نحوه تعامل روسها با افغانستان در بستر تاریخ

برخی از هموطنان ما روابط روسیه با افغانستان را از نگاهی عاطفی یا تحت تأثیر روایتهای تاریخی مانند «کاکهگی روسها» تحلیل میکنند و گمان میبرند که این تعاملات، سرآغاز ارتباط پایدار کشورهای شرق با افغانستان است. اما واقعیت این است که روسیه، به عنوان یک قدرت جهانی با رقبای سرسخت، هرگز روابط خود با افغانستان یا سایر کشورها را بر اساس احساسات یا وفاداریهای ارزشی تنظیم نکرده است. آنچه تعاملات مسکو با کابل را هدایت میکند، منافع استراتژیک، رقابتهای ژئوپولیتیک و ملاحظات امنیتی است.
روابط روسیه و افغانستان فراز و نشیبهای بسیاری را پشت سر گذاشته است. از شناسایی استقلال افغانستان در ۱۹۱۹ تا سرمایهگذاری روی معادن نفت، گاز و مس عینک در دهه ۱۹۵۰، از اجرای برنامههای توسعهای دوران داوود خان تا احداث زیرساختهایی مانند شاهراه شمال و شرق در دهه ۱۹۶۰، این روابط همواره تابعی از منافع مسکو بوده است.
در دهه ۱۹۷۰، شوروی از کودتای داوود خان حمایت کرد، اما پس از تغییر مواضع او، به سرنگونیاش کمک نمود. در دهه ۱۹۸۰، حمایت مسکو از دولتهای کمونیستی کابل جای خود را به همکاری غیرمستقیم با مجاهدین و سپس طالبان در دهه ۱۹۹۰ داد. در دهه ۲۰۰۰، روسیه با دولت کرزی همکاری کرد و از ۲۰۱۰ به بعد، به تدریج روابط خود با طالبان را گسترش داد. این چرخشهای سیاستی نه بر اساس ایدئولوژی، بلکه در راستای تغییر معادلات منطقهای و بینالمللی صورت گرفته است.
در دوره اتحاد جماهیر شوروی، حمایت از احزاب کمونیستی مانند حزب دموکراتیک خلق افغانستان بخشی از استراتژی صدور انقلاب سوسیالیستی و ایجاد کمربند امنیتی حول مرزهای خود بود. هدف اصلی، کاهش نفوذ غرب و ایجاد حکومتهای همسو در منطقه بود. اما پس از فروپاشی شوروی، روسیه دیگر دنبالهرو ایدئولوژی کمونیستی نماند و به جای آن، بر منافع ملی و رقابت با غرب تمرکز کرد.
امروزه اولویتهای روسیه در قبال افغانستان را میتوان در چند محور خلاصه کرد:
۱. جلوگیری از نفوذ امریکا و ناتو: مسکو هر حکومتی را که در تقابل با غرب باشد، ترجیح میدهد، حتی اگر از نظر ایدئولوژیک متفاوت باشد.
۲. کنترل تهدیدات امنیتی: مهار گروههای افراطی مانند داعش خراسان، جلوگیری از قاچاق مواد مخدر و حفظ ثبات در آسیای میانه از اهداف کلیدی روسیه است.
۳. حفظ نفوذ منطقهای: افغانستان به عنوان منطقه حائل بین روسیه و کشورهای متحدش در آسیای میانه اهمیت دارد.
۴. دسترسی به منابع اقتصادی: معادن افغانستان و پروژههای زیرساختی هنوز در محاسبات مسکو جایگاه ویژهای دارند.
۵. رقابت با چین و پاکستان: روسیه نمیخواهد در معادلات جدید منطقهای به حاشیه رانده شود.
روسیه از سالهای پایانی حضور امریکا در افغانستان، بهصورت غیررسمی با طالبان ارتباط برقرار کرد. این تعامل نه از سر علاقه ایدئولوژیک، بلکه برای بهرهبرداری از خلأ قدرت ناشی از خروج غرب بود. به رسمیت شناختن طالبان توسط مسکو و پکن، علاوه بر تضعیف جایگاه امریکا، نشاندهنده گذار به نظم چندقطبی در منطقه است.
امریکا تلاش دارد تا همکاری روسیه با طالبان را به عنوان بخشی از رقابت خصمانه مسکو با واشنگتن معرفی کند. اما واقعیت این است که خروج امریکا از افغانستان بیش از آنکه نتیجه توطئه روسیه باشد، نشاندهنده شکست استراتژی دولتسازی غرب در این کشور است.
اگر حکومت کنونی افغانستان به جای وابستگی به قدرتهای خارجی، بر ایجاد اجماع ملی و تقویت نهادهای داخلی تمرکز کند، شاید بتواند از تبدیل شدن به میدان جنگ نیابتی بار دیگر جلوگیری نماید. در غیر این صورت، تاریخ تکرار خواهد شد و افغانستان بار دیگر قربانی رقابتهای بزرگترها خواهد شد.
روابط روسیه و افغانستان همواره تابعی از منافع استراتژیک و رقابتهای ژئوپولیتیک بوده است. از حمایت از کمونیستها در دهه ۱۹۸۰ تا همکاری با طالبان در دهه ۲۰۲۰، مسکو تنها به دنبال حفظ نفوذ خود و مهار رقبایش بوده است. آینده این روابط نیز نه بر اساس وفاداریهای تاریخی، بلکه بر اساس معادلات قدرت در سطح جهانی تعیین خواهد شد.
نویسنده: محمد امان فلاح