیک.
پروژه پنجاب با حمایت مالی و سیاسی بلوک غرب، برخی کشورهای عربی و حتی اسراییل دنبال می‌شود تا افغانستان را در یک جنگ نیابتی قومی و مذهبی گرفتار سازد.
اگر رهبران قومی ما بیدار نشوند، اگر علما و نخبگان فرهنگی ما روایت مشترک دینی و تمدنی خلق نکنند، روزی خواهد رسید که هیچ قومی در امان نخواهد بود.

۴ – ضرورت وحدت تمدنی میان پشتون و فارسی‌زبان :

تاریخ، گواه وحدت ماست، نه جدایی ما.
پشتون و فارسی‌زبان، دو شاخه از یک درخت ریشه‌دار تمدن‌ مشترک اند که ریشه‌اش در خراسان، هند و ماوراءالنهر گسترده است.
این دو قوم اگر به جای رقابت‌های بی‌ثمر، دست در دست هم دهند، بزرگ‌ترین نیروی ژیوپلیتیک منطقه خواهند شد.
اما اگر به تحریک دشمن، هر یک به سوی قومی‌گری و نفرت روان شوند، افغانستان به میدان ازمایشگاه‌های امنیتی و استخباراتی بدل خواهد شد؛ جایی که نه دین می‌ماند، نه فرهنگ، نه عزت ملی.
اکنون زمان آن رسیده است که نخبگان و علما، سیاست‌مداران و فرهنگیان، در محور وحدت ملی، روایت تمدنی و دینی مشترک را بازسازی کنند تا در برابر طوفان توطئه‌ها پایداری کنیم.

۵ – هشدار تاریخی به طالبان :

طالبان نیز باید در اینه تاریخ بنگرند.
اگر این جنبش از دام قوم‌گرایی، زبان‌ستیزی و برداشت تنگ نظرانه از دین رهایی نیابد، در تاریخ همانند میراث‌داران بی‌وفای خود در ادوار گذشته، با سیاهی و شرمساری یاد خواهند شد.
احمدشاه درانی، با ان‌که پشتون بود، زبان فارسی را زبان دولت و دانش ساخت و با عدالت، پایه اقتدار را ریخت.
اما اگر طالبان به‌جای وحدت ملی، بر تفرقه و تک‌روشی پافشاری کنند، تاریخ انان را نه به نام دین، بلکه به نام ظلم و نفاق خواهد شناخت.
فرصت هنوز هست: بازگشت به محور ملت، پذیرش عدالت قومی، احترام به همه زبان‌ها و باورها، و ساختن نظامی که بازتاب ایمان و عقل ملت باشد—نه خواست یک قبیله یا قوم.

۶ – نتیجه‌گیری: آخرین فرصت برای بازگشت !

ملت افغانستان امروز در استانه یک تصمیم بزرگ تاریخی قرار دارد.
یا در پرتو ایمان و تمدن خویش، وحدت ملی را بازمی‌سازد و دشمنان را ناکام می‌سازند،
یا با ادامه تفرقه، ابزار دست همان قدرت‌هایی می‌شود که سال‌هاست خون و خاک ما را معامله کرده‌اند.
رهبران سیاسی و جهادی غیرپشتون اگر امروز ندانند که بدون روایت دینی و تمدنی، هیچ جایگاهی در اینده ندارند، فردا در حافظه ملت به عنوان خائنان خاموش ثبت خواهند شد.
همان‌گونه که اگر طالبان از عقل و عدالت دور شوند، میراث احمدشاه و درانیان را لکه‌دار خواهند کرد.
این اخرین هشدار تاریخ است:
اگر امروز بر محور ایمان، فرهنگ و وحدت تمدنی، همه اقوام افغانستان در برابر پروژه‌های تفرقه‌افکن پنجاب و حامیان غربی آن نایستند، فردا نه از وطن نشانی خواهد ماند و نه از عزت افغان.
اما اگر برخیزیم، با ایمان ابوحنیفه و غیرت احمدشاه، با قلم فارسی و شجاعت پشتونی،
دوباره افغانستان به قله عزت خراسانی خویش بازخواهد گشت.

نویسنده: سید باقرشاه احمدی

لینک کوتاه

https://sarie.news/s109n
دکمه بازگشت به بالا